نقد انیمیشن The Red Turtle - لاک پشت قرمز

یک‌شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۱:۵۹
مطالعه 8 دقیقه
the red turtle
انیمیشن The Red Turtle، انیمیشن جدید استودیوی جبیلی است که نامزد بهترین انیمیشن اسکار 2017 هم شده است و در این مطلب آن را نقد خواهیم کرد.
تبلیغات
the red turtle

بعضی‌وقت‌ها شگفت‌انگیزترین چیزها را می‌توان در عادی‌ترین لحظات دید. بعضی‌وقت‌ها حتما نباید با تصویری از کره‌ی زمین از روی سطح مریخ یا منظره‌ی خیره‌کننده‌ای از طبیعت روستایی توریستی در شمالی‌ترین نقطه‌ی کشور نروژ روبه‌رو شویم تا شگفت‌زده شویم. بعضی‌وقت‌ها تصویر ساده‌‌‌ای از پوست خشنِ یک درخت معمولی که در خیابان محل زندگی‌مان هم نمونه‌اش یافت می‌شود یا نمایی از آب باقی مانده‌ی باران بر روی آسفالت که هر روز صبح آن را با بی‌اعتنایی لگد می‌کنیم می‌توانند به تصاویر تامل‌برانگیزی تبدیل شوند و کاری کنند تا ما این لحظات به ظاهر تکراری را از زاویه‌ی دیگری نگاه کنیم و قبل از اینکه دوباره فراموش کنیم، به یاد بیاوریم که هر چیزی که دنیای اطراف ما را تشکیل می‌دهد به هیچ‌وجه تکراری و پیش‌ پاافتاده نیست، بلکه نحوه‌ی نگاه کردن ما به آنها اهمیت دارد. انیمیشن «لاک‌پشت قرمز» مثل یکی از همین نقاشی‌ها و تصاویر به ظاهر عادی است؛ اثری هنری که در عین معمولی‌بودن، آن‌قدر جادویی و مبهوت‌کننده است که تماشاگر را درباره‌ی روزمره‌ترین اتفاقات و لحظات و تصاویر و مفاهیم زندگی‌‌اش به فکر فرو می‌برد.

در «لاک‌پشت قرمز»، نامزد بهترین انیمیشن اسکار 2017، نه خبری از یک داستان پرپیچ و خم ابرقهرمانی است و نه کمدی بی‌وقفه و لحظات نفسگیری که از ساخته‌های پیکسار می‌شناسیم. «لاک‌پشت قرمز» به کارگردانی مایکل دودوک دی ویتِ هلندی که اولین فیلم بلندش را با همکاری استودیوی جیبلی ساخته است، حتی به انیمیشن‌های معمول این استودیوی مشهور ژاپنی هم شبیه نیست. اگرچه ما این استودیو را با انیمه‌های فوق‌فانتزی‌ و کاراکترهای عجیب و غریب پرتعدادش و قصه‌های پیچیده‌اش می‌شناسیم، اما «لاک‌پشت قرمز» بیشتر از اینکه محصول چشم‌انداز جیبلی باشد، حاصل فکر کارگردانش است که تا قبل از این، انیمیشن‌های کوتاه متعددی ساخته است که یکی از آنها که «پدر و دختر» نام دارد، در سال ۲۰۰۰ جایزه‌‌ی بهترین انیمیشن کوتاه اسکار را هم برنده شده است. بنابراین در نگاه اول ممکن است «لاک‌پشت قرمز» را به خاطر طراحی گرافیکی مینیمالیستی‌ و غیرمعمولش در میان انیمیشن‌های بلند، با یک انیمیشن کوتاه دیگر اشتباه بگیرد، اما خوشبختانه اینجا با انیمیشن کوتاهی طرفیم که یک ساعت و ۲۰ دقیقه زمان دارد و در این مدت و با ساده‌ترین داستانی که این اواخر شنیده‌اید به یکی از جذاب‌ترین و نفسگیرترین و زیباترین انیمیشن‌هایی که در سال‌های اخیر دیده‌ام تبدیل شد.

the red turtle

«لاک‌پشت قرمز» شاید فقط هشتاد دقیقه زمان داشته باشد و شاید درباره‌ی داستان ساده‌ی گرفتار شدن بازمانده‌ی قایق‌ شکسته‌ای در یک جزیره‌ی خالی از سکنه و تنها وسط اقیانوس باشد، اما همزمان فیلمی است با معانی بی‌انتها. فیلمی که شاید هیچ صفتی به جز «شاعرانه» به بهترین شکل ممکن نتواند عمق آن را توصیف کند. «لاک‌پشت قرمز» مثل یک مصراع شعر نو می‌ماند که با استفاده از یک جزیره، یک مرد، چهارتا خرچنگ بامزه، آسمانی پرستاره، یک جنگل از درختان خیزران، ساحلی شنی و لاک‌پشتی قرمز تجربه‌ای را می‌آفریند که همچون یک قاب عکس، چرخه‌ی عظیم و لایتهانی زندگی را در یک لحظه شکار کرده است. با تمام این توصیفات اگر باز هم فکر کنید که با فیلم خسته‌کننده‌ای طرفید حق با شماست. بالاخره همه‌ی ما تاکنون چندتا فیلم درباره‌ی قهرمانانی گرفتار در یک جزیره‌ی دورافتاده و تلاش‌هایشان برای زنده ماندن دیده‌ایم. اما کافی است پایه باشید تا فیلم خلافش را بهتان ثابت کند.

در نگاه اول ممکن است «لاک‌پشت قرمز» را به خاطر طراحی گرافیکی مینیمالیستی‌ و غیرمعمولش در میان انیمیشن‌های بلند با یک انیمیشن کوتاه اشتباه بگیرد

۴۰ دقیقه‌ی ابتدایی فیلم که به گشت و گذار این مرد در نقاط مختلف جزیره و تلاش برای ساختن قایق و فرار اختصاص دارد اگرچه کلیشه‌ای اما حاوی همان جادوی خاصی است که بالاتر گفتم. و آن جادو از هیچ جایی سرچشمه نمی‌گیرد جز کارگردانی زیباشناسانه‌ی میخکوب‌کننده‌ی فیلم که پیش پا افتاده‌ترین اتفاقات و لحظات فیلم را به چیزی درگیرکننده بدل می‌کند. از صحنه‌ی بیرون آمدن بچه لاک‌پشت‌ها از تخم زیر نور مهتاب و باله‌های کوچکی که به‌طور بی‌وقفه‌ای برای رساندن صاحب فسقلی‌شان به سوی دریا تکان می‌خورند گرفته تا صدای بلند و ناشناخته‌ای که ناگهان مرد را می‌ترساند و لحظه‌ای بعد در قالب یک بارش شدید باران هویت واقعی‌اش را فاش می‌کند. «لاک‌پشت قرمز» همواره در حال به نمایش گذاشتن تعریف واقعی انیمیشن است: به تصویر کشیدن جنبه‌ی زیبای واقعیتی که از چشم ما پنهان است. بنابراین مهم نیست با نمای ساده‌ای از آسمان شب طرفیم یا تالاب آب شیرینی که وسط جنگل شکل گرفته است یا پرواز مردی بر روی پلی چوبی‌ که در وسط اقیانوس تا مقصدی نامعلوم کشیده شده است، این فیلم در همه حال و همه وقت نفسگیر باقی می‌ماند.

the red turtle

«لاک‌پشت قرمز» در این زمینه خیلی من را به یاد «درخت زندگی» ترنس مالیک انداخت. درست مثل آن فیلم، چیدن تصاویری معمولی در کنار هم برای قرار دادن تماشاگر در خلسه‌ای فکری به روایت داستان اولویت دارد و به خاطر همین بود که اگرچه روی کاغذ با درگیری پرزد و خوردی در فیلم طرف نیستیم، اما مدام احساس دلشوره می‌کردم، مضطرب بودم و یک‌جور حس تلخ و شیرین مالیخولیایی تمام وجودم را در برگرفته بود. چون شاید در تئوری با اتفاقات عجیب و غریبی طرف نباشیم، اما فیلم موفق می‌شد با سکوتش که فقط هر از گاهی با صدای امواج دریا و دویدن خرچنگ‌ها روی شن و جیغ و فریاد مرغ‌های دریایی شکسته می‌شود، قد یک عالم حرف بزند. شاید با چشم متوجه نشوی، اما جایی در عمق وجود و ناخودآگاهت می‌توانی نحوه‌ی تشریح شدن کالبد زندگی توسط تیغ این فیلم و درد سوزناک حاصل از کشیدن آن روی پوست نرمش را احساس کنی. چون آن مرد فقط یک مرد نیست و آن جزیره فقط یک جزیره نیست. چون آن مرد خود تو هستی و آن جزیره، زندگی‌ای که همزمان ترسناک است و زیبا. فراری‌دهنده است و آرامش‌بخش.

چیدن تصاویری معمولی در کنار هم برای قرار دادن تماشاگر در خلسه‌ای فکری به روایت داستان اولویت دارد

فیلم اما در جستجوی مرد برای وفق پیدا کردن با شرایط جدیدش و تلاش برای فرار از آنجا تمام نمی‌شود. در عوض در پایان پرده‌ی اول اتفاقی می‌افتد که فیلم را وارد فاز جدیدی می‌کند که احتمالا انتظارش را نمی‌کشیدید. مرد در تلاش‌هایش برای فرار از جزیره با قایقی که توسط درختان خیزران می‌سازد بارها شکست می‌خورد و دلیل این شکست هم نه عدم توانایی‌اش در ساخت قایق‌های محکم و نه باد و طوفان‌های دریایی است، بلکه همان لاک‌پشت قرمز رنگ قصه است که از رفتن او جلوگیری می‌کند. مرد که می‌داند تا وقتی این لاک‌پشت زنده باشد، شانسی برای رهایی ندارد، در اولین فرصتی که گیر می‌آورد، آن را بر پشتش برمی‌گرداند و در جریان مونتاژ دردناکی همین‌طوری این حیوان را زیر آفتاب رها می‌کند تا بمیرد و همین اتفاق هم می‌افتد. مرد که پشیمان شده به‌طور ناامیدانه‌ای سعی می‌کند تا اشتباهش را جبران کند. لاک‌پشت زنده نمی‌شود، اما در عوض تبدیل به یک زن موقرمز زیبا می‌شود و مرد را متعجب می‌کند. ادامه‌ی فیلم از تلاش برای زنده ماندن یک بازمانده، به روایت زندگی مرد و زنی که حالا یک زوج هستند و بچه‌دار هم می‌شوند اختصاص پیدا می‌کند. حالا مردی که تا مدتی پیش به‌طور دیوانه‌واری به فرار و پشت سر گذاشتن این جزیره‌ی لعنتی فکر می‌کرد، انگار که چیزی برای ماندن پیدا کرده باشد، خانواده تشکیل می‌دهد و جزیره‌ای را که تا مدتی پیش ترسناک و مرگبار احساس می‌شد، به محل زندگی‌اش تبدیل می‌کند. اما این جزیره و این لاک‌پشت قرمز استعاره‌ای از چیست؟

مایکل دودوک دی ویت در مصاحبه‌هایش گفته است وقتی از استودیوی جیبلی برای همکاری با او تماس کرفتند، اولین کانسپتی که به ذهنش رسید چیزی بود که از کودکی به آن فکر می‌کرده است: مردی گرفتار در جزیره‌ای اسرارآمیز و دومین چیزی که از طریق این کاراکتر و لوکیشن قصد پرداخت به آن را داشت، «طبیعت» بود. یکی از تم‌های «لا‌ک‌پشت قرمز» ناچیز بودنِ هولناک زندگی انسان در برابر عظمت طبیعت و همزمان زیبایی آن است. فیلم جزیره‌ی اسرارآمیزش را به استعاره‌ای از زندگی همه‌ی انسان‌ها تبدیل می‌کند. شاید در شلوغی و هرج و مرج زندگی، ناچیز بودن‌مان در برابر هستی و کوچک‌ترین شگفتی‌های زندگی‌مان را فراموش کرده باشیم، اما بعضی‌وقت‌ها بعد از یک طوفان که قایق‌مان را در هم می‌شکند متوجه می‌شویم که دنیایی که به نظر این‌قدر بزرگ می‌آمد، جزیره‌ی کوچکی بیش وسط اقیانوس نیست. ما تنها هستیم. تنها در برابر کهکشان‌ها. نه اشرف مخلوقات، که فقط یکی از دانه‌ شن‌های ساحل هستیم.

the red turtle

یکی از موتیف‌های تکرارشونده‌ی فیلم به تصویر کشیدن شخصیت اصلی در نماهای لانگ‌شات است. به‌طوری که شاید تا ۴۰ دقیقه بعد از آغاز فیلم ما چهره مرد را از نزدیک نمی‌بینیم. فیلم از این طریق نشان می‌دهد که مرد متوجه ناچیز بودنش در برابر دنیای اطرافش شده است. البته که در برخورد اول رسیدن به چنین کشفی ترسناک است. مرد سعی می‌کند از جزیره فرار کند. تا دوباره به خودش یادآور شود که تنها نیست. که دنیا به دور او می‌چرخد. اما همواره با شکست مواجه می‌شود. موجود نامرئی ترسناک بزرگی، دروغی را که ساخته و به دریا انداخته است، در هم می‌شکند. مرد در ابتدا عصبانی می‌شود و به دروغ گفتن به خود ادامه می‌دهد. که او می‌تواند فرار کند و به سرزمین اصلی برگردد. اما حقیقت این است که او به جز مرگ با روش دیگری نمی‌تواند از جزیره‌ فرار کند. این جزیره خود زندگی‌اش است که تاکنون از چشمش مخفی بوده است. مرد که چنین چیزی را نمی‌تواند قبول کند، به خشونت روی می‌آورد و لاک‌پشت را به مرگ آرامی محکوم می‌کند.

نمی‌دانم، شاید این خشونت استعاره‌ای از زمانی باشد که مرد از وحشت و ناامیدی کنترل خودش را از دست می‌دهد. استعاره‌ای از جنگیدن با ذهن خودش. کلافگی روبه‌رو شدن با چیزی که در نگاه اول خبیث و شرور به نظر می‌رسد. اما گلاویز شدن با این حقیقت به جای فرار کردن از آن است که به جواب ختم می‌شود؛ لاک‌پشتی که تا مدتی پیش موجودی مزاحم به نظر می‌رسید، تبدیل به زن زیبایی می‌شود که انگیزه‌ی تازه‌ای برای زندگی کردن به مرد می‌دهد. مرد متوجه می‌شود که لاک‌پشت نه تنها قصد محبوس نگه داشتن او در جزیره را نداشته، بلکه قصد فرو کردن حقیقتی غیرقابل‌انکار را در مغز بسته‌ی او داشته است. به محض اینکه مرد به این اشتباه پی می‌برد، لا‌ک‌پشت به انگیزه‌ای جدید تغییر شکل می‌دهد. هیچ چیزی تغییر نکرده است. او هنوز دانه شنی در ساحل بی‌انتهای هستی است و کارگردان با به تصویر کشیدن مرد که هر شب سرش را به سمت آسمان سلیس و یکدست و غول‌پیکر بالای سرش برمی‌گرداند این را به ما یادآور می‌شود، اما در عوض مرد که این حقیقت را فهمیده است، می‌تواند دست از دست و پا زدن بی‌فایده‌اش بکشد و زندگی‌اش را با درک جدیدی از سر بگیرد و این چرخه‌ای است که از روز ازل بوده است و خواهد بود. مردان و زنان جزیره‌هایشان را با هم شریک می‌شوند و بعد بچه‌هایشان را پس از بزرگ کردن به سمت جزیره‌ی خودشان می‌فرستند. این حقیقت اما باقی می‌ماند و آن هم این است که راه فراری از جزیره‌ای که در آن گرفتار شده‌ایم وجود ندارد و بهتر است خودمان را با ساختن قایق‌ها‌ی‌ دروغین‌ به نفهمی نزنیم.

«لاک‌پشت قرمز» اگرچه با همکاری جیبلی و شخص آقای ایسائو تاکاهاتا، کارگردان «قبرستان کرم‌های شب‌تاب» ساخته شده، اما فیلم شاید لقب متفاوت‌ترین کار این استودیو را بگیرد. چون همه‌چیز از چشمان کاراکترها که یک نقطه‌ی سیاه هستند تا نحوه‌ی متحرک‌سازی واقع‌گرایانه‌ی آنها بیشتر از هرچیزی ما را به یاد ساخته‌های اروپایی می‌اندازند تا ژاپنی. مایکل دودوک دی ویت هم اگرچه خودش را قبلا با انیمیشن‌های کوتاهش ثابت کرده، اما با «لاک‌پشت قرمز» به یکی از حیاتی‌ترین کارگردانانِ حوزه‌ی انیمیشن بدل می‌شود. در دورانی که سرگرمی‌های سینمایی لبریز از سکانس‌های انفجاری ابرقهرمانی، طوفان‌های گلوله‌ و داستان‌سرایی‌های شتاب‌زده و بی‌فکرانه هستند، «لاک‌پشت قرمز» باری دیگر به یادمان می‌آورد که انیمیشن واقعی یعنی چیزی که در مدیوم دیگری قابل‌‌اجرا نباشد و در این زمینه «لاک‌پشت قرمز» مهم‌ترین اصل جیبلی را رعایت می‌کند.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات