الکس چن در بازی Life Is Strange: True Colors

بررسی بازی Life Is Strange: True Colors

سه‌شنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۰ - ۲۱:۵۹
مطالعه 8 دقیقه
بازی Life Is Strange: True Colors تلاش می‌کند تا این مجموعه را دوباره به‌روزهای اوج برگردانده و محتوایی با کیفیت از ژانر «ماجرایی» را تحویل مخاطب خود بکند. آیا در این مسیر موفق می‌شود؟ با زومجی و این بررسی همراه باشید.
تبلیغات

هفته‌ی گذشته با عرضه‌ی بازی Life Is Strange: True Colors برگی دیگر از کتاب این سری ورق خورد. اما نه توسط استودیوی خالق این مجموعه. از بازی Life Is Strange: Before the Storm تا همین هفته‌ی گذشته که شاهد عرضه‌ی محتوایی جدید از آن بودیم، تیم دک ناین (Deck Nine) وظیفه‌ی ادامه دادن سری را بر عهده گرفته است. دونت‌ناد مدتی می‌شد که در تولید آثار سبک ماجراجویی با حال‌وهوای لایف ایز استرنج، عملکردی سینوسی را نشان می‌داد. فارغ از دور شدن قسمت‌های اخیر سری لایف ایز استرنج (مثل قسمت ۲) از سطح انتظار مخاطبان، دونت‌ناد سال گذشته با بازی Tell Me Why توانست اثری بسیار خوب را در دسترس مخاطبان قرار دهد اما سپس با Twin Mirror دوباره افت کرد. حالا این وظیفه‌ی دک‌ناین است که سری LiS را به‌اوج برگرداند. آیا با True Colors این ماموریت را با موفقیت به‌سرانجام می‌رساند؟ با بررسی زومجی همراه شوید.

تماشا در یوتیوب

داستان True Colors قصه‌ی دختری با نام الکساندرا چن را روایت می‌کند. الکساندرا دختری یتیم است که به‌علت نبود والدین و ناتوانی او در کنترل قدرت خاصی که دارد، برای سالیان سال در یک مرکز مراقبت، تحت نظر بوده است. الکس یک قدرت عجیب دارد؛ او می‌تواند با افرادی که احساساتی شدید مثل ترس، خشم، شادی، غم و بیشتر را در وجودشان حس‌ و تجربه می‌کنند، ارتباط برقرار کرده و تمامی آن احساسات را جذب کند. مثلا اگر در مقابل الکس یک دعوای شدید اتفاق بیفتد، این دختر به‌طور ناخودآگاه تمامی آن احساسات خشم اشخاص مقابلش را جذب کرده و ممکن است در آن لحظه، به‌خودش یا دیگران آسیب بزند.

الکس تصمیم می‌گیرد از مرکز نگهداری که در آن زندگی می‌کند، خارج شود و زندگی تازه‌ای را آغاز کند. یک زندگی جدید در شهرک «هِیوِن اسپرینگز/Heaven Springs» جایی که برادرش هم در آنجا زندگی می‌کند. ملاقات الکس با برادرش گیب (کوتاه شده‌ی گابریل) و افرادی مثل رایان، گابریل، استف، جِد، ایتان، مک و سایر مردمان شهر در ابتدا بسیار خوش‌آیند و مثبت است؛ اما رفته رفته و با اتفاقاتی که الکس در مرکز آن‌ها قرار می‌گیرد، یک قصه‌ی دراماتیک و بسیار گیرا رقم می‌خورد. تجربه‌ی درامی که در ۵ چپتر بازی Life Is Strange: True Colors روایت می‌شود و همراه شدن با آن، به‌تمامی هواداران مجموعه‌ی «لایف از استرنج» و دوست‌داران آثار ژانر درام/ماجراجویی توصیه می‌شود. چرا که در این اثر با یک قصه‌ی خوب، پرداخت شده و گیرا طرف هستیم.

نمایش کاراکتر الکس در قسمت ورودی شهر هیون اسپرینگز

تنوع بالای سناریوهای مختلفی که برای جلو بردن روند داستان وجود دارند، ارزش تکرار بازی را بالا برده‌ است

بازی Life Is Strange: True Colors یک قصه‌ی «لایف ایز استرنجی» باکیفیت را تعریف می‌کند. تمامی مولفه‌هایی که از قصه‌ی آثار باکیفیت این مجموعه انتظار می‌رود، همگی در True Colors کنار هم می‌آیند؛ شخصیت‌های دوست‌داشتنی، داستانی گیرا و قابل باور، یک درام چارچوب‌دار که تمامی لحظات قصه‌ی آن در فکرشده‌ترین و پرداخت‌شده‌ترین حالت ممکن پیش می‌روند و تمامی پیچش‌ها و گره‌گشایی‌هایش همگی درست، باورپذیر و حساب‌شده هستند. بیشتر از این نمی‌توانم از قصه‌ی بازی تعریف کنم چرا که وارد محدوده‌ی اسپویلر می‌شویم؛ می‌توانم ساعت‌ها از فوق‌العاده بودن شخصیت الکس و کاراکترهای مکمل بازی مثل استف، رایان و جد بنویسم اما دوست دارم خودتان تمامی این کاراکترها را کشف کنید. مطمئن باشید که از منظر روایت یک درام باکیفیت همراه با کاراکترهایی دوست‌داشتنی و باورپذیر، این بازی دقیقا همان اثری است که دنبالش می‌گشتید.

ارائه‌ی تجربه‌ای مناسب از گیم‌پلی در بازی‌های ژانر «ادونچر» معمولا یک چالش به‌خصوص برای تیم‌های بازیسازی است. اینکه بتوان مولفه‌هایی مثل معماها و موارد قابل تعامل را در این بازی‌ها به‌گونه‌ای وارد کرد که گیمر با آن‌ها بازی کند و حوصله‌اش سر نرود، خودش را با اثر درگیر کند و احساساتی مثل اسیر شدن در یک بازی خطی و «تماشای فیلم» به‌او دست ندهد، مواردی هستند که طراحان مراحل آثار ادونچر را به‌چالش می‌کشد. بازی Life Is Strange: True Colors در این حوزه هم موفق و هم ناموفق است. بازی روی مرزی بسیار باریک از «بازی بودن» و تبدیل شدن به یک «فیلم تعاملی» قدم برمی‌دارد. گام‌هایی که هرگز محکم و استوار نیستند.

تصویری از کاراکتر الکس در اتاق خود در بازی Life is Strange: True Colors

بازی در اجرای استانداردهای ایجاد گیم‌پلی در آثار سبک «ادونچر» ایرادهایی دارد

مشکل اصلی گیم‌پلی بازی این است که به‌جز دیالوگ‌ها،‌ تقریبا هیچ سیستم‌ سرگرم‌کننده یا مکانیزم ایجادکننده‌ی چالش (مثل پازل‌ها و بیشتر) دیگری در بازی وجود ندارد که گیمر با آن سرگرم شود. به‌جز این موارد، حتی معماهای خاصی هم در بازی وجود ندارند که گیمر با آن‌ها درگیر شده، از روند به‌شدت خطی و یکنواخت بازی دور شود و به‌تکاپو بیفتد. گیم‌پلی در Life Is Strange: True Colors به‌قدم زدن در محیط، تعامل با اشیاء (صرفا توضیحات الکس برای اشیاء به‌خصوص که در نقشه وجود دارند) و برقراری دیالوگ با افراد خلاصه می‌شود؛ بدون هیچ چالش یا معما یا موارد خاصی که گیمر را به‌تکاپو بیندازد. خوشبختانه قصه‌ی بازی بسیار سیال است و در زمان برقراری دیالوگ‌ها، بازیکن باید حسابی حواس خودش را جمع کند که بهترین تصمیم ممکن را بگیرد؛ سیال بودن قصه، ارزش تکرار اثر را هم بالا برده است. به‌جز دیالوگ‌ها اما روند بازی در اکثر مواقع، کاملا روتین و در خطی راست دنبال می‌شود که گیمر صرفا باید یک کلید را فشار بدهد و در آن خط قدم بزند. همین؛ روالی که همراه با ماهیت آرام‌سوز داستان بازی، اثر را به‌تبدیل شدن به یک «فیلم تعاملی» سوق می‌دهد تا یک «ویدیوگیم در سبک ادونچر».

ظاهرا تیم تولید اثر از این قضیه باخبر بوده است و به‌همین دلیل در چپتر ۳ که Monster or Mortal نام دارد، تغییرات بسیار زیادی را در ساختار گیم‌پلی می‌بینیم؛ این مرحله به‌خوبی بازی را دوباره به‌زندگی برمی‌گرداند و چه از منظر داستانی و چه از منظر گیم‌پلی، روحی دوباره به‌اثر دمیده می‌شود. بعد از این مرحله اما دوباره شاهد افت بازی از منظر گیم‌پلی هستیم. دوباره آن مسیر طلایی که در آن به‌جز دیالوگ‌ها هیچ چالش دیگری وجود نداشت، ترسیم می‌شود و گیمر باید در آن قدم بزند. سال گذشته تیم دونت‌ناد با بازی Tell Me Why به‌خوبی نشان داد که چطور می‌شود با آوردن معماهای مختلف در ساختار گیم‌پلی و بهره‌گیری مناسب از سیستم‌های متنوعی که در اسکلت بازی کاشته شده بود، یک اثر ماجرایی بسیار خوب ساخت و بازیکن را با اتفاقات مختلف و چالش‌های متنوع، سرحال نگه‌داشت. LiS: True Colors اما با روال اکثرا یکنواخت و ساده‌ای که جز دیالوگ‌ها، چالش‌های بسیار بسیار کم‌تعدادی را در برابر بازیکن قرار می‌دهد، در ایجاد تعادل مابین بازی بودن و تبدیل شدن به‌فیلمی تعاملی، موفق نیست؛ به‌این شکل که غیر از دیالوگ‌های مهم، هرگز بازیکن چالش‌هایی را سر راهش نمی‌بیند که قوه‌ی یادگیری و استدلال/استنتاج او را به‌کار گیرند. این قضیه در ساعات ابتدایی بازی که گیمر حتی با کاراکترهای اثر هنوز ارتباط برقرار نکرده، به‌شدت در ذوق می‌زند. در چپترهای پایانی که قصه جان گرفته و کاراکترها هم وارد قلب گیمر شده‌اند، این موضوع کمتر دیده می‌شود اما خب محدود شدن مخاطب به‌قدم گذاشتن در مسیری که سازنده‌ی اثر برایش ترسیم کرده، بدون هیچ چالش، معما یا تنوع خاص در گیم‌دیزاین، کاملا در خلاف جهت موارد و مولفه‌هایی است یک اثر موفق در سبک «ادونچر» را می‌سازند.

تصویر کاراکتر الکس و ایتن در بازی Life is Strange: True Colors

اریکا موری با هنرنمایی در نقش الکس، به‌ قلب تپنده Life Is Strange: True Colors تبدیل می‌شود

از منظر جلوه‌های صوتی و دیداری، Life Is Strange: True Colors اثری بسیار باکیفیت است. بازی از نظر فنی در بحث‌هایی مثل نرخ فریم دارای یک سری ایراد است اما مهم‌ترین جنبه‌ی بخش فنی Life Is Strange: True Colors، بهبود قابل توجه انیمیشن‌ صورت‌ها است. یکی از مهم‌ترین مشکلات اثار ماجراجویی که تلاش می‌کردند جلوه‌های دیداری واقع‌گرایانه را تقدیم مخاطب کنند، این بود که در قسمت انیمیشن‌ چهره‌ها، ضعیف عمل می‌کردند و در نتیجه‌ی آن بازیکن نمی‌توانست آنطور که باید، احساسات کاراکترها را درک کرده و اینطور بود که ضعف انیمیشن روی خروجی قصه تاثیر می‌ذاشت. دو بازی Twin Mirror و Tell Me Why از این مشکل رنج می‌بردند؛ Life Is Strange: True Colors اما آنقدر از منظر انیمیشن صورت پیشرفت کرده که در همان ساعات ابتدایی تجربه‌ی بازی، این موضوع نمود پیدا کرده و مخاطب را به‌تحسین تیم تولید وادار می‌کند. حرکات چشمان، فرم‌های صورت و جزئیات بسیار بالا در اجرای انیمیشن‌های صورت، کاری کرده‌اند تا کاراکترها حتی در لحظاتی که دیالوگ ندارند هم بتوانند احساسات را به‌مخاطب انتقال دهند.

در بخش صداگذاری و موسیقی، شاهد عملکرد فوق‌العاده‌ی تیم تولید هستیم. دوبلاژ کاراکترها مخصوصا کاراکتر الکس (که تمامی حرکات و دیالوگ‌های او را اریکا موری اجرا کرده) در یک کلام فوق‌العاده است. جدا از نویسندگی قصه‌ها و کاراکترها، عملکرد تیم دوبلاژ به‌اندازه‌ای عالی و تحسین‌برانگیز است که کاری می‌کند گیمر به‌راحتی پای صحبت کاراکترها بنشیند، با آن‌ها همراه شود، با آن‌ها اشک بریزد، بخندد و مدتی را با آن‌ها زندگی کند. موردی که اتمام بازی و جدا شدن از این کاراکترها را برای مخاطب، سخت می‌کند. آهنگسازی بازی هم کیفیت بالایی دارد. بازی از منظر موسیقیایی بیشتر با تکیه بر آهنگ‌های لایسنس‌شده‌ی خوانندگان و گروه‌های مطرح استوار است اما تیم آهنگ‌سازی True Colors نیز وظیفه‌ی خود را به‌خوبی انجام داده‌اند.

تصویری از الکس و گیب در بازی Life is Strange: True Colors

از منظر پرداخت شخصیت‌ها، روایت داستان و پیچش‌های قصه، True Colors انتظارات را برآورده می‌کند

Life Is Strange: True Colors اثری است که تجربه‌ی آن به‌تمامی عاشقان سری «لایف ایز استرنج»، طرفداران بازی‌های داستان‌محور و هواداران قصه‌های درام توصیه می‌شود. روایتی گیرا، جذاب و سیال از قصه‌ای که با پیرنگ‌هایی از جنس «عدالت‌خواهی» و «خودشناسی» همراه شده و با کاراکترهای شدیدا دوست‌داشتنی خود، بازیکن را برای چند ساعت به یک سفر تاثیرگذار می‌برد. سفری که گیمر در آن می‌خندد، خشمگین می‌شود،‌ اشک می‌ریزد و با کاراکترهای اثر زندگی می‌کند. جدیدترین اثر از سری لایف ایز استرنج در اجرای استانداردهای گیم‌پلی آثار سبک «ادونچر» مشکل‌دار است. تیم دک‌ناین در طول بازی به‌جز لحظاتی که گیمر را به‌تصمیم‌گیری و انتخاب دیالوگ‌های مناسب وادار می‌کند، هیچ چالش خاصی از جنس یادگیری و استدلال/استنتاج را پیش پای گیمر قرار نمی‌دهد؛ موردی که به‌یکنواختی و کندی روند اثر منجر شده و کفه‌ی ترازوی True Colors را به‌سمت «فیلم تعاملی بودن» سنگین‌تر می‌کند تا «ویدیوگیم بودن». جدا از این بحث، LiS: True Colors از نظر آهنگسازی و دوبلاژ عملکردی فوق‌العاده را ثبت می‌کند و همراه با پیشرفت در انیمیشن چهره‌ها، یک جهش مهم در بخش فنی این مجموعه محسوب می‌شود. اگر دلتان برای قصه‌های درام و کاراکترهای لایف ایز استرنجی تنگ شده است، در تجره‌ی True Colors تردید نکنید!

بررسی بازی Life is Strange : True Colors با محوریت تجربه‌ی نسخه‌ی پی سی نگارش شده است

الکس چن در بازی Life Is Strange: True Colors

Life Is Strange: True Colors

10/7.5
امتیاز زومجی
Life Is Strange: True Colors اثری است که تجربه‌ی آن به‌تمامی عاشقان سری «لایف ایز استرنج»، طرفداران بازی‌های داستان‌محور و هواداران قصه‌های درام توصیه می‌شود. روایتی گیرا، جذاب و سیال از قصه‌ای که با پیرنگ‌هایی از جنس «عدالت‌خواهی» و «خودشناسی» همراه شده و با کاراکترهای شدیدا دوست‌داشتنی خود، بازیکن را برای چند ساعت به یک سفر تاثیرگذار می‌برد. سفری که گیمر در آن می‌خندد، خشمگین می‌شود،‌ اشک می‌ریزد و با کاراکترهای اثر زندگی می‌کند. جدیدترین اثر از سری لایف ایز استرنج در اجرای استانداردهای گیم‌پلی آثار سبک «ادونچر» مشکل‌دار است. تیم دک‌ناین در طول بازی به‌جز لحظاتی که گیمر را به‌تصمیم‌گیری و انتخاب دیالوگ‌های مناسب وادار می‌کند، هیچ چالش خاصی از جنس یادگیری و استدلال/استنتاج را پیش پای گیمر قرار نمی‌دهد؛ موردی که به‌یکنواختی و کندی روند اثر منجر شده و کفه‌ی ترازوی True Colors را به‌سمت «فیلم تعاملی بودن» سنگین‌تر می‌کند تا «ویدیوگیم بودن». جدا از این بحث، LiS: True Colors از نظر آهنگسازی و دوبلاژ عملکردی فوق‌العاده را ثبت می‌کند و همراه با پیشرفت در انیمیشن چهره‌ها، یک جهش مهم در بخش فنی این مجموعه محسوب می‌شود. اگر دلتان برای قصه‌های درام و کاراکترهای لایف ایز استرنجی تنگ شده است، در تجربه True Colors تردید نکنید!

نقاط قوت

  • ارزش تکرار بالا
  • شخصیت‌پردازی عالی کاراکترها
  • روایت قصه‌ای پرداخت‌شده و حساب‌شده
  • صداگذاری و نقش‌آفرینی عالی صداپیشگان
  • نویسندگی بسیار باکیفیت سناریوها و قصه‌ها
  • پیشرفت قابل توجه انیمیشن‌ها به‌خصوص انیمیشن‌های صورت
  • سیال بودن خط داستان و مهم بودن تصمیمات گیمر در تعیین سرنوشت قصه

نقاط ضعف

  • برخی مشکلات فنی مثل افت فریم
  • روند کند و روتین به دلیل محدودیت برخی سیستم‌ها
  • شباهت بیش از حد به یک فیلم تعاملی تا یک بازی ادونچر
مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات