نقد سریال Mr. Robot: قسمت نهم، فصل سوم

شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۹:۵۹
مطالعه 14 دقیقه
mr. robot
در جدیدترین اپیزود Mr. Robot، سریال با فاصله گرفتن از جستجو در احساسات کاراکترها، به درگیری‌ها و توطئه‌های سیاسی پشت‌پرده برمی‌گردد. همراه نقد زومجی باشید.
تبلیغات

اپیزود یکی مانده به آخر فصل سوم «مستر روبات» (Mr. Robot) نقش ورود به مرحله‌ی جدیدی از داستان را دارد. حکم قدم گذاشتن به مرحله‌ی بعدی داستان الیوت آلدرسون و تمام آدم‌های بزرگ و کوچک اطرافش را دارد. حکم بسته شدن پرونده‌ای و باز شدن پرونده‌ای جدید را برعهده دارد. اگر حساب کنیم که از اپیزود اول تا اپیزود هفته‌ی گذشته در حال تماشای جرقه خوردن، آتش گرفتن، گُر گرفتن، سوختن، زبانه کشیدن و از کنترل خارج شدنِ شعله‌های انقلاب الیوت و مستر روبات بودیم، همه‌چیز بالاخره بعد از یک فینال سه قسمتی طوفانی و غم‌انگیز به پایان رسید و اپیزود هفته‌ی گذشته هم حکم فصل نتیجه‌گیری صفحات پایانی کتاب را داشت. اما همان‌طور که چند ثانیه‌ی پایانی اپیزود هفته‌ی گذشته بهمان قول داد، شاید این کتاب به پایان رسیده باشد، اما حکایت همچنان باقیست. نتیجه این است که این هفته با اپیزودی مواجه می‌شویم که هم شبیه ساختار داستانگویی فصل سوم است و هم نیست. هم اپیزودهای فصل اول و دوم را که بیشتر حول و حوش معماپردازی و ابهام‌گرایی می‌چرخید به یاد می‌آورد و هم شامل روند داستانگویی سرراست فصل سوم است. حقیقت این است که فصل سوم جایی بود که سم اسماعیل بالاخره دست از چیدن منظم و باطمانینه‌ی آجرها روی یکدیگر دست کشید و تصمیم گرفت تا با یک لگد تمام آنها را زمین بریزد. یکی از چیزهایی که فصل سوم را این‌قدر هفته به هفته هیجان‌انگیز و باکیفیت نگه داشته بود این بود که دیگر خبری از زمینه‌چینی توئیستِ غافلگیرکننده‌ی دیگری نبود. هدفِ اسماعیل و تیمش این بود تا هرچه را کاشته بودند درو کنند. هرچه تاکنون تماشاگران را منتظر نگه داشته بودند بالاخره مزدشان را بدهند. بالاخره تمام اتوموبیل‌هایی را که در جاده‌های خودشان در حال رانندگی بودند به یک تقاطع برساند و ما را به تماشای تصادفِ شکوهمند و دیوانه‌وار اتومبیل‌هایی که با یکدیگر شاخ به شاخ می‌شوند دعوت کنند. این کار نه تنها به آزاد شدن انرژی فشرده‌شده‌ای که در همه‌ی تماشاگران جمع شده بود منجر شد، بلکه به تماشاگرانی که فکر می‌کردند اسماعیل دارد الکی داستانش را پیچیده و غیرقابل‌فهم جلوه می‌دهد و کسانی که فکر می‌کردند با پرت و پلای شلخته‌ی غیرقابل‌نتیجه‌گیری‌ای طرف هستند نشان بدهد که هرچیزی که تاکنون دیده بودند دلیلی داشته است و سر موقع نتیجه خواهد داد. این‌طوری ایمانِ تماشاگران به کار سازندگان از این نقطه به بعد قوی‌تر نیز می‌شود.

اما حالا که ماجرای هک اف‌سوسایتی به سرانجام رسیده است، نوبت زمینه‌چینی برای فصل جدید داستان است. نتیجه اپیزود ضروری‌ای مثل اپیزود این هفته است که شاید جزو بهترین اپیزودهای این فصلِ پرستاره نباشد، اما نقشش به عنوان اپیزود آغازین فصل جدید داستان را به خوبی ایفا می‌کند. از این اپیزود به بعد مرحله‌ی سوم آغاز خواهد شد. مرحله‌ی سومی که کسی جز خود الیوت چیزی درباره‌ی آن نمی‌داند. اگر فصل اول درباره‌ی مرحله‌ی اول بود (تلاش اف‌سوسایتی برای اجرای هک نهم می) و اگر فصل دوم و سوم (تا اپیزود هشتم) درباره‌ی مرحله‌ی دوم بود (تلاش ارتش تاریکی برای منفجر کردن ساختمان ریکاوری)، پس با توجه به اتفاقات این اپیزود به نظر می‌رسد از این بعد همه‌چیز حول و حوش مرحله‌ی سوم جریان خواهد داشت. فقط مسئله این است که مرحله‌ی سوم در حال حاضر فقط یک اسم من‌درآوردی از سوی خود الیوت است. مرحله‌ی اول هک چیزی بود که افسارش در دست اف‌سوسایتی بود (که با نظارت مخفیانه‌ی رُز سفید و ارتش تاریکی جلو می‌رفت). مرحله‌ی دوم هک از دستان اف‌سوسایتی خارج شده بود و کاملا تحت کنترل ارتش تاریکی بود (به حدی که حتی خود الیوت هم در عین جنگیدن با آنها، به یکی از مهم‌ترین فراهم‌کنندگان شرایط انفجار ۷۱ ساختمان تبدیل شد). خب، در این نقطه همه باید کاسه و کوزه‌هایشان را جمع کرده و به سر خانه و زندگی‌شان برگردنند (البته اگر کاسه کوزه‌ای یا خانه و زندگی‌‌ای برایشان باقی مانده باشد). قهرمانان باید دمشان را روی کولشان بگذارند و تبهکاران هم باید گسترش سلطه‌شان بر دنیا را جشن بگیرند.

mr. robot

حتما به یاد می‌آورید همین چند وقت پیش چگونه همه‌، از مستر روبات گرفته تا آنجلا، بعد از ماجرای ۷۱ ساختمان یک جا خشکشان زده بود. حتما یادتان می‌آید که دوست داشتیم بعد از آن اپیزود سرمان را زمین بگذاریم و بمیریم. من که یادم می‌آید. یاد می‌آید که نوشتم: «آیا بعد از افتضاحی که در این سه اپیزود اتفاق افتاد، می‌توانیم با توجه به اینکه سریال هنوز تمام نشده کماکان به آینده امیدوار باشیم یا باید پشت دست‌مان را داغ کنیم و دست از مقاومت بکشیم و وضعیتِ غیرقابل‌تغییر فعلی را در آغوش بکشیم؟». آن موقع داغ بودیم. آن‌قدر خشمگین و خسته و کوفته بودیم. دفقط دوست داشتیم شکست را قبول کرده، چشمانمان را روی هم گذاشته و به خواب فرو رفته و امیدوار باشیم که وقتی بیدار شدیم همه‌چیز تغییر کرده باشد. امیدوار باشیم وقتی چشمانمان را باز کردیم متوجه شویم تمام چیزهایی که دیدیم خواب بوده است. متوجه شویم دنیا همان جای گندی که بود باقی مانده است و قهرمان‌مان نقشی در گندتر کردن آن نداشته است. وقتی بیدار شدیم متوجه شدیم هیچ‌چیزی خواب نبوده است. قهرمان‌مان هنوز عذاب وجدان دارد و در ساحل به خودکشی فکر می‌کند. ولی یک چیزی تغییر کرده بود. آن‌ زمان آن‌قدر عصبانی بودیم که در عمق تاریکی فقط تاریکی را می‌دیدیم. اما حالا که کمی آمپرمان خوابیده بود کافی بود کمی زور بزنیم تا متوجه کورسوی نوری در انتهای این تونل تاریک شویم. اینکه این نورِ دوردست فقط توهمی است که مغزمان درست کرده یا واقعی است را نمی‌دانیم. اینکه که این نور به فضای خارج از این دخمه منجر می‌شود یا تله‌ای از سوی رُز سفید برای امیدوار کردن الکی‌ ما و بعد خندیدن به ریش ما است یا نه را نمی‌دانیم. اما هرچه هست، وجودش بهتر از نبودش است.

در این اپیزود با الیوتی طرفیم که حاضر است دوباره پشت کامپیوترش بنشیند، کُد بزند و دنیا را دوباره تغییر بدهد

بنابراین حالا می‌شد با اختلاف اندکی فضای اطراف‌مان را بهتر ببینیم. مثلا آن عمارت مجللی که ایروینگ در اپیزود هفتم به مستر روبات نشان داد و ثروتمندان در حال رقص و پایکوبی در آن بودند می‌توانست معنای دیگری داشته باشد. از زاویه‌‌ای که سم اسماعیل این صحنه را می‌گیرد، این عمارت شبیه تایتانیکی به نظر می‌رسد که اگرچه غیرقابل‌غرق شدن به نظر می‌رسید، اما غرق شد. اگرچه بزرگ‌تر از اینها بود که خطری تهدیدش کند، اما کوه یخ کار خودش را کرد. پس با اپیزودی طرفیم که چیز کمیابی به اسم «امید» در آن یافت می‌شود. درست در این نقطه است که الیوت به لطف ایمیلِ ترنتون، با مرحله‌ی سوم هک پا پیش می‌گذارد. مرحله‌ی سومی که برخلاف دو مرحله‌ی اول کنترلش دست خودِ خودش است. مرحله‌ی سومی که بخشی از نقشه‌ و توطئه‌ی گسترده‌تری نیست. بلکه مرحله‌ی من‌درآوردی خود الیوت است. نتیجه روبه‌رو شدن با همان الیوت مصصم و محکمی است که او را از فصل اول تاکنون به این شکل ندیده بودیم. آره، اوایل همین فصل با الیوتی روبه‌رو شدیم که از لاکش بیرون آمده بود و حاضر به مبارزه بود. اما آن الیوت بیشتر از اینکه الیوتِ همیشگی باشد، حکم بازیکن مصدومی را داشت که بعد از چند ماه نیمکت‌نشینی به زمین برگشته است. او برگشته بود، اما هنوز کل حواسش سر جایش نبود. هنوز در کنترل نبود. و دیدیم الیوتی که در کنترل نباشد به چه نتیجه‌ی فاجعه‌باری که منجر نمی‌شود. اما در این اپیزود با الیوتی طرفیم که حاضر است دوباره پشت کامپیوترش بنشیند، کُد بزند و دنیا را دوباره تغییر بدهد.

mr. robot

فقط نکته این است که او قرار است تکه‌های متلاشی‌شده‌ی دنیایی را سر جایش برگرداند که تا همین چند وقت پیش برای متلاشی کردن آن دست به انقلاب زده بود. الیوت خیلی زودتر از مستر روبات به این نتیجه‌گیری سخت رسیده بود. تازه در این اپیزود است که فیلیپ پرایس برای مستر روباتِ مغرورمان توضیح می‌دهد که چیزی به اسم انقلاب علیه کمپانی‌های کله‌گنده وجود ندارد. هک نهم می فقط به این دلیل اتفاق افتاد که خود ایول کورپ اجازه‌اش را داده بود. بالاخره ارتش تاریکی، سازمانی انسان‌دوست‌تر و روراست‌تر از ایول کورپ نیست. درخواستِ اف‌سوسایتی از ارتش تاریکی برای کمک به آنها در اجرای هک نهم می هیچ فرقی با کمک گرفتن از خود ایول کورپ نداشت. مستر روبات تا حالا فکر می‌کرد که ارتش تاریکی به اف‌سوسایتی نارو زده است و از انقلاب او به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خودش استفاده کرده است، اما او هرچند دیرتر از بقیه اما بالاخره متوجه می‌شود که کنترل از دستش قاپیده نشده است، بلکه اصلا کنترل اوضاع از روز اول دستش نبوده است که بخواهد قاپیده شود. نکته‌ی جالب ماجرا این است که اگرچه پرایس دارد جلوی مستر روبات و تایرل ولیک ادای رییس‌ها را در می‌آورد، اما در حقیقت فقط دارد چاخان می‌کند که از همه‌چیز خبر داشته است. وگرنه خودش هم یکی از قربانیان رز سفید است.

دومین نفری که در این اپیزود به درک ترسناکی می‌رسد تایرل است. او هم متوجه می‌شود که ارتش تاریکی هیچ اهمیتی بهش نمی‌دهد. که او تاکنون عروسک خیمه‌شب‌بازی آنها بوده و تا وقتی که لازم باشد خواهد بود. پرایس، تایرل را به عنوان مدیر ارشد تکنولوژی ایول کورپ معرفی می‌کند. همان چیزی که تایرل از روز اول برای تصاحب آن سگ‌دو می‌زد. تایرل بالاخره به چیزی که می‌خواست می‌رسد، اما قبل از اینکه او بتواند ابراز خوشحالی کند، پرایس به او یادآور می‌شود که این مقام چیزی بیشتر از یک عنوان خشک و خالی نیست. او هیچ قدرت و فوریتی برای تصمیم‌گیری ندارد. چه یک متهم فراری باشد و چه مدیر ارشد یک کمپانی بزرگ، تایرل عروسک خیمه‌شب‌بازی خواهد ماند. تایرل با به دست آوردن این عنوان می‌خواست قدرت را در کف دستانش احساس کند، اما حالا با وجود اینکه آن را به دست آورده است، اما ضعیف‌تر و درمانده‌تر از همیشه به نظر می‌رسد. همه به بن‌بست برخورد کرده‌اند. مستر روبات می‌خواست قدرت را پایین بکشد، اما نفوذش را دست‌کم گرفت و از آن ضربه خورد. آنجلا می‌خواست با همراه شدن با جریان قدرت به خواسته‌هایش برسد، اما یک روز خودش را در حال عقب و جلو کردن ویدیوی تخریب یک ساختمان در خانه پیدا کرد. تایرل فکر می‌کرد اگر به راس کمپانی برسد قدرتمند خواهد بود، اما پرایس تعریف مقام و قدرت را برایش نابود می‌کند. دام در طرف قانون قرار دارد، اما روز به روز بیشتر از گذشته شک می‌کند که دست قانون هم با ارتش تاریکی توی یک کاسه است.

mr. robot

این اپیزودی است که اکثر کاراکترها در آن متوجه می‌شوند جایگاهشان باید تغییر کند. باید طرز فکرشان را با توجه به شرایط فعلی آپدیت کنند. باید دوست و دشمنشان را از نو بشناسند. اگر از فلش‌بک افتتاحیه‌ی این اپیزود فاکتور بگیریم، اپیزود با بیدار شدن الیوت جلوی آینه‌ی دستشویی آغاز می‌شود. در حالی که صابون در دست در حال نوشتن چیزی روی آینه است :«اف‌بی‌آی دست اوناس». الیوت می‌پرسد: «مستر روبات دیشب چی کار کرده؟». نکته‌ی غیرمنتظره‌ی قضیه این است که سریال بلافاصله بهمان نشان می‌دهد که مستر روبات دیشب کجا بوده و در حال انجام چه کاری بوده است. بعد از حدود دو فصل و نیم که الیوت و مستر روبات مثل سگ و گربه‌ای در یک بدن با هم درگیر بودند. بعد از این همه وقت که این دو دست به هر کاری برای مخفی‌کاری می‌زدند. بعد از این همه مدت که الیوت را در حال تلاش برای سر در آوردن از کار مستر روبات می‌دیدیم و مدام از خودمان می‌پرسیدیم وقتی الیوت خواب است، مستر روبات چه کار می‌کند عادت کرده‌ایم که سوال‌هایی مثل «مستر روبات دیشب چی کار کرده؟» برای مدت طولانی‌ای بی‌جواب بماند. یکی از منابع اصلی تولید ابهام در فصل اول و دوم سریال، همین موش و گربه‌بازی الیوت و شخصیت دومش بود. درگیری‌ای که از قبل بهمان سرنخ می‌داد که به شکست او در درازمدت منجر می‌شود. چون الیوت می‌خواست از طریق انقلاب در دنیا، کنترل بر افکار و احساسات آشفته‌ی خودش را به دست بیاورد. اما چطور می‌توان انتظار داشت آدمی که خودش دچار شکست روانی است، شکستگی دنیا را ترمیم کند.

این اپیزودی است که اکثر کاراکترها در آن متوجه می‌شوند جایگاهشان باید تغییر کند. باید طرز فکرشان را با توجه به شرایط فعلی آپدیت کنند

الیوت بیشتر از اینکه قصد نجات دنیا را داشته باشد، از فعالیت در اف‌سوسایتی در حال جدال با خودش بود. بنابراین همان‌طور که همه‌ی پروتاگونیست‌ها برای مبارزه کردن باید اشتباهاتشان را درک کرده و آنها را تکرار نکنند، چنین چیزی درباره‌ی دعوای الیوت و مستر روبات هم صدق می‌کند. اگر قرار باشد تا تلاش الیوت برای برگرداندن هکِ ایول کورپ و مبارزه با ارتش تاریکی در حالی صورت بگیرد که او کماکان در جدال با مستر روبات به سر می‌برد، می‌توان شکستش را از قبل تضمین شده دانست. اما الیوت و مستر روبات بعد از ماجرای ۷۱ ساختمان به این نتیجه رسیدند که هر دو یک هدف مشترک دارند. همچنین این روزها از لحاظ داستانگویی هم دیگر وقتش بود تا رابطه‌ی عجیب این دو وارد مرحله‌ی جدیدی شود. حالا شاهد رابطه‌ای هستیم که به گریه و زاری الیوت در مطلب کریستا یا قرص بالا انداختن ختم نمی‌شود. حالا شاهد یک هم‌پیمانی و همکاری بین این دو هستیم. بنابراین سم اسماعیل به جای اینکه جواب سوال الیوت (مستر روبات دیشب چی کار کرده؟) را فعلا مخفی نگه دارد، بلافاصله جوابش را می‌دهد. تنها راه برای به واقعیت تبدیل کردنِ آن کورسویی از روشنایی که بهتان گفتم همکاری همه‌ی پروتاگونیست‌ها با یکدیگر است. رز سفید و ارتش تاریکی آن‌قدر بانفوذ و قدرتمند هستند که به تنهایی نمی‌توان با آن‌ها در افتاد. همین چند اپیزود پیش دیدیم که مبارزه‌ی دست‌تنهای الیوت با آنها به چه نتیجه‌ای ختم شد. ولی اگر شاهد ترکیبی از مهارت‌ها و قابلیت‌های دارلین، تایرل ولیک، فیلیپ پرایس، دام، مستر روبات و شاید حتی آنجلا (هرچند که دخترمان در این اپیزود وضع خوشی ندارد!) باشیم، شاید شانسی برای مبارزه وجود داشته باشد. شاید همه‌ی این آدم‌ها قیافه‌شان به قهرمان نخورد، اما همین جذابش می‌کند. یک سری آدمِ ضربه‌خورده و آب‌زیرکاه که شاید در حالت عادی تحمل دیدن یکدیگر را نداشته باشند، اما مجبورند برای رسیدن به هدف مشترکشان با یکدیگر دست همکاری بدهند.

mr. robot

مقدماتِ تشکیل این گروه «اونجرز»گونه در این اپیزود ریخته می‌شود. تایرل ولیک شاید به لطف ارتش تاریکی به یکی از مدیران ارشد ایول کورپ تبدیل شده باشد، اما او نه تنها دل خوشی از ارتش تاریکی ندارند، بلکه تایرلی که ما می‌شناسیم، آبش با عروسک بودن توی یک جوب نمی‌رود. اگر تایرل هرچه زودتر عقلش را به کار بیاندازد و متوجه مورد سوءاستفاده قرار گرفتن توسط رز سفید شود می‌تواند به مهره‌ی خوبی از سوی قهرمانان در دل ایول کورپ تبدیل شود. این در حالی است که یکی شدنِ دو نیمه‌ی الیوت قدرت و انرژی و پتانسیلی را آزاد می‌کند که این دو به تنهایی نمی‌توانستند به آن دست پیدا کنند. این‌طوری الیوت/مستر روبات می‌تواند به همان رهبری تبدیل شود که پرایس توصیف می‌کند؛ رهبری که می‌تواند یک لشگر را به دنباله‌روی از خود مجبور کند. اما در حین شکل‌گیری غیررسمی این تیم، دارلین یک سوتی بزرگ می‌دهد. الیوت اگرچه قبلا از دارلین به خاطر خبرچینی برای اف‌بی‌آی ضربه خورده است، اما از آنجایی که دارلین چیزی برای سرگرم شدن لازم دارد و از آنجایی که معمولا اشتباهات عزیزانمان را فراموش می‌کنیم، الیوت تصمیم می‌گیرد تا به دارلین اعتماد کند تا او راهی برای ورود به «سنتینل»، سیستم مدیریت اطلاعات اف‌بی‌آی پیدا کند. اما این اعتماد ممکن است به قیمت جان الیوت تمام شود. دارلین برای این کار مجبور به اغوای دام می‌شود. تماشای دام که این‌طوری از لحاظ احساسی توسط دارلین مورد سوءاستفاده قرار می‌گرفت یکی از لحظات ناراحت‌کننده‌ی این اپیزود بود. ما از فصل دوم می‌دانیم که یکی از خصوصیات شخصیتی دام، احساس تنهایی شدیدش است. نیاز دیوانه‌وارش به رابطه‌ی انسانی است. احساس تنهایی شاید درباره‌ی همه‌ی کاراکترهای این سریال صدق کند، ولی انگار مال دام فرق می‌کند. اگر الیوت هر از گاهی دوستی-خواهری-چیزی برای کاهش تنهایی‌اش دارد، اما دام در مقابل همچون آدمی به نظر می‌رسد که انگار هیچکسی را در سرتاسر این دنیا ندارد. انگار تنها هم‌زبانش در خانه، الکسا، هوش مصنوعی آپارتمانش است و بس. بنابراین به محض اینکه دارلین تصمیم گرفت تا از ضعف احساسی دام برای نزدیک شدن به او سوءاستفاده کند، حس تهوع‌آوری تمام وجودم را در برگرفت. تماشای چهره‌ی ناامید و محزون دام در حالی که از خواب بیدار می‌شود و می‌بینید هیچکدام از این احساسات واقعی نبوده و دارلین فقط قصد دستبرد زدن به گاو صندوقش را داشته است دردناک بود.

اگرچه پایان‌بندی اپیزود قبل خبر از سر عقل آمدن آنجلا داد، اما وضع او بهتر که نشده هیچ، که عمیقا بدتر هم شده است

خبر بدتر این است که دارلین مجبور می‌شود تا در اتاق بازجویی، ماجرای احتمالِ برگرداندن هک نهم می را لو دهد. سانتیاگو هم آنجا حضور دارد. خبرش به گوش رز سفید می‌رسد و دستور مرگ الیوت صادر می‌شود. خبر خوب این است که الیوت موفق می‌شود یک اسب تروجان به درون شبکه‌ی ارتش تاریکی بفرستد و کنترل آنجا را به دست بگیرد. سوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که آیا باید باور کنیم الیوت به همین سادگی به درون مخوف‌ترین و امن‌ترین شبکه‌ی مخفیانه‌ی دنیا نفوذ می‌کند یا رز سفید طبق معمول به او اجازه داده تا در این کار موفق شود؟ جواب این است که اگرچه تدوین سریال طوری است که نشان می‌دهد الیوت به سادگی به درون ارتش تاریکی نفوذ می‌کند، اما همان‌طور که مشاور کامپیوتری سریال در وبلاگش کل مراحل هک را توضیح داده است، قضیه پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. یکی از سوالاتی که بعد از این اپیزود پرسیده می‌شد این بود که ارتش تاریکی آن‌قدر احمق نیست که اطلاعات الیوت را از روی لپ‌تاپش بردارد، آن را به شبکه‌ی خودشان متصل کرده و شبکه‌شان را آلوده کند. طبق توضیحات مشاور سریال، این در واقع خود الیوت است که به ارتش تاریکی اجازه می‌دهد تا با نصب کردن یک بدافزار روی لپ‌تاپش او را تحت نظر بگیرند. ماموریت اول الیوت این است که به خانه برگردد، بدافزار را پیدا کرده، ماهیت و قابلیت‌های آن را شناسایی کرده و از آن برای نفوذ به شبکه‌ی ارتش تاریکی سوءاستفاده کند. سپس الیوت از یک فایل پی‌دی‌اف به عنوان اکسپلویت استفاده می‌کند. از آنجایی که الیوت از اولویت‌های اصلی ارتش تاریکی است، پس یک نفر برای بررسی تک‌تک فایل‌های او در نظر گرفته شده است. فایل پی‌دی‌اف توسط یکی از کارکنان ارتش تاریکی باز می‌شود و اکسپلویت فعال می‌شود و اطلاعات ارتش تاریکی را به الیوت برمی‌گرداند. یک‌جورهایی با حرکت مشابه‌ای که والتر وایت در «برکینگ بد» سر نئونازی‌ها خالی کرد طرفیم. یک قرار قلابی با نئونازی‌ها گذاشت و با سلاحش به درون پایگاه آنها نفوذ کرد.

این وسط اگرچه پایان‌بندی اپیزود قبل خبر از سر عقل آمدن آنجلا داد، اما وضع او بهتر که نشده هیچ، که عمیقا بدتر هم شده است. این روزها تنها چیزی که او را زنده نگه می‌دارد باور داشتن به فرقه‌ی رز سفید است. با وجود تمام شواهدی که علیه آن وجود دارد، آنجلا باور دارد که همه‌چیز مثل روز اول خواهد شد و او مادرش را پس خواهد گرفت. باور شدید او به این موضوع در تضاد با تمام نشانه‌هایی قرار می‌گیرد که به مورد سوءاستفاده قرار گرفتنِ احساساتِ آنجلا اشاره می‌کنند و همین منجر شده تا او با یک شکست روانی مواجه شود. از یک طرف ۷۱ ساختمان شعله‌ور و بیش از ۴ هزار جنازه، واقعیت غیرقابل‌انکاری است و از طرف دیگر باور داشتن به بهتر شدن این اوضاع، تنها چیزی است که برای او باقی مانده است. آنجلا مانده است که کدام را جدی بگیرد؟ نتیجه دیوانگی است. او طوری در پارانویا غرق شده که حالا همه (از لیون که سرباز ارتش تاریکی است و الیوت که علیه آن مبارزه می‌کند) را به عنوان کسانی که دارند برای مومنان واقعی رز سفید نقشه می‌کشند می‌بیند. کسانی که می‌خواهند جلوی به وقوع پیوستنِ دنیای بهتر را بگیرند. حالا با آنجلایی با موهای آشفته و سبد چرخ‌داری پر از خرت و پرت طرفیم که در خیابان‌ها پرسه می‌زند و با خودش حرف می‌زند. حداقل خبر خوب این است که ایمانش جواب می‌دهد. او تحت نظر است. راستش همه تحت نظر هستند. الیوت، دام، تایرل. آیا اپیزود هفته‌ی بعد، اپیزود شکستنِ زنجیرهاست؟

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات