ناصر تقوایی یکی از کارگردانهای مطرح ایرانی و یکی از افرادی است که به آنها آغازگران موج نوی سینمای ایران گفته میشود. تقوایی تحصیلات آکادمیک سینمایی ندارد و سینما را بهصورت تجربی آموخته است. او در پشت صحنه فیلم «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان جزو کارکنان فنی فیلم بوده است. تقوایی علاقه زیادی به ادبیات دارد و همین علاقه او باعث شد تا یکی از بهترین اقتباسهای سینمای ایران ساخته شود. فیلم «ناخدا خورشید» که یکی از بهترینهای تقوایی است، اقتباسی از رمان «داشتن و نداشتن» از ارنست همینگوی است. باید اشاره کرد که تقوایی سریال «داییجانناپلئون» را که یکی از به یادماندنیترین سریالهای تلویزیون است کارگردانی کرده است. از فیلمهای دیگر ناصر تقوایی میتوان به فیلمهای «آرامش در حضور دیگران» و «کاغذ بیخط» اشاره کرد. تقوایی همچنین یک مجموعه داستان را هم منتشر کرده است به نام «تابستان همان سال» که در آن زمان توقیف شد. او پیش از انقلاب میخواست رمان «شوهر آهو خانم» نوشته علی محمد افغانی را هم به فیلم تبدیل کند اما نشد. تقوایی پس از انقلاب، پروژه «کوچک جنگلی» را که نوشته خودش بود در سال ۱۳۶۲ نیمهکاره گذاشت و دو پروژه مشهور «زنگی و رومی» و «چای تلخ» نیز همچنان ناتمام رها شدهاند. تقوایی در دی ماه سال ۱۳۸۲ فیلم جنگی «چای تلخ» را کلید زد، اما به دلایل مختلفی این فیلم نیمهکاره ماند. فیلم «ای ایران» همانطور که از اسمش پیداست فیلمی در مورد ایران و اتحاد و یکدلی در بین مردم ایران است. این فیلم آخرین روزهای حکومت پهلوی را در ماسوله روایت میکند.
در ادامه به بررسی فیلم میپردازیم و احتمال لو رفتن داستان وجود دارد.
«ای ایران» در مورد ملت ایران است و تیتراژ آغازین فیلم بهصورت آگاهانهای روی رنگهای پرچم ایران تأکید دارد
فیلم «ای ایران» شاید یکی از معدود فیلمهایی باشد که در مورد انقلاب اسلامی ساخته شده و در آن مردم ستمدیده را عامل اصلی انقلاب نشان میدهد. فیلم در مورد ملت ایران است و تیتراژ آغازین فیلم بهصورت آگاهانهای روی رنگهای پرچم ایران تأکید دارد. همچنین در همان تیتراژ آغازین فیلم نقاشیهایی وجود دارد که هرکدام به اشیاء در محیط تبدیل میشود. این تیتراژ حال و هوای کودکی را به ما القا میکند و به قسمتی از فیلم اشاره دارد که به ماجرای مدرسه و کودکان درون مدرسه میپردازد. کودکانی که در انتها سرود پیروزی را میخوانند. کارگردان در فیلم «ای ایران» سعی دارد ماجراها را با طنز لطیفی همراه سازد تا مخاطب بیشتر جذب آن شود. فیلم از پاسگاهی در ماسوله آغاز میشود که فرمانده جدیدی به نام مکوندی با بازی اکبر عبدی برایش میآید. انتخاب اکبر عبدی برای این نقش به احتمال زیاد بهخاطر طنزی است که این شخصیت میآفریند. سرگروهبان مکوندی شخصیتی است که از همان ابتدا خود را ضعیف نشان میدهد. او شخصیتی است که میخواهد اداره امور را در دست بگیرد و خود را جدی نشان دهد. اما بهشدت زن ذلیل است و همین موضوع باعث میشود تا این زن با کارهایش مکوندی را رودرروی مردم قرار دهد. همچنین سکانسی وجود دارد که مکوندی به خاطر دندان خرابش ناتوان میشود و گریه میکند. این سکانس هم ضعیف بودن مکوندی را به مخاطب نشان میدهد.
سرگروهبان مکوندی هم بهخاطر تن صدای خندهدارش و هم بهخاطر اعمال دیگرش طنز ملایمی را در فیلم جاری کرده است. در ابتدای فیلم برفراز میله پرچم پاسگاه ماسوله پرچمی بیحرکت دیده میشود که فرمانده جدید اعتراض میکند که چرا پرچمش بیحرکت است. درآن موقع قویترین عضو پاسگاه با فوتی پرچم را به حرکت درمیآورد. یا درصحنهای همین فرد با فوتش پروندههای مدرسه را در هوا پراکنده میکند. این صحنهها فیلم را فانتزی میکند زیرا هیچکسی نمیتواند با فوت خود پرچم بزرگی را به حرکت درآورد یا پروندههای سنگین را تکان دهد. اما این فانتزی کردن فیلم در راستای هدف فیلمساز بوده است زیرا با این صحنهها نشان میدهد که پاسگاه با زور میخواهد شرایط را خوب و امیدبخش نشان دهد یا خشم خود را بروز دهد. اما بهزودی میفهمیم که مردم، ناراضی هستند و علتش هم خود اعضای پاسگاه و استفاده بیجای آنها از زور است.
این فیلم در ماسوله ساخته شده است اما بهنوعی کل جامعه ایران آن زمان را به تصویر میکشد
این فیلم در ماسوله ساخته شده است اما بهنوعی کل جامعه ایران آن زمان را به تصویر میکشد. کارگردان این موضوع را در همان ابتدای فیلم و به زبان تصویر نشان میدهد. همانطور که گفته شد دوربین در ابتدا روی پرچم بیحرکتی است که برفراز میله پرچم پاسگاه است و رفتهرفته پایین میآید و ماسوله را نشان میدهد. این صحنه بیان میکند حادثهای را که اینجا اتفاق میافتد میتوان در مورد کل ایران درنظر گرفت. تقوایی در این فیلم هرطور که توانسته ایران را به یاد مخاطبش انداخته است. تاکید بر پرچم ایران در ابتدا و انتهای فیلم، سرود ای ایران که در مدرسه مُدام خوانده میشود، نام رستم که برای دو تا از کاراکترها انتخاب شده است، فامیل یکی از معلمها، فارسی است و همینطور موسیقی اصیل ایرانی که در فیلم دلربایی میکند. همه اینها تمهیداتی هستند که تقوایی برای نزدیک کردن فیلمش به مخاطب ایرانی اندیشیده است. پاسگاه، حکومت و سرگروهبان مکوندی رأس این حکومت است. بهطوری که خود مکوندی هم در جایی از فیلم رو به تصویر شاه دیالوگی میگوید با این مضمون که اگر سهروز من جای تو بودم اوضاع درست میشد. در همین صحنه، مکوندی در حالتی خیالی شاه را روی صندلی خود و خودش را بهجای عکس شاه میبیند. این صحنه بهنوعی حادثهای را که چند لحظه بعد اتفاق میافتد پیشگویی میکند. چون عکس مکوندی جای عکس شاه آمده است میتوان اینطور برداشت کرد که شاه میرود و مکوندی دیگر رئیسی ندارد.
حالا میرویم سراغ مدرسه. مدرسه دیگر لوکیشنی است که در این فیلم، نقش مهمی دارد. مدرسه جایی است که آگاهی و شور و امید میدهد. جایی است که فرزند مکوندی میفهمد همه مخالف پدرش هستند. یا باید قبول کند و با جمع همراه شود یا اینکه گوشهگیر و تنها بماند. مدرسه است که خط مقدم انقلاب است. برای همین است که وقتی در اواخر فیلم مدرسه تخریب میشود. طولی نمیکشد که حکومت هم سقوط میکند. و اما قسمت مربوطبه شعر ای ایران که شاید برای مخاطب سؤال باشد که چرا آقای سرودی که معلم مدرسه است سعی دارد شعر ای ایران را کمی تغییر دهد؟ شاید دلیلش همین دیالوگ خود آقای سرودی است که میگوید: هنر زنده است. یعنی باید تحرک داشته باشد و متناسب با زمان خود پیش برود و شاید این تغییر در شعر ای ایران همین پویایی را نشان میدهد. همچنین این تحولخواهی آقای سرودی را که بهعنوان قشر فرهنگی ماسوله شناخته میشود میتوان بیانکننده تحولخواهی کل مردم ماسوله دانست. تقوایی در فیلم خود نقش روحانیون را در انقلاب زیاد پررنگ نمیکند و تنها به شعارهای مذهبی که مردم در انتهای فیلم، موافق با خمینی میدهند بسنده میکند. همچنین این فیلم بهطور واضح به نقش رادیوهای فارسیزبان خارج از کشور در مطلع کردن مردم اشاره میکند. همینطور در فیلم تقوایی عامل اصلی انقلاب اتحاد مردم با یکدیگر بیان شده است. همین بیتوجهی نسبی تقوایی به روحانیون و دلالیل دیگری که ذکر شد شاید دلیلی شد تا فیلم را از جشنواره فیلم فجر آن سال کنار بگذارند. اما نکته مهم فیلم تقوایی تأکید او بر این موضوع بود که اتحاد مردم با هم و تکیه آنها بر قدرت خودشان میتواند اوضاع را تغییر دهد. همانطور که یکی از کاراکترها در دیالوگی به دیگری میگوید: کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
گروه سرود مدرسه در پایان فیلم، سرود را جلوی مدرسه اجرا میکنند یعنی در جایی که امید و آگاهی و شور و نشاط میدهد
در انتهای فیلم «ای ایران» هم پسر مکوندی بهطور کامل میپذیرد که حق با اکثریت است. اگرچه به ضرر خانوادهاش باشد و همین موضوع باعث میشود تا معلم، او را پرچمدار گروه کند. پسر مکوندی در این فیلم، نماینده افرادی است که بیاطلاع و ناخواسته همراهبا نیروی ظلم و ستم میشوند اما زمانیکه حقیقت را دریابند به سوی مردم بازمیگردند. همینطور گروه سرود مدرسه در پایان فیلم، سرود را جلوی مدرسه اجرا میکنند یعنی درجایی که امید و آگاهی و شور و نشاط میدهد و همین پایان نشان میدهد که مردم با امید به آگاهی و ایجاد شور و نشاط انقلاب کردند. همینطور باید اشاره کرد که در انتهای فیلم برعکس با ابتدای فیلم که پرچم ایران بر فراز شهر، بیحرکت و ساکن بود، پرچم ایران بر دست دانشآموزان پرحرکت است و در هوا به رقص درآمده است. این دو صحنه مخالف یکدیگر در فیلم هم نشان میدهد که تحولی ایجاد شده است که جامعه را پرشور و نشاط کرده است. تقوایی در این فیلم به باورهای مذهبی ایرانیان هم میپردازد و در یکی از صحنههای زیبای فیلم، معلم مدرسه در تاریکی شب به کنار کنده درختی میرود که همه مردم درون آن برای گرفتن حاجت خود شمع روشن کردهاند. او نیز شمع روشن میکند و در همین حین دوربین از روی شمعها به روی آینهای میرود که در گوشه کنده در تاریکی شب فرو رفته است، اما رفتهرفته نور صبح در آینه میافتد و آن را روشن میکند. این صحنه بلافاصله کات میخورد به زمانیکه بچهها سرود ای ایران را تمرین میکنند. تقوایی با کارگردانی خود در این قسمت بسیار شاعرانه و آشکارتر از هرجای دیگر در فیلم، پیروزی را نوید میدهد.
ناصر تقوایی در فیلم خود خشونت انقلابیون هم در صحنهای نشان میدهد. زمانیکه معلوم میشود که شاه رفته است مردم فریاد میکشند مکوندی اعدام باید گردد و یکی از معلمان میگوید مکوندی معدوم باید گردد. این شعارها بوی خشونت میدهد و به خشونتهای بعد از انقلاب اشاره دارد. در این فیلم هم ناصر تقوایی مانند سریال «داییجانناپلئون» بهنوعی به موضوع تئوری توطئه میپردازد. در سریال «داییجانناپلئون» داییجان همه چیز را زیر سر انگلیسیها میدانست. در اینجا هم مکوندی چند جایی در فیلم میگوید توطئهای در کار است و افرادی خائن هستند. فیلم «ای ایران» از این لحاظ به سریال «داییجانناپلئون» شباهت دارد. شاید برای همین باشد که تقوایی، غلامحسین نقشینه که نقش داییجان را بازی کرده بود در این فیلم هم بکار گرفته است. همینطور ناصر تقوایی یکی دیگر از بازیگران آن سریال را هم به نام محمود لطفی در نقش رستم در فیلمش بازی داده است که البته استفاده از محمود لطفی به علت جثه بزرگش و برای نشان دادن برتری زور پاسگاه بر مردم بکار گرفته شده است. در انتهای فیلم، رستم از پاسگاه فرار میکند و تقوایی با این تدبیر عامل برتری زور پاسگاه را از آنها میگیرد تا شکست خوردن پاسگاه از مردم قطعی شود. فیلم «ای ایران» روایت اتحاد ملت ایران در مقابل ظلم و استبداد است. هرچند این فیلم، قدیمی است و بعد از آن هم فیلمهای دیگری در مورد پیروزی انقلاب ساخته شده است. اما «ای ایران» یکی از بهترین و ایرانیترین فیلمها در این زمینه است.