بررسی بازی The Thing Remastered | دوزخ قطبی
حداقل برای من در یک محفل ویدیوگیمی، هیچچیز خستهکنندهتر از بررسی و تحلیل یک اثر بد نیست، چون زندگی کوتاهتر از این است که بخواهم وقت را با تجربههای ضعیف یا صحبت از آنها تلف کنم. اما حتی هنر بد هم گاهی میتواند دستوپا شکسته حرفی بزند که الگوی اجتنابی آیندگان شود و دیدن نیمهی پر لیوان، انگیزهای است که بتوانم تجربهی اثر موردنظر و نوشتن از آن را به پایان ببرم.
زمانی که شنیدم نایتدایو استودیوز (Nightdive Studios) به سراغ دنبالهی ویدیوگیمی The Thing جان کارپنتر (John Carpenter) افسانهای رفتهاند، برای تجربهاش مشتاق شدم. نایتدایو که با ریمیک System Shock اعتمادم را حسابی جلب کرده بود، سابقهی خوبی در ریمسترها و حفظ آثار کلاسیکی داشت که نیازمند صیقلهای بصری و فنی قابلتوجهی بودند. اما چه به سر The Thing آمد که همان شوق تجربه زیر برفهای قطبی دفن شد؟
ما در نقش «کاپیتان بلیک» (Captain Blake) از نیروی ویژه ارتش ایالات متحده قرار میگیریم تا یک بار برای همیشه از شر بیگانگانِ ایستگاه جنوبگان خلاص شویم. فیلم The Thing همانند آثار دیگر کارپنتر سرشار از تعلیق بود. شک و گمان ناشی از اینکه چه کسی انسان است و چه کسی نه، در ثانیهبهثانیهی فیلم موج میزد و همین بحث اعتماد و شک بستر خوبی برای سیستم جوخه/اسکواد (Squad) این بازی فراهم میکند. چنین ایدهای در زمان انتشار نسخهی اورجینال (۲۰۰۲) هنوز تازگی داشت و حتی با معیارهای امروزی نیز پیادهسازی آن در نوع خود جالب و بامزه است.
در طول بازی، NPCهای مختلفی به بازیکن میپیوندند یا از او جدا میشوند. برای کسب اعتماد و پیوستن آنها معمولا نیاز به گرفتن سلاح یا آدرنالین دارند. از طرفی، با رفتارهای مشکوک یا بازپسگرفتن سلاح، اعتمادشان را از دست میدهند. بسیاری از این NPCها برای پیش بردن داستان ضروری نیستند اما هوش مصنوعی و نوار سلامت آنها بهقدری محدود کار شده که بعید است جز مقدمهی بازی، شخص دیگری تا آخر خط زنده بماند. اما اگر همهی NPCها اختیاری بودند، آنچنان خُردهای بر آنها نمیشد گرفت. با این حال، در پلاتپوینتهای بازی معمولا به یک مهندس برق احتیاج داریم تا آب از سرمان بگذرد. پس از آن، بازی به شکل از پیشتعیینشده یا بهدنبال هوش مصنوعی ضعیف، آنها را میکُشد.
متاسفانه از ساعت آغازین بازی به باگهایی پیرامون این NPCها برخورد کردم؛ از جمله گیر کردن آنها در فواصل و مکانهای مختلف که منجر به ریلودهای متوالی شد. با رسیدن به هر چکپوینت یا کاتسین، بازی یک سیو خودکار انجام میدهد. این در شرایطی است که حتی اگر دشمنان پشت سر شما باشند، در کاتسین به نمایش درنمیآیند، چرا که این کاتسینها Real-time نیستند. پس خیال میکنید که به روال همیشگی بازیها قرار است از گیمپلی نیز محو شوند اما اینطور نیست. در نتیجه، بازیکن میماند و جانِ کم و سیو باطلی که او را به دردسر مضاعف میاندازد.
مانند هر بازی اسکوادمحور دیگری یک کلید به مشاهده وضعیت تیم و فرمانها اختصاص دارد؛ در The Thing شاهد چهرهی اعضای گروه هستیم که براساس وضعیت روانیشان تغییر میکند و راستش را بخواهید برخی از واکنشهای آنها به شکل غیرمنتظرهای خندهدار است؛ بهخصوص زمانی که از ترس به رعشه میافتند. ارتقای گرافیکی بازی روی آنریل انجین (Unreal Engine) به طراحی کارتونی شخصیتها لطف چندانی نکرده و کمی یادآور خاطرات ناخوش ریمستر سهگانهی GTA در کنار برخی از جلوههای بصری همچون شعلههای آتش است.
صدالبته که فضاسازی ریمستر The Thing در اغلب مواقع بازیکن را در خود غرق میکند و به نسخهی اورجینال وفادار ظاهر میشود. متاسفانه جلوههای صوتی بهرهی آنچنانی از این ریمستر نبردهاند. شاید از جنبهی کیفی در غیاب معمول موسیقی، غرقکننده به گوش برسند اما موقعیت دشمنان همیشه جای سوال دارد و ممکن است حتی با شما در یک اتاق نباشند و صدایشان را از کنار بشنوید. این موضوع شاید از جنبهی القای وحشت موفق عمل کند اما انسجام تجربه را هم به صورت منفی تحت تاثیر قرار میدهد.
شاید بزرگترین تغییر ریمستر، بهینهسازی تیراندازی برای بازیکنان امروزی باشد. با تشخیص و نشانهگیری خودکار هر موجود به خروجی رضایتبخشتری در مبارزات میرسیم که بازیکن را همواره در تنش و هیجان نگه میدارد. البته امکان بازگشت به سیستم شوتینگ کلاسیک از تنظیمات بازی ممکن است و از جنبهی دسترسیپذیری، نایتدایو استودیوز امکانهای خوبی را برای هر سبک تجربه فراهم میکند. روی پیسی کمی زمان میبرد تا به کنترل بلیک عادت کنید؛ بهخصوص استفاده از آیتمهایی مثل کیت سلامت یا چراغقوه در یک چرخ مجزا تعبیه شدهاند و پس از انتخاب آیتم هم باید غلتک موس را برای عمل فشار دهید که کمی تاریخمصرفگذشته به چشم میآید.
گاهی دوربین سومشخص بازی در نقاط خاصی، جای خود را به دوربینهای ثابتی میدهد که یادآور بازیهای ترسناک PS1 است اما حرکات بلیک از این زاویه بهخوبی تعریف نشده و خوشبختانه، بازی استفادهی زیادی از آنها نمیکند و صرفا ادای احترامی به رزیدنت ایول و سایلنت هیل کلاسیک باقی میماند. جدا از اینها، با یک اکشن دلهرهآور روبرو هستیم که در اکت پایانی از مولفههای وحشت خود بهشدت فاصله میگیرد.
زیر پوست یخزدهی The Thing ایدههای خوبی نهفته است؛ ایدههایی که در زمان خود جاهطلبانه بودند و حتی با ریمستر هم لقمهای بزرگتر از دهان زنگزدهی بازی هستند. در بحبوحهی بازیهای لایسنسی نسل ششم، این یکی شاید از خوبها باشد اما از نگاهی نزدیکتر، تکراری، طاقتفرسا و ناامیدکننده است. قیمت ۳۰ دلاری در وضعیت نهچندان مناسب فنی، دلیلی دیگر برای عدم پیشنهاد در زمان بررسی به شمار میرود. پس اگر دیوانهی The Thing هستید، صبر کنید و تجربهی صیقلخوردهتری در تخفیفها بگیرید.
بررسی بازی The Thing Remastered
نقاط قوت
- فضاسازی دلهرهآور و وفادار به نسخهی اصلی
- بهبود قابلتوجه کامبت با نشانهگیری خودکار
- دسترسیپذیری بهتر روی پلتفرمهای امروزی
نقاط ضعف
- هوش مصنوعی ضعیف
- تناقض کاتسین و گیمپلی
- باگها، کرشها و چکپوینتهای ناکارآمد
- عدم تعادل صداهای محیطی
- قیمت پایهی ۳۰ دلاری
بررسی بازی The Thing Remastered براساس نسخهی پیسی صورت گرفته است.