نقد سریال The Walking Dead؛ اپیزود یازدهم، فصل هفتم
دو اپیزود اخیر «مردگان متحرک» حامل کور سویی از امید برای طرفداران بودند. دو اپیزودی که واقعا کاراکترها در آن جنبش داشتند، فعالیت میکردند و داستان نیز خیلی بیشتر از هشت قسمت نیمفصل اول پیشرفت داشت. اما بالاخره «مردگان متحرک» هیچوقت با صفتی مثل «تند و سریع» توصیف نمیشود. پس همیشه باید انتظار این را داشته باشیم که سریال پایش را روی ترمز فشار بدهد و یکی از آن اپیزودهای بدون اکشنش را تقدیممان کند. اپیزود یازدهم فصل هفتم سریال که «دشمنیها و مصیبتها» نام دارد، یکی از آن اپیزودهایی است که روی کاغذ باید لقب یکی از بدترین اپیزودهای سریال را میگرفت. قبل از تماشای آن پیشبینی میکردم که با چنین مواد اولیهای، مصیبت بزرگی در تحمل کردنش خواهیم داشت. کدام مواد اولیه؟ شخصیتهای اصلی اپیزود یازدهم، سهتا از ملالآورترین شخصیتهای این روزهای سریال هستند. از نیگان گرفته تا دوایت و یوجین. تمرکز سریال روی این سه کاراکتر یعنی سازندگان «مردگان متحرک» هرچه نباشد، بهطرز بیکلهای شجاع هستند. اما در کمال تعجب باید بگویم «دشمنیها و مصیبتها» تا حدودی خیلی بهتر از چیزی که فکرش را میکردم بود.
اپیزودهای اینشکلی «مردگان متحرک» به دو گروه «وسیلهای برای وقتکشی» و «وسیلهای برای شخصیتپردازی» تقسیم میشوند. «دشمنیها و مصیبتها» خوشبختانه رو به گروه دوم میل میکند. داستان این اپیزود روی یکی از اعضای قدیمی و یکی از اعضای جدید پایگاه نیگان تمرکز میکند. عضو جدید یوجینی است که بعد از خرابکاری روزیتا با شلیک تکگلولهاش به سمت نیگان در فینال نیمفصل، به ساخت آن اعتراف کرد و حالا دست بسته سر از اینجا در آورده و عضو قدیمی هم دوایتی است که به محض بازگشت به پایگاه متوجه میشود که دریل فرار کرده است. این خبر بدی برای اوست. چون وظیفهی شستشوی مغزی دریل با او بوده و نیگان هم حساب ویژهای روی اضافه کردن کماندار ریک به گروهش و استفاده از او باز کرده بود و حالا پروژهی دوایت با شکست مواجه شده است. بنابراین نوچههای نیگان حسابی از خجالت دوایت در میآیند. اما خبر بدتر این است که فراریها به دریل خلاصه نمیشوند. شری، یکی از همسران نیگان که قبلا همسر دوایت بوده است هم رفته است. بگذارید با دوایت شروع کنیم که در این اپیزود باز دوباره با جلوههای خوبی از شخصیتش روبهرو میشویم. نیگان هنوز آنقدر به دوایت اعتماد دارد که او را برای پیدا کردن شری میفرستد و حتی وقتی دوایت با این خبر برمیگردد که تکهوپاره شدن شری توسط زامبیها را به چشم دیده است، حرفش را باور میکند.
در واقعیت دوایت رد شری را تا کلبهای قدیمی و فکستنی میزند و آنجا با نامهای از او روبهرو میشود. شری در نامه یادآور روزهای گذشته میشود؛ روزهایی که آنها این کلبه را انتخاب کرده بودند تا وقتی از هم جدا شدند، همدیگر را اینجا پیدا کنند. شری اما میگوید که او فکر نمیکند دوایت چنین قراری را دیگر به یاد میآورد. او طوری به طرفِ تاریکِ نیگان کشیده شده است که دیگر با دوایتِ گذشته زمین تا آسمان فرق کرده است. ظاهرا شری که دیگر به دوایت اعتماد ندارد، برای دیدار با او صبر نکرده. چون باور داشته دوایت او را به پایگاه نیگان باز میگرداند. اما با توجه به خوراکیها و نوشیدنیهایی که دوایت با خودش آورده است، ظاهرا او قصد فرار با شری را داشته است. اما همزمان او نمیتواند شری را به خاطر تصمیمی که گرفته سرزنش کند. به همین دلیل بعد از اینکه کمی خودش را به در و دیوار میکوبد و گریه میکند، برمیگردد تا با دروغ گفتن، پروندهی فرار شری را برای نیگان ببندد و در نتیجه برای دکتر پایگاه پاپوش درست میکند. پیدا شدن بخشی از نامهی شری در اتاق دکتر همانا و شوت شدن او در آتش هم همانا. بله، دوایت برای نجات همسرش، بیگناه دیگری را بهطرز بیرحمانهای محکوم به مرگ میکند. و بله، بالاتر گفتم با جلوههای خوبی از شخصیت دوایت روبهرو میشویم، اما فقط «جلوههایی»! نیگان نیز اگرچه از دروغ بودن این موضوع خبر دارد، اما برای اینکه اولین درس لازم را به یوجین بدهد، آن را باور میکند. فعلا سوالاتی مثل اینکه چرا نیگان باید دوایت را به تنهایی برای پیدا کردن شری بفرستد؟ یا اصلا چرا وقتی نیگان بهطرز آشکاری میداند که دوایت دارد دروغ میگوید، اما کاری نمیکند؟ وجود دارند. آیا نیگان به جز زجر دادن روحی روانی دوایت برنامهی دیگری هم برای او دارد؟ از اینها که بگذریم در حال حاضر درگیری درونی دوایت بین پایبند ماندن به نیگان و مبارزه علیه او به عنوان کسی که دیگر همسرش هم از او وحشت دارد، یکی از جالبترین درگیریهای این روزهای سریال است.
داستان این اپیزود روی یکی از اعضای قدیمی و یکی از اعضای جدید پایگاه نیگان تمرکز میکند
اما هرچه همهچیز در این اپیزود برای دوایت عذابآور است، یوجین حسابی دارد کیف میکند. حداقل در ظاهر اینطور به نظر میرسد. یوجین هیچوقت یکی از شخصیتهای مورعلاقهی طرفداران نبوده است. نه تنها او وقتی میترسد، چهرهی مسخرهای به خود میگیرد که موی تن آدم را سیخ میکند، بلکه یوجین همان کسی بود که با دروغ گرفتن دربارهی ماجرای واشنگتن علاوهبر بر ریک، ضدحال بزرگی هم به تماشاگرانی که میخواستند سریال داستان منشا و درمان ویروس زامبی را پی بگیرد زد. البته یکی از دلایلی که او در ذهن تماشاگران در همان وضعیت باقی ماند، به خاطر عادت بد «مردگان متحرک» در رها کردن کاراکترهایش و عدم استفاده از خصوصیات آنها است. خب، حالا بعد از مدتها نویسندگان روی یوجین تمرکز میکنند و متوجه میشویم که یوجین سر موقع میتواند خیلی شخصیت نیرنگباز و به درد بخوری باشد. اگر نیگان در رابطه با دریل یکراست سراغ شکنجه رفت، او در رابطه با یوجین سعی میکند او را با لذتهای زندگی در پایگاهش جذب کند و موفق هم میشود.
اگرچه هنوز با یوجینی طرفیم که از ابتدا تا پایان این اپیزود به خود میلرزد، اما او به محض ورود نشان میدهد که میتواند به مهرهی مهمی برای نیگان تبدیل شود. برای شروع رهبر ناجیان از او راهحلی برای جلوگیری از پوسیدگی و از هم پاشیدگی زامبیهای دفاعی پایگاه طلب میکنند. یوجین هم که قبل از آخرالزمان فصل اول «بازی تاج و تخت» را دیده است، سریع جواب میدهد که ریختن فلز ذوب شده بر روی آنها، بدنشان را مستحکم میکند و سرشان را طوری با آهن میپوشاند که دیگر کشتن آنها با یک ضربه را تقریبا غیرممکن میکند. اگرچه به شخصه فکر میکنم ریختن فلز ذوب شده روی زامبیهای در حال پوسیدن باعث سوختن و فروپاشیشان میشود و مطمئن نیستم این حرکت در واقعیت جواب بدهد، اما خب، نیگان با این راهحل خیلی حال میکند. خیلی زود یوجین متوجه میشود نه تنها گروگان گرفتنش توسط نیگان چندان بد نیست، بلکه بعد از آخرالزمان، زندگی در پایگاه او لذتبخشترین و راحتترین زندگیای بوده که داشته است.
حالا یوجین به عنوان یکی از ماموران درجه بالای نیگان نه تنها اتاق خودش با یخچالی سرد پر از خوراکیهای مختلف دارد، بلکه میتواند روی تلویزیون السیدی هم آتاری بازی کند و همچنین میتواند با همسران نیگان همصحبت شود. همسران نیگان اما از یوجین یک درخواست دارند: آنها از او سم میخواهند تا دوستشان که میخواهد از شر ستمهای نیگان خلاص شود بتواند به راحتی خودکشی کند. اینجا کاملا مشخص بود (۱) آنها سم را برای دوستشان نمیخواهند و (۲) احتمال اینکه آنها از طرف نیگان مامور شدهاند تا هوش و وفاداری یوجین را امتحان کنند وجود دارد. یوجین اما دو هزاریاش دیر میافتد. قرصهای سمی را درست میکند، اما قبل از دادن آنها به همسران نیگان با صحنهی سوختن دکتر پایگاه در کوره روبهرو میشود. او از دادن قرصها به زنان امتناع میکند و آنها قبل از رفتن او را «بزدل» خطاب میکنند؛ صفتی که مو قشنگ ما در مقابلش پوست کلفت شده است.
در پایان با بهترین صحنهی کل این اپیزودِ نه چندان قوی روبهرو میشویم؛ جایی که نیگان از او میپرسد چه کسی است و یوجین حرف رهبر ناجیان را قطع میکند: «من کاملا، مطلقا و سراسر نیگانم. حتی قبل از اینکه باهات آشنا بشم هم نیگان بودم. فقط باید بهطور رسمی باهات ملاقات میکردم». نویسندگان از طریق حرکت یوجین از جبههی قهرمانان به جبههی تاریکِ نیگان با یک تیر دو نشان میزنند؛ اول از همه نشان میدهند که چرا این همه آدم از نیگان پیروی میکنند؟ فارغ از اینکه در صورت سر باز زدن از فرمانهای نیگان و فرار کارشان به جاهای باریکی کشیده میشود، اکثر آنها در فرمانبرداری از نیگان چیزی هستند که بیرون از دیوارهای پایگاه نیگان نیستند. آنسوی دیوارها آنها بازماندههای بدبختی دنبال غذا و آب هستند و این سوی دیوار آنها حداقل جای گرمی برای خوابیدن دارند و لازم نیست نگران سیر کردن شکمشان باشند. البته که همهی ساکنان پایگاه از امکاناتش بهره نمیبرند، اما دور و بریهای نیگان و آنهایی که مسئول حفظ امنیت هستند، چرا. مهم هم رضایت همانهاست.
هرچه همهچیز در این اپیزود برای دوایت عذابآور است، یوجین حسابی دارد کیف میکند
این در حالی است که ما از طریق نیگان نحوهی پیوستن آدمها به او برای لذت بردن از امکانات نسبی پایگاهش را میبینیم. یوجین چیزی را که همراه با نیگان به دست آورده هیچوقت همراه با ریک به دست نیاورده بود. او همیشه ترسویی بود که در پسزمینهی فعالیتهای آنها میپلکید، اما حالا یکی از دستراستهای اصلی نیگان است که در مدیریت نقش دارد. این در حالی است که حتی اگر یوجین از این تصمیمش احساس بدی هم داشته باشد، کاری از دستش برنمیآید. او نه تنها مثل دریل توانایی فرار کردن ندارد، بلکه حتی اگر فرار کند باز توانایی مبارزه و زنده ماندن در دنیای وحشی بیرون را هم ندارد. اگر از کمک کردن به نیگان هم سر باز بزند، تحمل شکنجههای او را ندارد. پس، هیچ انتخابی ندارد. او باید بین آتاری بازی کردن، خیارشور خوردن و شکنجه یکی را انتخاب کند. مخصوصا با توجه به اینکه گرفتار شدن در این وضعیت تقصیر خودش نیست. وقتی روزیتا بهطرز احمقانهای سودای کشتن نیگان با «یک گلوله» را داشت، یوجین سعی کرد نظرش را عوض کند و همچنین این او نبود که دفعهی اول به پایگاه نیگانیها حمله کرد. پس، یوجین به خاطر تصمیمات و اشتباهات بد بقیه کارش به اینجا کشیده است و حالا که همهچیز بر وقف مرادش است چرا نباید بگوید: «من نیگانم».
شرایط اما در طولانیمدت به نفع یوجین نخواهد ماند. ناسلامتی ریک قهرمانِ اول و آخرِ سریال است و شکست یا مرگ نیگان هم دیر یا زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. این وسط هنوز معلوم نیست آیا یوجین واقعا از ته قلب به ارتش نیگان پیوسته است یا دارد او را فریب میدهد. بالاخره او قبلا سر ماجرای آبراهام و واشنگتن نشان داده بود که در دروغگویی رقیب ندارد. صداقتش اما زمانی مورد امتحان قرار میگیرد که حوزهی فعالیتهایش گسترش پیدا کند. یوجین فعلا مشغول کار روی سیستمهای دفاعی پایگاه است. اما میدانیم که خیلی زود مجبور خواهد شد برای نیگان گلوله هم درست کند؛ گلولههایی که به سمت دوستانش شلیک خواهد شد. اصلا شاید همهچیز به گلوله خلاصه نشود و بحث بمب یا ابزارهای کشتار بدتری هم به میان باز شود. آن زمان است که یوجین واقعا باید تصمیم بگیرد به چه کسی وفادار است. هرچند اگر یوجین تصمیم بگیرد از ترس لوسیل، علیه گروه ریک با نیگان همکاری کند، نمیتوان سرزنشش کرد. بالاخره ریشهی تمام اینها به ریک و روزیتا برمیگردد.
نهایتا «دشمنیها و مصیبتها» چیزی بیشتر از یک اپیزود فیلرِ اجتنابناپذیر نبود. بعد از دو اپیزود که سریال تازه جان گرفته بود، چنین سکتهای قابلانتظار بود و خب، با توجه به سابقهی «مردگان متحرک» قابلدرک است. اما اگر سریال از هفته بعد به روال قبلیاش برنگردد و به اتفاقات سرعت ندهد باید خودمان را برای برگشتن به وضعیت داستانگویی لاکپشتی و خوبآور نیمفصل اول آماده کنیم. اگر سریال فقط هر از گاهی دست به گفتن داستانهای جمعوجور اینطوری بزند مشکلی نیست، اما اگر دوباره تصمیم بگیرد تا در چند اپیزود باقی مانده کاراکترها را از هم جدا کند و بدون اینکه داستانی خاصی برای گفتن داشته باشد، یک ساعت کامل را به آنها اختصاص بدهد، دیگر آبمان توی یک جوب نمیرود.
نظرات