نقد فصل دوم سریال The Marvelous Mrs. Maisel
شبکهی استریممحور/اینترنتی آمازون پرایم با سریال The Marvelous Mrs. Maisel چه در جلب توجه بینندگان و چه در درخشش درون فصل جوایز، رسما از برخی جهات توانست راه چندساله را در زمانی به مراتب کوتاهتر طی کند. شاید چون این سریال نهتنها در گروه آثار سرگرمکننده-حالخوبکن و همزمان به اندازهی لازم متفاوت برای گروه مشخصی از مخاطبان قرار میگرفت، بلکه در ساخت و پرداخت شخصیتهایی قابل لمس و دوستداشتنی هم موفق بود. شخصیتهایی که مخصوصا پس از پایان یافتن فصل دوم سریال، مخاطب شانس همذاتپنداری جدی با چند مورد از آنها را به دست میآورد و به خاطرشان خیلی راحت میتواند درون دنیای کموبیش واقعگرایانهی اثر مورد بحث غرق شود. چرا که سازندگان تقریبا طی تمامی سکانسها، محصول خود را بهگونهای شکل میدهند که حتی موقع ورود چند کاراکتر به لوکیشنی جدید و کاملا متفاوت با مکانهایی که پیشتر درون سریال ظاهر شدهاند، تماشاگر دقیقا همگام با برخی از شخصیتها با حضور در این محیط جدید، شور و هیجان را احساس کند.
مخصوصا به این خاطر که در عین توجه سریال به پرداخت کاراکترهای اصلی و فرعی در همان فصل اول، فصل جدید اثر مورد بحث، ساختهی آمازون پرایم را از این نظر یک قدم رو به جلو حرکت میدهد و عملا کاری میکند که علاوهبر شخص میریام میزل شگفتانگیز، سوزی مایرسون، ایب وایسمن، رز وایسمن و جول میزل هم رسما تبدیل به چهار کاراکتری شوند که در فصل دوم و دهقسمتهی سریال حکم شخصیتهایی چندلایه بهمعنی واقعی کلمه را پیدا میکنند. نتیجه هم چیزی نیست جز آن که سریال در دومین فصل بیشتر از راوی قصهای دربارهی یک کاراکتر، بازگوکنندهی داستانی دربارهی مبارزهی یک زن با خانواده و جامعهی پیرامون خود و در عین حال روایتی از جزئیات زندگی تکتک اعضای آن خانواده برای معنیدارتر شدن این جنگ اجتنابناپذیر باشد. زیبایی اصلی ماجرا هم در آن است که باتوجهبه ریتم همچنان نسبتا تند سریال، همهی این شخصیتپردازیها به دور از مرکز کانون توجه مخاطب و به شکلی آرامسوز و تاثیرگذارتر از حالت عادی پیش میروند. به شکلی که شاید پایانبندی فصل دوم هماندازه با فصل اول و در فرمی بازهم نهچندان قدرتمند، مخاطب را مشتاق تماشای فصل بعدی نگه دارد، اما رابطهی جدی او با این شخصیتها و اهمیتی که به سرنوشت آنها میدهد، ادامه ندادن به دیدن «خانم میزل شگفتانگیز» را تبدیل به کاری غیرممکن برای علاقهمندان به فصول اول و دوم آن میکند. هرچند که خوشبختانه اکنون دیگر نیازی به صبر طولانیمدت نیست و همه میدانند که فصل سوم و احتمالا هشتقسمتی این سریال تحسینشده در ششمین روز از ماه دسامبر سال جاری میلادی (جمعه، ۱۵ آذر ۱۳۹۸ خورشیدی) تقدیم مخاطبان میشود.
یکی از مهمترین نکات مثبت پررنگشده در فصل دوم The Marvelous Mrs. Maisel، نحوهی برخورد اثر با مکانها، اتفاقات و انسانهای واقعی است. سریال که در فصل اول خود هم روش جالبی برای انجام این کار داشت، در فصل دوم رسما یکی از جذابیتهای خود را در تصویرسازی از موقعیتهایی واقعی و بهشدت ناآشنا برای مخاطب جهانی امروز نشان میدهد. از استراحتگاهی که وقت گذراندن تابستانی گروهی از افراد جامعه در دههی پنجاه میلادی درون آن اتفاق میافتاد تا لنی بروس که همچنان طوری در سریال غرق شده است که خیلیها واقعی بودن او را از یاد میبرند. «خانم میزل شگفتانگیز» برخلاف عادت اکثر آثار کمدی تلویزیون، علاقهی وافری به استفاده از تیم حرفهای فیلمبرداری و روایت داستان به کمک تصاویر دارد.
سریال نهتنها در مسیر ارائهی پیامهای مثبت خود واقعگرایی را کنار نمیگذارد، بلکه از داستانگویی باورپذیر برای ارسال تاثیرگذارتر حرفهای سازندگانش به ذهن تماشاگر بهره میبرد
همین هم باعث میشود که در برخی سکانسها همچون رویارویی میج میزل با فردی مهم در زندگی خود درون شرایطی عجیب، دوربین افزایشدهندهی تنش داستان باشد و در برخی سکانسها مثل سکانس نمایش وضعیت کاری وی در اتاق وصل کردن تماسها، دیالوگهای حسابشده را در داستانگویی کنار بزند و خودش تبدیل به ستارهی اصلی لحظات و جذابترین عنصر برای مخاطبان شود. اما بالاتر از همهی اینها، سریال جایی قدرت تصویری خود را نشانتان میدهد که میبینید طی تقریبا ۱۰ ساعت و درحالیکه درون لوکیشنهایی مشخص و نسبتا محدود جریان داشته است، کمتر لحظهای با دادن احساس دیدن تصاویری تکراری به شما اذیتتان میکند. زیرا سازندگان حتی برای تصویرسازی از مکانهایی یکسان، هر بار سراغ قرار دادن دوربین در زاویهای جدید میروند و از تکراری شدن میگریزند؛ در بهترین حالت برای انتقال بهتر احساس شخصیتها با استفاده از فیلمبرداری درست و در بدترین حالت به هدف حفظ تازگی تصاویر برای مخاطب.
تیم بازیگری «خانم میزل شگفتانگیز» چه در عمیقتر کردن تصویر ارائهشده از کاراکترهای آشنا و چه در معرفی شخصیتهایی جدید عالی است و مشخصا همچنان ریچل بروزناهان ستارهی شمارهیک آن به حساب میآید
درخشش ابعاد فنی و هنری سریال در ارائهی تصاویر درجهیک به مخاطب اما محدود به کارگردانی و فیلمبرداری عالی آن نمیشود و شاید حتی به شکلی عظیمتر در طراحیهای پرجزئیات صحنه و لباس کاراکترها به چشم بیاید. طوری که مثلا مخاطب در عین آن که در طول فصل دوم از شهر پاریس و کشور فرانسه بیشتر از چند ساختمان محدود با قاببندیهای مشخص برای دیده نشدن محیطهای گستردهتر را نبیند، ولی انقدر خود را مقابل مکانهای پرشده از جزئیات و چشمگیری مییابد که احساس لمس آن فضا و زمان واقعی و بهخصوص را پیدا میکند؛ دقیقا همانطور که سازندگان میخواستند.
این وسط دقت خالقان اثر تنها محدود به طراحی خود محیطها هم نیست و در رفتار شخصیتها و کاراکترهای کاملا فرعی قرارگرفته درون آن مکانها نیز دیده میشود. وقتی ایب قدم به کافهای قرارگرفته درون پاریس اواخر دههی پنجاه میلادی میگذارد، از خود لوکیشن و رفتار او در این مکان تا جنس برخورد مردم شهر با یکدیگر درون آن، برای مخاطب حکم تصویری واقعگرایانه و به اندازهی نیاز سریال، خوشبینانه را دارد.
همین هم کاری میکند که قابل پیشبینی بودن فیلمنامهی فصل دوم The Marvelous Mrs. Maisel در حجم قابل توجهی از دقایق آن، باعث و بانی گرفتار شدن اثر به خستهکنندگی برای همهی مخاطبان هدف نشود و مکانها هم در طول این فصل، شخصیت خود را پیدا کنند. تا حدی که یک استراحتگاه تابستانی که خانوادهی میج وقت خود را در آن میگذراند، حسوحال و فضای خاص خود را داشته باشد و بهمعنی واقعی کلمه اثرگذار روی احساسات کاراکترها و وضعیت روحی آنها و بینندگان به نظر برسد.
نتیجه هم چیزی نیست جز اینکه قسمتهایی که با محوریت حضور خانواده در این مکان پیش میروند، از بسیاری جهات متفاوت با باقی اپیزودها به نظر برسند. مخصوصا باتوجهبه آن که هرکدام از کاراکترها واکنشهایی مطابق با شخصیتپردازی خود، خندهآور، باورپذیر و معنیدار را نسبت به هرکدام از لوکیشنهای مورد بحث نشان میدهند و در فصل دوم «خانم میزل شگفتانگیز»، مکان و زمانهای رخ دادن داستان آن هرگز جدا از خود قصه نیستند.
البته فصل دوم سریال «خانم میزل شگفتانگیز» بدون ایراد هم نیست. ساختهی ایمی شرمن-پالادینو در دومین بخش خود همانقدر که کاراکترهای از پیش معرفیشده همچون جول را از سادگیشان خارج میکند و به مرحلهی یک شخصیت لایق جدی گرفتن میرساند، در پرداختن به آدمهای جدید اضافهشده به داستان عملکردی متوسط دارد. بنجامین با بازی خوب زکری لیوای (بازیگر اصلی فیلم «شزم!») و شاید همهی کاراکترهای جدید دیگر سریال، در تمام دقایق آن شکل و شمایل ابزارهایی داستانی را دارند که مخاطب همزمان با نداشتن مشکلی جدی با آنها، از سطحی و گذرا بودن تاثیرگذاریشان روی قصه آگاه است. پس بیننده با پایان یافتن فصل دوم متوجه میشود که منهای خود میریام که انصافا حرفی در شخصیتپردازی عالی لحظه به لحظهی حضور او در متن و حاشیهی قصه نیست، سازندگان برای رساندن کاراکترهای دیگر سریال به سطوح بالاتر اصولا نیاز به زمان قابل توجهی دارند و آنچنان نمیتوان امید داشت که اثر مورد بحث در فصول بعدی با رو کردن کاراکتری کاملا جدید، ناگهان شخصیتی پراهمیت و پیچیده در حد شخصیتهای اصلی و شناختهشدهی فیلمنامه را تحویلمان بدهد.
این موضوع درکنار قابل پیشبینی بودن انکارناپذیر اثر در بسیاری از دقایق آن، باعث میشود که فصل دوم که طبیعتا و به شکلی بیتقصیر تازگی فصل اول را ندارد، بیشتر از خود داستان روی روایت آن تکیه کند. البته که خود قصهی سریال هم همچنان پرشده از اتفاقات لایق توجه است. اما آن شوکهکنندگی و جذابیتی که از محصولی تلویزیونی با این تعداد از اپیزودها و این حجم از دقایق انتظار داریم، فقط در کمدیهای قدرتمندانه و داستانگویی اثر پیدا میشوند و اصل قصه به خودی خود شاید دیگر ویژگی میخکوبکنندهای نداشته باشد.
در نتیجه برای مخاطبی که از همراهی طولانیمدت با کاراکترهای معرفیشده در فضاهای احساسی نسبتا آشنا لذت نمیبرد یا به شوکهکننده بودن خود قصه در طولانیمدت اهمیت بسیار زیادی میدهد، The Marvelous Mrs. Maisel دیگر محصولی یقینا لایق تماشا نیست. ولی اگر در جایی خارج از این گروه قرار میگیرید و میتوانید هنگام حرکت درون جاده بهجای منظرهها، توجه خود را روی عالی بودن اتومبیلی متمرکز کنید که سوار بر آن هستید، قطعا شانس زیادی برای لذت بردن از فصل دوم دارید.
The Marvelous Mrs. Maisel هرگز سریالی جدا از محتوا و پیامهای خود نیست و نخواهد بود. چرا که در زمانهی بهخصوصی پخش میشود، مخاطب جهانی از این جهت آن را از زوایای مشخصی میبیند و همیشه برچسب «یک سریال فمنیستی دیگر» را از طرف مخالفان و حتی تعداد نسبتا زیادی از موافقان دریافت میکند. پس مسئلهی سازندگان برای تولید اثر دقیقا به مانند فصل اول، از برخی جهات چیزی نیست جز آن که «خانم میزل شگفتانگیز» را به یک سریال فمنیستی بد یا یک سریال فمنیستی خوب تبدیل کنند؛ سریالی که صرفا میخواهد در فرمی شعاری از باورهای اعضای روشنفکر بعضی از جوامع امروزی بهره ببرد یا اثری که بهمعنی واقعی کلمه روی نیاز انسانها به «برابری» و به چرایی به وجود آمدن این جنس از نابرابریهای زشت جنسیتمحور میپردازد. از قضا باید پذیرفت که سریال دائما خود را در گروه دوم طبقهبندی کرده است؛ در فصل اول با تاکید روی موارد کمتر شنیدهشدهای مانند نقش ناخواسته اما انکارناپذیر خود آدمها در به وجود آمدن چنین فشارهایی روی آنها و در دومین فصل، با استفادهی بهجا از واقعگرایی و روایت نهچندان خوشبینانهی قصه درون برخی بخشها.
(این پاراگراف، بخشهای اندکی از داستان فصل دوم سریال را اسپویل میکند)
قابل پیشبینی جلوه کردن در بخشهای قابل توجهی از داستان و داشتن عملکرد متوسط در معرفی شخصیتهای کاملا جدید، از معدود ایرادات انکارناپذیر فصل دوم سریال هستند
برای نمونه «خانم میزل شگفتانگیز» در فصل دوم و پس از آن که سوزی و میج را کموبیش به اوج قدرتشان در نگاه مخاطب رسانده است، آنها را پس از پایان یک استندآپ کمدی خوب، تحقیر میکند. جایی که هردوی این شخصیتها گرفتار فردی میشوند که حقوق آنها را نمیپردازد و میج تنها با استفاده از کمک همسر (همسر سابق؟) خود یعنی جول از پس سر جا نشاندن او برمیآید. وجود چنین موقعیتهایی هم نهتنها سبب تخریب شخصیتهای اصلی نشده است، بلکه آنها را قویتر میکند و از تلاش این افراد برای دیده شدن بیشتر درون جامعهی واقعگرایانه و مردسالار تصویرشده در سریال، جلوهای ارزشمندتر میسازد. تازه این موضوع با دیدن شخصیتهای مثبتومنفی و انسانهای به درد بخور و به درد نخور در هر دو طرف جامعه (مردها و زنها) درون سریال پررنگتر هم میشود. اصلا به همین خاطرا است که مثلا اشتباهات و کارهای نابخشودنی برخی کاراکترهای مونث، روی فاصله گرفتن بیشتر و بیشتر ساختهی آمازون از شعارزدگی و موفقیت اثر در تحویل دادن پیامهایی ارزشمند با محوریت برابری به کوبندهترین حالت ممکن به تماشاگر هم تاثیر مثبت میگذارد.
با همهی این صحبتها The Marvelous Mrs. Maisel نه در فصل اول و نه در فصل دوم خود به خاطر «بینقص بودن» به جایگاه فعلی نرسیده است. این سریال هم گاهی برای پررنگ کردن موفقیتآمیز برخی از موانع قرارگرفته در مقابل شخصیتهای اصلی بیخیال پرداختن مفصل به برخی دغدغههای منطقی دیگر داستان میشود و روی اعصاب بعضی از مخاطبان سختگیر میرود و هم در ساخت و روایت همهی خردهپیرنگهای فرعی عملکردی به درخشانی طراحی و روایت داستان اصلی با محوریت پروتاگونیست شمارهیک خود را ندارد. اما «خانم میزل شگفتانگیز» از همین خردهپیرنگها که شاید ذاتا فوقالعاده نباشند، به شکلی فوقالعاده برای جلو بردن باقی کاراکترها بهره میبرد و آنها را طوری کنار و در دل داستان اصلی تقدیممان میکند که بیننده هرگز فرصت اذیت شدن به خاطر دنبال کردن ماجراهای روایتشده توسط آنها را نیابد. تازه اگر اصلا شانس تشخیص پیرنگهای فرعی از اصلی را پیدا کند!
این سریال با نشان دادن میج بهعنوان فردی بااستعداد (بهشدت بااستعداد) و محترم نمیخواهد کار او بهعنوان یک قهرمان داستانی را آسان کند. بلکه با بهرهجویی از تاکید روی استعداد و تواناییهای او، بار دراماتیک موانع انسانی قرارگرفته در مقابلش را دقیقتر از حالت عادی نشانمان میدهد. فارغ از آن که The Marvelous Mrs. Maisel سریالی کمدی دربارهی انسانهای بینقص نیست و حتی خود پروتاگونیست اصلی آن را هم باید آدمی دانست که به شکلی غیرایدهآل، برخی از خواستههای خود را بالاتر از هر چیز دیگری قرار داده است.
وقتی چنین سریالی در فصل دوم طوری با نمایش برخی از مهمترین تصمیمات شخصیتها به پایان میرسد که بیننده تقریبا شکی به شکلگیری فصل سوم بر پایهی نمایش عواقب این تصمیمات نداشته باشد، دیگر بهسادگی میتوان فهمید که به چع علت همانقدر که «فلیبگ» فیبی والر-بریج حکم بهترین سریال کمدی بریتانیایی با محوریت یک شخصیت زن در چند سال اخیر را دارد، «خانم میزل شگفتانگیز» تبدیل به چنین محصولی در این سطح بین آثار آمریکایی شده است. شاید بسیار کمتر از آن اثر دیوار چهارم را بشکند. ولی در ارتباط گرفتن با مخاطب هدف خود و بخشیدن دیدی وسیعتر نسبت به بعضی چیزها به او همانقدر هدفگیری مثالزدنی و خاصی دارد.
نظرات