نقد فیلم Isle of Dogs - جزیره‌ی سگ‌ها

چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۹۷ - ۲۰:۳۳
مطالعه 9 دقیقه
Isle of Dogs
«جزیره‌ی سگ‌ها» به نویسندگی و کارگردانی وس اندرسون که اسکارلت جوهانسون و ادوارد نورتون را در گروه صداگذارانش دارد، انیمیشنی ویژه با مفاهیمی مرتبط با ارزش زندگی است که به تمامی اهداف خود، دست پیدا می‌کند.
تبلیغات
Isle of Dogs

تطابق زیاد و انکارناپذیر جنس فیلم‌های وس اندرسون با ذات و شاکله‌ی اصلیِ تصاویر آثار استاپ‌موشن، حتی خیلی قبل‌تر از آن که او «آقای فاکس شگفت‌انگیز» (Fantastic Mr. Fox) را بسازد، واضح جلوه می‌کرد. چرا که جنس حرکات دوربین وس اندرسون، کات‌های ناگهانی و آسوده‌ای که البته روی روایت فیلم می‌نشینند و حتی ضبط تصاویری با فاصله‌ی کم از کاراکترهای داستان بدون آن که نیاز به حرکت خاصی از سوی‌شان یا جابه‌جا شدن قابل لمس دوربین باشد، جزو امضاهای این کارگردان صاحب‌سبک هستند. مواردی که در دقیق‌ترین حالت ممکن، قابلیت اجرا شدن در انیمیشن‌های استاپ‌موشن را دارند و نخستین استاپ‌موشن اندرسون یا همان «آقای شگفت‌انگیز» هم به خوبی نشان داد که چه‌قدر این ادعا، واقعی به نظر می‌رسد. ولی «جزیره‌ی سگ‌ها»، با این که بهترین فیلم وس اندرسون هم نیست، اما چه در خلق یک استاپ‌موشن، چه در استفاده از ترفندهای مخصوصش و چه در روایت کردن قصه‌ای به درد بخور و خاص که اعماق ذهن تماشاگر را هدف می‌گیرد، برای او حکم گام‌هایی بلند و رو به جلو را دارد. چون این بار که فرصت نگارش داستان و فیلم‌نامه هم کاملا به خود اندرسون داده شده است و وی در حال تزریق کردن مفاهیمش به قصه‌ای پیش‌تر روایت‌شده در قالب یک اقتباس نیست، او می‌تواند به اوج جنون و دیوانگی‌اش برسد.

Isle of Dogs

«جزیره‌ی سگ‌ها»، قبل از هر چیز، قبل از آن که داستان بسازد، روایت کند، سراغ شخصیت‌پردازیِ کاراکترهایش برود یا هر چیز دیگر، دنیای تصاویرش را نشان‌تان می‌دهد

همین باعث می‌شود هم به خوبی از روی سکانس‌های آشنای سینمای ژاپن شات‌هایی را قرض بگیرد، هم مانند خود آن‌ها شدیدا اغراق‌آمیز و خارج از عرف قصه‌گویی کند و هم در ترجمه کردن فرهنگ عامه‌ی جریان‌یافته در شرق آسیا، به درون فیلمی غربی که برای مخاطب جهانی آفریده شده است، موفق باشد. هوشمندی او، مثلا در زمان‌هایی هویدا می‌شود که می‌بینید برای نشان دادن راحت‌تر این که آدم‌ها زبان سگ‌ها را نمی‌فهمند، گفت‌وگوهای آن‌ها را ژاپنی و گفت‌وگوهای این حیوانات را با زبان انگلیسی پیش می‌برد. انگار که چون شاهد ملت‌هایی با زبان‌های گوناگون هستیم، مردم برای شنیدن صدای دیگری احتیاج به دستگاه مترجم صوتی دارند. در کنار آن، همین که در بسیاری مواقع به سبب بیان نشدن جمله‌ی ژاپنی به زبان انگلیسی متوجه برخی صحبت‌ها نمی‌شوید و در عین حال هیچ ضربه‌ای به تجربه‌تان از فیلم هم نمی‌خورد، خودش چیز واقعا جالبی است. چون وس اندرسون به همین روش، کاری می‌کند که شما راحت‌تر خودتان را جای سگ‌ها (شخصیت‌هایی که اصولا مخاطبان، خودشان را در فیلم‌های جدی جای آن‌ها نمی‌گدارند) بگذارید و با درک نکردن جملاتی که آن‌ها هم درک نمی‌کنند، در سطوح اولیه‌ی هم‌ذات‌پنداری با این موجودات قرار بگیرید. چیزی که در ادامه و زمانی که فیلم به اوج درگیرکنندگی و جذابیت خودش می‌رسد، اجازه می‌دهد به راحتی به سمت عمیق‌تر کردن رابطه‌تان با کاراکترهای عجیب اثر بروید و به جای شناختن آن‌ها در قالب‌هایی چون قهرمان یا شخصیت‌های مثبت، سگ‌ها را در قامت افرادی که لیاقت استفاده از حیات‌شان و زنده ماندن را دارند، ببینید. حال آن که سگ‌ها در این داستان نماینده‌ی چه اشخاص و چه چیزهایی در دنیای واقعی هستند، بحث دیگری است.

Isle of Dogs

داستان فیلم، در آینده‌ای نزدیک جریان پیدا می‌کند که در آن به خاطر شایع شدن یک بیماری خطرناک در بین سگ‌ها که پتانسیل آلوده کردن انسان‌ها را نیز دارد، همه‌ی این موجودات را به جزیره‌ای پرشده از زباله‌ها تبعید می‌کنند تا دیگر پای‌شان به جوامع انسانی باز نشود. در عین حال، پسربچه‌ای که دلش برای سگی که از او مراقبت می‌کرد تنگ شده، هواپیمایی را می‌دزدد و با پروازی نه‌چندان مطمئن خودش را به جزیره می‌رساند و در کنار سگ‌هایی که از انسان‌ها متنفرند یا دوست دارند نزد آن‌ها برگردند، تلاش به یافتن اسپاتس، سگ و دوست قدیمی‌اش کند. آن‌طرف هم آنتاگونیست‌های بدچهره و اعصاب‌خوردکنی هستند که یکی‌شان تصویر واضح یک شخصیت منفی کلاسیکِ ژاپنی است که خشم و تنفر از وجودش فوران می‌کند و دیگری مردی که مشخصا بی‌شباهت با فرانکشتاین نیست! داستانی اوریجینال اما آشنا که قطعا مشابه آن را تا به امروز شنیده‌اید، ولی نه روایت و نه خوانش اندرسون از آن را نمی‌توانید در جایی خارج از Isle of Dogs، پیدا کنید.

Isle of Dogs

Isle of Dogs البته در کنار تمامی نکات مثبتی که دارد، فیلم بی‌نقصی هم نیست. مثلا به عنوان نخستین مشکل، در دقایق آغازین کمی می‌توانید این را که کارگردان می‌خواهد با قصه‌سرایی‌اش حرف‌های زیادی بزند و فلسفه‌سرایی‌های زیادی انجام بدهد، درک کنید. این یعنی پیش از آن که داستان واقعا پایش را به درون ثانیه‌های اثر بگذارد و شما رخدادهای آن را دنبال کنید، «جزیره‌ی سگ‌ها» مشابه آن فیلم‌هایی است که نمی‌توانند اول داستان‌شان را بگویند تا بعد شما به سراغ مفاهیم‌شان بروید. چنین کار‌هایی که بدون شک در عیار شخصی چون وس اندرسون نیستند، در دقایق آغازین کمی آزاردهنده می‌شوند. چرا که انگار به لذت بردن شما از سینما توجهی نشده است و بیشتر، باید مخاطبِ هدف فیلم‌ساز، برای دریافت مفاهیمش باشید. البته این موضوع ابدا زمانی طولانی را به خودش اختصاص نمی‌دهد و پس از دقایقی کوتاه که وس اندرسون به سبک همیشگی‌اش نحوه‌ی کارگردانی و تدوین و روایت را به رخ می‌کشد و چندتا از ویژگی‌های بصری فیلمش را معرفی می‌کند و کاراکترها را نشان‌تان می‌دهد و به سراغ نگارش خطوط بعدی فیلم‌نامه می‌رود، تقریبا آن را از یاد خواهید برد و افزون بر این، شروع به غرق شدن در شات‌های ناب اثر می‌کنید.

Isle of Dogs

برترین نقطه‌ی قوت کارگردانی اندرسون در Isle of Dogs، مثل همیشه آن است که مخاطب حتی نمی‌تواند بدون این تصویرپردازی‌های عجیب او، فیلم را تصور کند

این که شات‌های Isle of Dogs را ستایش می‌کنم و سکانس‌پردازی‌های آن را ایده‌آل دانم، صرفا برآمده از علاقه‌ام به سینمای وس اندرسون نیست. بلکه با سه موردی ارتباط دارد که بسیاری از فیلم‌ها یا انیمیشن‌ها، همیشه آرزوی ایده‌آل شدن در آن‌ها را در ذهن‌شان پرورش می‌دهند. «جزیره‌ی سگ‌ها»، قبل از هر چیز، قبل از آن که داستان بگوید، روایت کند، شخصیت‌پردازیِ کاراکترهایش را شروع کند یا هر چیز دیگر، دنیای تصاویرش را نشان‌تان می‌دهد. چون می‌داند سینما، قبل از شنیدن درباره‌ی دیدن است و اگر کاری کند که شما از تصاویر لذت ببرید و در مدلِ ویژه‌ی آن‌ها غرق شوید، ضعف‌هایی همانند آن‌چه در پاراگراف قبلی مورد اشاره قرار گرفت نیز، به سادگی هر چه تمام‌تر فراموش می‌شوند. دومین نکته اما این است که مثل تمامی ساخته‌های سینمایی اندرسون، هر ده دقیقه‌ای از فیلم را که انتخاب کنند و نشان هر شخصی بدهند، بدون نیاز به هیچ تیتراژ و نام بردنِ مستقیمی، فرد می‌تواند اسم کارگردانش را بگوید. این یعنی حتی با در نظر گرفتن تفاوت‌های واضح فیلم (مثلا نوشته‌هایی که ظاهر شدن این‌گونه‌شان روی سکانس‌ها، حتی برای فیلمی از اندرسون هم عجیب جلوه می‌کند)، کارگردان باز هم در ارائه‌ی امضای خود در اثری تازه موفق ظاهر شده است؛ نه یک موفقیت مقطعی و ظاهری که از اصرار او بر این سبک روایت کردن داستان آمده باشد، بلکه چیزی که مخاطب نمی‌تواند بدون آن حتی فیلم را تصور کند.

می‌خواهم بگویم سومین نقطه‌ی قوت تصویرپردازی‌های «جزیره‌ی سگ‌ها»، آن است که یگانه می‌شود. یعنی چند دقیقه که از آغازش می‌گذرد، به شکلی مطمئن در درون‌تان باور دارید که چنین داستان و روایتی را نمی‌شد با استفاده از هیچ ترفندی به جز استاپ‌موشن و هیچ تصاویری به جز همین قاب‌بندی‌های عجیب اندرسون که خیلی مواقع کاراکترهایش مستقیما دوربین را نگاه می‌کنند، تعریف کرد. همین که یک فیلم بتواند یگانگی‌اش را به سبک و حالت به خصوص خویش ثابت کند، قدم محکمی برای پیش رفتن و رسیدن به سطوح بالاتر و مکان‌هایی برداشته است که در آن‌ها می‌توان بلندترین و عمیق‌ترین جملات را در قالب رخدادها گفت و اطمینان داشت که مخاطب با فکر کردن درباره‌ی فیلم، با احترام آن‌ها را درک می‌کند.

Isle of Dogs
Isle of Dogs

شخصیت‌پردازی کاراکترهای داستان Isle of Dogs، برعکس درون‌مایه‌ها، تدوین‌ها، کارگردانی‌ها، روایت و از همه مهم‌تر خودِ داستان که یا بی‌نقص هستند یا حداقل کم نقص و اشکال به نظر می‌رسند، به اندازه‌ی ویژگی‌های مثبت خود، ضعف‌های مهمی نیز دارد. مثلا در کل فیلم با این که شما با سگ‌هایی گوناگون و متفاوت مواجه می‌شوید که نقش‌های پررنگی هم در داستان دارند، فقط یک یا دوتا از این کاراکترهای دوست‌داشتنی، تبدیل به موجوداتی می‌شوند که اسامی‌شان در خاطرتان می‌ماند و برای‌تان از ظواهر تک‌بعدی، فراتر می‌روند. درست است که قدرت بالای اندرسون در بهره‌جویی از عنصر تاکید و اغراق کاری می‌کند در طول تماشای فیلم خیلی از همین شخصیت‌های تک‌بعدی را دوست داشته باشید و به خاطر وجود یک صفت کاملا یگانه و عجیب در وجود آن‌ها (مانند سگی که تلویزیون می‌دید و حرف‌های آدم‌ها را می‌فهمید)، برای‌شان هویت قویت قائل شوید و درست است که به خاطر عالی بودن شخصیت اصلیِ داستان یا روابط احساسی او با یک انسان و یک سگ دیگر، هرگز حس نمی‌کنید مقابل فیلمی که در پردازش کاراکترهایش با اشکال مواجه شده نشسته‌اید، ولی حقیقت آن است که استفاده‌ی زیاد و انکارناپذیر اندرسون از این شخصیت‌های ساده، سبب می‌شود در به یاد آوردن Isle of Dogs، به مشکل بخورید. مثلا استاپ‌موشن دیگر خود اندرسون یا «آقای فاکس شگفت‌انگیز»، آن‌قدر شخصیت‌های جذاب و به خصوص، که هر کدام سفرهای فکری عمیقی را طی می‌کردند، داشت که به کمک آن‌ها می‌توانیم سال‌ها بعد از دیدن فیلم هم نقطه به نقطه‌اش را مقابل چشمان‌مان بیاوریم و با مفاهیمش کلنجار برویم. ولی Isle of Dogs با همه‌ی خوبی‌هایش این را ندارد و حتی بهترین و عمیق‌ترین کاراکترهایش و به خصوص آنتاگونیست‌ها و انسان‌های فرعی‌اش را نمی‌توانیم در حد و اندازه‌ی چیزی بیشتر از سایه‌ی فاکس شگفت‌انگیز بشناسیم. نتیجه‌ی همه‌ی این‌ها هم می‌شود آن که در عین عمیق‌تر و عالی‌تر بودن داستان و روایت Isle of Dogs، مطمئنا یک ماه بعد از دیدنش هم موقع فکر کردن به ساخته‌های اندرسون، بیشتر از آن به یاد روباه دوست‌داشتنیِ Fantastic Mr. Fox می‌افتیم. بدتر از همه این که صداگذاری‌ها هم با این که هرگز جزو نکات منفی فیلم نیستند، همیشه می‌توانیم از آن‌ها کاملا به عنوان عناصری خنثی که نه چیزی از اثر کم می‌کنند و نه چیزی به آن می‌افزایند، یاد کنیم و این یعنی برآورده نشدن انتظاراتی که اصولا با دیدن نام‌هایی چون اسکارلت جوهانسون، برایان کرانستون و ادوارد نورتون، ناخودآگاه موقع دیدن فیلم می‌کشیم.

Isle of Dogs

با همه‌ی این‌ها شاید کسی که نه سینمای خاص اندرسون را می‌پسندد و نه مخاطب جدی و بزرگ‌سال سینما است، ابدا «جزیره‌ی سگ‌ها» را فیلمی لایق احترام نداند

بله، من هم می‌دانم که جنس انسان‌ها و سگ‌های مثبت یا منفی حاضر در داستان، بیشتر از تلاش برای جذب مخاطبان عام در خدمت هدف‌مندیِ داستان بوده و بدون آن، شاید اندرسون از پس تعریف کردن روایتی این‌چنین عمیق که به عنوان یکی از نکات مثبت دیگر در سکانس به سکانس خود مفاهیمی ارزشمند را پنهان کرده است، برنمی‌آمد. ولی با این حال، از صدمه‌ای که چنین حرکتی به Isle of Dogs زده است نیز نمی‌توان گذشت. فیلم برخلافِ انیمیشن خارق‌العاده‌ی پیشین اندرسون، مخاطب کودک را کاملا نادیده می‌گیرد و برعکس بهترین ساخته‌های کارگردان شاهکاری با نام «هتل بزرگ بوداپست» (The Grand Budapest Hotel)، حقیقتا به مخاطب عام توجهی ندارد. این که چنین صحبت‌هایی را چگونه برداشت می‌کنید، مرتبط با نگاه خودتان است. من عاشقانه Isle of Dogs را دوست دارم، از فلسفه‌سرایی‌ها، شات‌ها و تصاویرش لذت می‌برم و می‌دانم که تحلیل کامل آن را نمی‌توان در قالب یک مطلب نقد فیلم به سرانجام رساند و خودش احتیاج به نوشته‌ی دیگری دارد. ولی با همه‌ی این‌ها شاید کسی که نه سینمای خاص اندرسون را می‌پسندد، نه مخاطب جدی و بزرگ‌سال سینما است و نه آرزوی دیدن سکانس‌هایی را که کسی جز وس اندرسون خلق‌شان نمی‌کند دارد، اصلا «جزیره‌ی سگ‌ها» را دوست داشته نباشد و همچون خیلی از آثارِ بزرگ‌تر تاریخ سینما که همین‌قدر معرکه و عمیق و ماندگار جلوه کرده‌اند ولی سرگرم کردن افراد تا حد ممکن برای‌شان اهمیت نداشته، به نظر من Isle of Dogs را حتی فارغ از اشکالاتی که یدک می‌کشد هم نمی‌توان ستایش مطلق کرد.

Wes Anderson

همان ابتدای کار گفتم تازه‌ترین اثر وس اندرسون، چه در خلق یک استاپ‌موشن، چه در استفاده از ترفندهای به خصوصش و چه در روایت کردن قصه‌ای به درد بخور و خاص که اعماق ذهن تماشاگر را هدف می‌گیرد، برای او حکم گام‌هایی بلند و رو به جلو را دارد. جمله‌ای حقیقی که انصافا درباره‌ی همه‌ی لحظات فیلم مورد بحث، صدق می‌کند. فیلمی که موسیقی‌هایش هم مثل تصاویرش قصه‌سرایی می‌کنند و همه‌چیزش به اندازه‌ای که تاکید داشتم عالی است، اما نه برای مخاطبِ علاقه‌مند به سرگرم شدن تجربه‌ی شیرینی را فراهم می‌آورد و نه کسی می‌تواند به آن صفت بی‌نقص را اعطا کند؛ با همه‌ی این‌ها، Isle of Dogs اثبات‌کننده و مدرکی است که نشان می‌دهد هنوز هم کسی مثل وس اندرسون نمی‌تواند امضای تصویری‌اش را پای آثار سینمایی خواستنی و عمیقش بگذارد و در عین حال، همیشه تازگی را هم بتوان در ساخته‌هایش به آسانی لمس کرد.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات