بررسی قسمت پنجم بازی The Expanse: A Telltale Series؛ بازگشت تلتیل
تلتیل از همان روزهایی که با بازی The Walking Dead به شهرت و محبوبیت بسیار زیاد رسید، پایانبندی را خوب بلد بود؛ انقدر خوب که حتی وقتی برخی از بازیهای بعدی شرکت در بسیاری از بخشها لنگ میزدند، باز هم تلتیل با یک پایانبندی معرکه موفق به ثبت خاطرهای درخشان در ذهن مخاطب میشد.
بهترین بازیهای تلتیل به شکلی به پایان رسیدند که پایانبندی آنها پس از سالها از ذهن مخاطب پاک نمیشود. چون این استودیو میدانست که چهطور باید در انتهای کار، همهی تصمیمات از اول تا آخر تجربهی داستان را کنار هم بگذارد؛ تا احساسات بازیکن درگیر شود و او در ذهن خود همهی اتفاقاتی را مرور کند که شخصیتها را به این نقطه رساندند.
The Expanse: A Telltale Series هرگز به اندازهی برترین آثار تلتیل اوج نگرفت، اما پایانبندی رضایتبخش را از آنها به ارث برد. اپیزود پایانی مثل چند قسمت دیگر بازی از کوتاهی بسیار زیاد رنج میبرد، اما حتی این ایراد هم جلوی موفق شدن آن در جمعبندی جذاب داستان را نمیگیرد. از تصمیم مهمی که در اولین قسمت گرفتید تا تصمیمات کلیدی که در قسمت آخر دارید، به خوبی روی روایت داستان تاثیر میگذارند. در حقیقت در پایان اپیزود پنجم شکی ندارید که تجربهی شما از داستان بازی The Expanse: A Telltale Series میتواند متفاوت با تجربهی یک گیمر دیگر باشد.
ارزش این نکتهی مثبت وقتی بیشتر میشود که میبینیم بازی اکسپنس از پس حفظ هویت اصلی خود برآمد. در حقیقت با اینکه روایت چندشاخهی بازی در اپیزود پایانی به چشم میآید، اصل محتوای داستان و قوس شخصیتی کاراکتر اصلی در تمامی نسخههای قصه حفظ میشود. پس این یکی از آن بازیهای انتخابمحوری نیست که برخی از خطوط داستانیاش خوب و بعضی از آنها مزخرف از آب درمیآیند. فارغ از اینکه چه انتخابهایی کنید و چه نسخهای از داستان را ببینید، اصل محتوای بازی The Expanse: A Telltale Series را از دست نمیدهید.
بازی اکسپنس یک سفر فضایی و درونی برای کامینا درامر محسوب میشود. این سفر در تمامی نسخههای داستان شامل لحظات هیجانانگیز، وحشت کیهانی، عشق، تنفر و تغییر است. البته که همهی نسخههای قصه چند ایراد مثل دقایق پرت و شتابزدگی در پرداختن به برخی از موضوعات داستانی را هم در خود جا دادهاند.
پایانبندی خوب نمیتواند همهی اشتباهات قبلی را جبران کند. حتی وقتی در انتها به بازیکن نشان بدهید که تصمیمات او تأثیرگذار بودهاند، وی نمیتواند ناگهان عاشق دقایقِ نسبتا بدون تغییر در قسمتهای قبلی شود.
یکی از بزرگترین داشتههای بعضی از بازیهای داستانمحور که پر از انتخاب هستند، چیزی نیست جز ارزش تکرار بالا. وقتی مخاطبها عاشق جهان داستانی بازی میشوند، بعضا دوست دارند که تکتک نسخههای ممکن از قصه را ببیند؛ تا هیچ جزئیاتی در جهان بازی از چشم آنها پنهان نماند. به همین خاطر کم نیستند افرادی که تعدادی از بازیهای دیوید کیج یا بازی The Wolf Among Us از خود تلتیل را چند مرتبه تجربه کردند.
برای اینکه چنین اتفاقی رخ بدهد، بازی داستانمحور باید در بخشهای مختلف پر از انتخاب و پر از نتیجهی انتخاب باشد. اکسپنس چنین محصولی نبود. اینکه یکی از انتخابهای کلیدی من در قسمت ۱ روی پایانبندی قسمت ۵ تاثیر بگذارد، جذاب و قابل ستایش به نظر میرسد. اما باعث نمیشود که عاشق دقایق خنثی موجود در اپیزودهای پیشین شوم. قرار نیست ناگهان فقط چون میخواهم یک پایانبندی دیگر را ببینم، بازی را از ابتدا شروع کنم، یک انتخاب متفاوت در پایان قسمت ۱ داشته باشم و سپس حجم زیادی از محتوای تکراری را تجربه کنم؛ آن هم در یک بازی ویدیویی که نه با مبارزه یا مخفیکاری، بلکه با داستانگویی و انتخابها تعریف میشود.
مسئلهی مورد بحث قرار نیست کیفیت قسمت آخر را زیر سؤال ببرد. اما در دل این بررسیهای اپیزودیک که بیشتر با تمرکز روی محتوای هر قسمت جلو میروند، باید توجه داشت که در آخر همهی قسمتها دارند یک بازی مشخص را میسازند. پس باید به این نکته اشاره کرد که یک تجربهی پر فراز و فرود حتی اگر قبل از پایان اوج بگیرد، باز هم یک تجربهی پر فراز و فرود به شمار میآید؛ تجربهای که جدا کردن لحظات عالی، لحظات قابل قبول، لحظات خستهکننده و لحظات ضعیف آن از یکدیگر، اصلا برای گیمر سخت نیست.
(از اینجا به بعد مقاله بخشهایی از داستان بازی The Expanse: A Telltale Series را اسپویل میکند)
قسمت پنجم بازی اکسپنس با نام Europa's Folly ریتم بسیار خوبی دارد. با تعلیق شروع میشود، هیجان آن افزایش پیدا میکند و در نقطهی درستی به پایان میرسد؛ طوری که هم عطش مخاطب برای دیدن اتفاقات مهم را سیراب میکند و هم واقعا از پس جمعبندی داستان برمیآید. نتیجهی جمعبندی درست هم چیزی نیست جز کامل کردن قوس شخصیتی کاراکتر اصلی که حالا پختهتر از گذشته میتواند خودش را بپذیرد و برای رسیدن به آرمانهایش بجنگد.
متاسفانه یکی از عوامل رسیدن قسمت آخر به تمپو بالا و ریتم سریع، مدتزمان بسیار کوتاه آن است. بازیهای ویدیویی مجبور نیستند که طولانی باشند. قطعا کیفیت اهمیت بیشتری نسبت به کمیت دارد. ولی وقتی یک بازی ۴۰ دلاری بهصورت کلی انقدر کوتاه است، خواه یا ناخواه حساسیت مخاطب روی کیفیت تکتک دقایق آن افزایش مییابد. اکسپنس همانطور که قبلا گفتهام، محصولی نیست که خالی از دقایق اضافه و شتابزدگیها باشد. پس اینطور نیست که گیمر بگوید بازی کوتاه بودن خود را بهصورت کامل با استفادهی بینقص از همهی ثانیهها جبران میکند.
حتی در همین قسمت آخر که آن را دوست دارم، شتابزدگیها به چشم میآیند. پتانسیل شخصیت زاپاتا هدر میرود. چون در این روایت هیجانانگیز و پرسرعت که با محوریت تلاش درامر جلو میرود، زاپاتا فقط وظیفه دارد که چند جملهی شبیه به جملات قبلی خود بگوید تا درامر جواب بدهد و نوبت به اصل ماجرا برسد. فرماندهی خطرناک و قدرتمند دزدهای فضایی تبدیل میشود به زنی که صرفا دوست دارد تعداد اعضای خانوادهی خود را گسترش بدهد و هر بار که یک نفر بگوید که میخواهد بهخاطر عشق خود زنده بماند، با وی کنار میآید.
این جنس از شتابزدگیها نتیجهی عدم توجه نویسندگان به وعدههای قبلی است. گاهی نویسنده انقدر عاشق شروع، میانه و مخصوصا پایانبندی داستان خود است که فراموش میکند باید همهی انتظاراتی را برآورده کند که در قسمتهای قبلی ایجاد کرد. هنگامی که در اپیزود دوم بازی The Expanse: A Telltale Series صدای فرماندهی مخوف دزدها را شنیدیم و سپس در اپیزود چهارم به دام سرباز او افتادیم، انتظار نداشتیم که به این سرعت و به این سادگی او را شکست دهیم.
در آن سو برای تاکید روی نقاط قوت اپیزود باید بگویم انتخابهایی که در این قسمت از بازی با آنها مواجه شدم، هم روی مسیر داستان تاثیر میگذارند و هم وزن عاطفی دارند. نتایج آنها کاملا ملموس است. اگر تلتیل میخواهد در آینده بازگشت خود را کامل کند و اوج بگیرد، باید یک بازی را بهدست گیمرها برساند که کموبیش در تمامی اپیزودها همینقدر پرکشش قصه بگوید و سرشار از انتخابهای جدی باشد؛ انتخابهایی که بازیکن را چندین و چند ثانیه مشغول فکر کردن به نتایج احتمالی میکنند. پیچشهای داستانی میتوانند سرگرمکننده باشند، اما وقتی دربارهی داستانگویی تعاملی حرف میزنیم، هیچچیزی نمیتواند برای مخاطب جای دیدن نتایج انتخابها را بگیرد.
بهلطف درگیری احساسی بازیکن با شخصیتها و سرنوشتهای آنها، یکی از نکات مثبت بازی به خوبی در قسمت آخر پررنگ میشود: صداگذاریهای مناسب و صداپیشگیهای شخصیتها. کاراکترها در موقعیتهای داستانی مهم این اپیزود باید تمام احساساتشان نسبت به یکدیگر را بروز دهند و این کار به شکل عالی انجام شده است. فضاسازی صوتی هم که روی افزایش تعلیق و تلاش درامر برای جان سالم به در بردن از این شرایط تاثیر میگذارد.
برای اینکه همهی بار هیجان روی تصویرسازیها و صداگذاریها نیفتد، سازندگان به خوبی از QTEهای مختلف هم استفاده میکنند تا گیمر از بازی فاصله نگیرد و دستش را از روی کنترلر/ماس و کیبورد برندارد. این کار مخصوصا باتوجهبه داستانگویی سریع اپیزود آخر جواب داده است.
اگر میخواهید در آینده کمی بیشتر در جهان اکسپنس قدم بزنید، منتظر انتشار اپیزود اضافی Archangel با صداپیشگی شهره آغداشلو در نقش کریستین آواسارالا باشید. بااینحال اصل داستان بازی The Expanse: A Telltale Series به پایان رسید و این پایان اصلا پایان بدی نبود. بعید نیست که عدهای بعد از تجربهی این بازی به سراغ تماشای سریال علمی-تخیلی The Expanse بروند.
تلتیل در یک همکاری موفق با استودیو دکناین نشان داد که هنوز هم میتواند یک برند دوستداشتنی برای گیمرهایی باشد که عاشق داستانهای تعاملی هستند. بازگشتی که طرفدارهای قدیمی منتظر آن بودند، در بهترین دقایق آخرین قسمت بازی اکسپنس اتفاق افتاد. حالا نوبت یاد گرفتن از این بازی و بهتر شدن در بازی بعدی است. بازیکنها وقتی دوباره با بیگبی ولف و اسنو وایت همراه شوند، انتظار یک تجربهی ایدهآل را دارند؛ نه یک تجربهی بسیار خوب که با فراز و فرودهای کیفی زیادی دستوپنجه نرم میکند.
این بررسی باتوجهبه تجربهی نسخه کامپیوتر بازی نوشته شد
The Expanse: A Telltale Series Episode 5
نقاط قوت
- صداگذاری عالی و صداپیشگیهای پراحساس
- به چالش کشیدن گیمر با دکمهزنیهای درستوحسابی
- پایانبندی رضایتبخش با تکیه بر انتخابهای مختلف بازیکن
- به چشم آمدن نتایج انتخابها در عین حفظ شدن اصل داستان
نقاط ضعف
- مدتزمان بسیار کوتاه بازی
- سادهسازی سریع برخی از شخصیتها برای تمام کردن قصه
نظرات