بررسی بازی Oxenfree II: Lost Signals
دنبالهها میتوانند اهداف متفاوتی را دنبال کنند و به نتایج گوناگونی برسند؛ مخصوصا وقتی مشغول صحبت راجع به دنباله برای آثار قابلتوجه باشیم.
برخی از دنبالهها انقدر ضعیف ظاهر میشوند که عملا به اثر قبلی خیانت میکنند. بعضی از دنبالهها بهگونهای میدرخشند که مثل اثر قبلی یا فراتر از آن از پس میخکوب کردن مخاطب برمیآیند. این وسط دنبالههایی هم وجود دارند که نه درشکه را خراب میکنند و نه چرخ را از نو میسازند. آنها صرفا دنبالههای خوبی هستند. زیرا کار جدیدی انجام نمیدهند، اما در نوع خود از پس انجام دوباره و درست کارهای اثر قبلی برمیآیند. بازی Oxenfree II: Lost Signals دقیقا یک دنبالهی خوب محسوب میشود؛ نه بیشتر و نه کمتر.
وقتی بازی Oxenfree در سال ۲۰۱۶ میلادی عرضه شد، خیلیها احساس کردند که استودیو آمریکایی نایت اسکول پتانسیل تبدیل شدن به یک تیم جریانساز در تولید بازیهای داستانمحور را دارد. آکسنفری پر از اتفاقات فراطبیعی، بحثهای جدی در رابطه با نوجوانها و انتخابهای مهم بود. جنس وحشت این بازی با بسیاری از ویدیوگیمهای دیگر فرق میکرد. Oxenfree تحت تاثیر آثار بزرگی مثل سریال توئین پیکس، خیلی خوب قصه گفت و مخاطب با آن همراه شد. گرافیک هنری خاص و صداگذاریهای پرجزئيات بازی هم به فضاسازی ترسناک کمک میکردند تا گیمر در تجربهای ویژه غرق شود.
مقدمهی بازی کند است. تازه وقتی شخصیتها را بشناسید و داستان آکسنفری ۲ به آکسنفری وصل شود، جذابیت اصلی اثر را میبینید
بااینحال در عین اینکه Night School بعد از آکسنفری هم میخواست متمرکز روی سبک مورد نظر خود باشد، واقعا نتوانست موفقیتهای هنری آن را تکرار کند. حتی Afterparty که یک بازی با حسوحال متفاوت به حساب میآمد و توجه بعضی از بازیکنها را جلب کرد، به سرعت تقریبا فراموش شد. نایت اسکول به گرافیک هنری، جنس گیمپلی و داستانگویی در فضای ماجراجویانه توجه داشت، اما بسیاری از ریزهکاریهای درخشان اولین بازی خود را کنار گذاشته بود. در نتیجه حتی وقتی به بازی Next Stop Nowhere نگاه میکنیم، بهراحتی میفهمیم که توسط کدام استودیو ساخته شده است. ولی این را هم خوب میدانیم که از لحاظ ارزش هنری و عمق داستانگویی به گرد پای آکسنفری نمیرسد.
با همهی اینها از روزی که آکسنفری ۲ معرفی شد، شدیدا به بازی امیدوار بودم. چون استودیو نایت اسکول هویت دارد و آکسنفری انقدر بازی معرکهای بود که من همچنان به این هویت احترام بگذارم. بازگشت به جهان داستانی آکسنفری نمیتوانست برای این تیم یک کار ساده باشد و سبک شمرده شود. در نتیجه انتظار داشتم که بعد از سالها دوباره اثری از جنس آکسنفری را تجربه کنم. حالا هم میتوانم بگویم که این انتظار برآورده شده است.
جواب ندادن برخی از ریسکها در سه پروژهی پیشین، نایت اسکول را محتاط کرد. از ابتدا تا انتهای بازی Oxenfree 2 به شکلی است که کاملا میفهمیم سازندگان میخواستند دقیقا یک آکسنفری دیگر بسازند. همانطور که در ابتدای مقاله اشاره کردم، این رویکرد باعث شد در Oxenfree II: Lost Signals با یکی از آن دنبالههای ساختارشکن و خارقالعاده روبهرو نباشیم. اما الگوبرداری از روی یک اثر قابل احترام و وفاداری به آن، به خودی خود اصلا برنامهی بدی نیست.
هر شخص که منتظر تجربهی یک آکسنفری دیگر بود، با این بازی جدید ارتباط برقرار میکند. بالاخره آکسنفری ۲ بهترین بازی استودیو در دورانِ بعد از اولین آکسنفری است. شاید عطش مخاطبی که با نخستین بازی Oxenfree به وجد آمد و از تجربهی آن متعجب شد، بعد از تجربهی بازی Oxenfree II بهصورت کامل برطرف نشود. اما احتمال اینکه او هم از این دنباله لذت ببرد و چند ساعت به مفاهیم داستانی آن فکر کند، اصلا کم نیست.
میزان وابستگی دنباله به بازی اصلی وقتی به چشم میآید که به نقاط عطف آن نگاه میکنیم. در ابتدا بازی روند کندی دارد و انصافا برخی از دقایق را هدر میدهد.
فضاسازی جواب میدهد و شخصیتها آرامآرام جذابیت بیشتری پیدا میکنند، ولی آکسنفری ۲ وقتی به جذابیت اصلی خود میرسد که به شکل مستقیم به بازی قبلی وصل میشود. نحوهی استفادهی سازندگان از قصهی بازی اول قابل ستایش است و نشان میدهد که خودشان چهقدر این جهان داستانی را دوست دارند. برخلاف آکسنفری که از اول بهشدت جذاب و مرموز جلو میرود، Oxenfree II: Lost Signals پس از حدود دو ساعت به اصل ماجرا و جذابیت قابلتوجه میرسد؛ جذابیتی که البته خوشبختانه تا پایان حفظ میشود.
قدرت داستانگویی استودیو نایت اسکول انکارناپذیر است. از زمانیکه Oxenfree II: Lost Signals به سمت اوجگیری میرود، بلند شدن از پای آن سخت و سختتر میشود. شما در این بازی وظیفهی کنترل شخصیت رایلی را بر عهده دارید؛ زنی که به محل زندگی سابق خود بازگشته تا کار کند و پول بهدست بیاورد. او در این مسیر با جیکوب همراه میشود؛ پسری که وضع مالی مناسب و شرایط روحی بدی دارد. آنها دو انسان پر از درد و نگرانی هستند. پس بارها و بارها جهان دلهرهآور بازی، روی اعصابشان میرود.
این شخصیتها گیج میشوند، بحث میکنند و نمیدانند باید چگونه از مخمصه بیرون بیایند. اما به تلاش ادامه میدهند و در بخشهای مختلف جزیره میگردند. در دل بحث دربارهی ماورا و نیروهایی که جزیره را احاطه کردهاند، جیکوب و رایلی فرصت صحبت دربارهی خود را بهدست میآورند. زخمها و دردهایشان را با هم به اشتراک میگذارند. سعی میکنند کمی از این جهان لعنتی سر دربیاورند. دلیل جلو رفتن رایلی و جیکوب در مأموریت عجیبشان چیزی نیست جز اینکه در زندگی عادی خود هم حالوهوای خوبی ندارند.
چرا آنها میتوانند ادامه دهند؟ چون زندگی واقعی به اندازهی کافی دیوانهوار است؛ انقدر دیوانهوار که دیگر گشتوگذار در جزیرهای که ساکنانش تسخیر میشوند و به بازههای زمانی متفاوت میروند، دربرابر آن غیر قابل تحمل به نظر نمیرسد.
تازه رایلی و جیکوب تنها دو شخصیت از بین چند کاراکتر جذاب هستند. همانگونه که تصاویر این مقالهی بررسی فقط ساعات آغازین بازی را به شما نشان میدهند، من کاراکترهای دیگر را معرفی نمیکنم. هر فرد در طول بازی قدم به قدم معرفی میشود؛ نه فقط ازطریق کارهایش، بلکه بعضا ازطریق توضیحات شنیدنی که دیگران دربارهی او دارند. از شخصیتهایی که فقط با بیسیم میتوانید با آنها حرف بزنید تا آنتاگونیستهایی که ناگهان خاکستری و حتی بیگناه به نظر میآیند.
بازی Oxenfree II: Lost Signals با محوریت این آدمها جلو میرود و از مخاطب سؤال میپرسد. دیالوگنویسی عمیق بازی انقدر با فضاسازیهای آن جور درمیآید که حتی جملات سنگین فلسفی، اصلا شعاری و پیچیده به مخاطب منتقل نمیشوند.
آکسنفری ۲ پر از بحث است؛ بحثهایی دربارهی بزرگسالی، هدف زندگی، معنی پدر یا مادر شدن، تلاش برای فرار از گذشته و همینطور موضوعات روانشناختی جدی که انقدر راحت نمیتوان با چند کلمه آنها را توصیف کرد. چه زمانیکه داستان اصلی با فاش کردن رازهای بیشتر از پس سورپرایز کردن بازیکن برمیآید و چه زمانیکه صرفا دربارهی پیشینهی داستانی یک شخصیت فرعی اطلاعات کسب میکنید، Oxenfree II: Lost Signals یک راوی عالی است؛ یک راوی که البته به شکل ملموس به شما هم اجازهی دخالت را میدهد.
گیمپلی خالی از عناصر خنثی نیست. برای نمونه برخی از پازلها انقدر ساده هستند که احساس میکنید سازندگان فقط برای اینکه بازیکن صرفا در حال راه رفتن نباشد، آنها را در بازی گنجاندهاند. اما این داستانگویی تعاملی اصلا به همین عناصر خنثی محدود نمیشود.
آکسنفری ۲ داستانی نیست که اگر لم میدادیم و آن را تماشا میکردیم، همینقدر تأثیرگذار ظاهر میشد. بازی نهتنها واقعا به انتخابهای شما اهمیت میدهد، بلکه کاری میکند در طول تجربه هم این موضوع را احساس کنید. تشخیص اینکه برخی از انتخابهای شما روی روند داستان و حتی جنس ارتباط بین شخصیتها تاثیر دارند، اصلا سخت نیست. وقتی هم که به پایان راه میرسید، بهتر میفهمید چهقدر روی قصه تاثیر گذاشتهاید.
تصمیمات ما قرار نیست ساده باشند. نایت اسکول به شکلی قصه نمیگوید که مثلا همیشه یک تصمیم خوب و یک تصمیم بد مقابل بازیکن قرار بگیرد. بلکه همهچیز با محوریت احساسات انسانی جلو میرود.
وقتی یک انسان به شما میگوید که حال بدی دارد، اصلا نمیتوانید مطمئن باشید که دقیقا فلان جواب چه تاثیری روی او خواهد داشت. اما در اینکه حرفها و حتی سکوت هر نفر روی افراد دیگر تاثیر دارد، شکی نیست. آکسنفری ۲ همین را میفهمد. قرار نیست همهی انتخابها بین «نابود کردن جهان» یا «نجات جهان» باشند. گاهی یک انتخاب پیچیده و ارزشمند فقط راجع به این است که آیا یک شخصیت میخواهد حقیقتی دربارهی خود را برای همکار جدید بازگو کند یا نه.
اشتباه نکنید. Oxenfree II: Lost Signals لحظات فراطبیعی و خیرهکنندهای دارد که مخاطب را بهشدت با ابعاد فانتزی جهان بازی درگیر میکند. اتفاقات عجیبی در بازی رخ میدهند که حتی درک و توضیح آنها کار سادهای نیست. ثانیههایی در بازی پیدا میشوند که احتمالا به تعداد بازیکنها میشود برداشتهای متفاوت از آنها داشت. اما در هستهی کل این تجربهی داستانی، احساسات انسانی را لمس میکنیم. ترس، دوستی، تنفر، عشق، دلتنگی، خشم، غم و خوشی را میبینیم.
اینجا هیچ شخصیت فقط بد یا فقط خوبی وجود ندارد. حتی برای پلیدترین نیروی این جهان هم میتوان دل سوزاند. شما هستید و چند انسان؛ انسانهایی که هر حرفی که به آنها میزنید و حتی اینکه چهقدر به یادشان هستید، میتواند روی سرنوشتشان تاثیر بگذارد.
فقط یک ایراد جدی به قصهگویی بازی Oxenfree II: Lost Signals وارد است. آن هم چیزی نیست جز اینکه دیالوگهای اصلی بدون توجه به برخی از دیالوگهای اختیاری نوشته شدهاند. آنها هیچوقت یکدیگر را نقض نمیکنند، اما گاهی شامل محتوای مشابه هستند.
چند بار در بازی متوجه شدم که شخصیتها بعضا طوری در رابطه با یک موضوع حرف میزنند که انگار فراموشی گرفتهاند. انگار کاراکتر الف به یاد ندارد همین چند دقیقهی قبل با کاراکتر ب راجع به آن صحبت کرد. این اتفاق به هیچ عنوان توضیح منطقی در دل خود داستان ندارد و از سهلانگاری تیم سازنده سرچشمه میگیرد. آنها در نظر نگرفتهاند که بازیکن میتواند برخی از گفتوگوها را در مقاطع مختلفی از بازی داشته باشد.
از آنجایی که رایلی ازطریق بیسیم با کاراکترهای مختلف ارتباط میگیرد، به بازیکن انتخابهای غیرمستقیم زیادی در این زمینه داده میشود. آیا میخواهید ناگهان بیسیم را بردارید و در رابطه با فلان اتفاق با آن کاراکتر صحبت کنید؟ دست شما است. حالا اگر مثلا در جریان یک ماجراجویی فرعی و یک گفتوگوی اختیاری موفق به کسب اطلاعات در رابطه با یک پدیدهی خاص در جزیره شوید، بازی در بخشهای اصلی به این موضوع توجه نمیکند. در نتیجه مثلا موقعیتی پیش میآيد که شما به یاد دارید رایلی در رابطه با موضوع پ با یک کاراکتر صحبت کرده، اما ناگهان او طوری در این رابطه سؤال میپرسد که انگار نه انگار آن اطلاعات را دارد.
آکسنفری ۲ یکی از آن بازیهایی است که در بخشهای درستوحسابی خود میتوانند به جذابیتهای متفاوتی تکیه کنند. یک بار درحالیکه باور کردهاید توانایی پازلسازی درستوحسابی را ندارد، با یک پازل عالی و خلاقانه چند دقیقه سرگرمتان میکند. پس از اینکه طی ساعات اولیه احساس کردید نقشه به شکل جالبی طراحی نشده و گاهی صرفا در حال چرخیدن دور خودتان هستید، جذابیت گیمپلی ماجراجویانهی بازی به چشم میآید و از پیدا کردن مقاصد خود باتوجهبه نقشه لذت میبرید. در این بین برخی از نکات مثبت آن انقدر به شکل دائمی در بازی حضور دارند که تبدیل به پایهواساس این تجربه میشوند.
همانطور که رایلی بارها برای حل بزرگترین مشکلات به رادیو تکیه میکند، تجربهی صوتی بازی همیشه عالی میماند. آکسنفری ۲ همانند اولین قسمت این مجموعه، هم از اصوات تکرارشونده و هم از تغییرات خاص صداگذاری به بهترین شکل بهره میبرد؛ طوری که تاثیر صدا در فضاسازی بسیار خوب بازی اگر بیشتر از تصویرسازیهای آن نباشد، کمتر نیست.
اسم آکسن فری احتمالا ریشه در زبان آلمانی دارد. از عباراتی سرچشمه میگیرد که بچهها در بازیهای کودکانههای مختلف از آنها استفاده میکنند؛ تا به هم بگویند که بازی تمام شد، دیگر بیرون آمدن از شرایط بازی خطری ندارد و از همه مهمتر، حالا میتوان دور بعدی بازی را شروع کرد. بد نیست در زمان تجربهی پایانبندی درخشان Oxenfree II: Lost Signals این توضیح نصفهونیمه دربارهی نام آکسن فری را به خاطر داشته باشید.
این بررسی باتوجهبه تجربهی نسخه کامپیوتر بازی نوشته شد
Oxenfree 2: Lost Signals
نقاط قوت
- روایت یک داستان معنادار و فکرشده
- تنوع مناسب کاراکترها و جذابیت شیمی بین آنها
- تجربه صوتی بیاشکال و درگیرکننده در تمامی دقایق
- تاثیرگذاری انکارناپذیر انتخابهای مستقیم و غیرمستقیم روی روند قصه
نقاط ضعف
- وجود دقایق پرت در بازی
- فراموش شدن برخی از جزئیات دیالوگهای قبلی توسط شخصیتها
نظرات