برادران محمودی مهاجران افغانستانیای هستند که در ایران به کار فیلمسازی مشغولند. این دو برادر که در هر فیلم، یکی تهیهکننده است و دیگری کارگردان، سعی کردهاند در همه فیلمهای خود به مشکلات شهروندان افغانستانی ساکن ایران بپردازند. از معروفترین فیلمهای آنها میتوان به دو فیلم «چند متر مکعب عشق» و «
» اشاره کرد. پرافتخارترین فیلم آنها هم «چند متر مکعب عشق» است که در سی و دومین جشنواره فیلم فجر و در بخش نگاه نو بهعنوان بهترین فیلم برگزیده شد. همچنین این فیلم جوایز متعددی را هم از جشنوارههای خارجی کسب کرد.
«شکستن همزمان بیست استخوان» هم در جشنواره جهانی فیلم فجر و هم در چند جشنواره خارجی توانست عناوینی را کسب کند. از جمله عنوان بهترین فیلم از جشنواره بینالمللی فیلم بوسان کره جنوبی. برادران محمودی فیلمسازان دغدغهمندی هستند که هدف آنها در فیلمسازی بیان مشکلات مهاجران افغانستانی در ایران است و همین که در فیلمسازی دغدغه خاصی دارند نکته مثبتی به شمار میرود. نکته دیگری که باید بیان کرد این است که فرشته حسینی هم که یکی از بازیگران این فیلم است، از والدینی افغانتبار متولد شده است و برادران محمودی او را به عرصه سینما وارد کردند. با این کار برادران محمودی باز هم دین خود را به زادگاه خود یعنی افغانستان ادا کردند. فرشته حسینی در ۵فیلم سینمایی بازی کرده است که ۳تای آنها ساخته برادران محمودی بوده است. اما شاید مهمترین تجربه فرشته حسینی در بازیگری نقشآفرینی او در سریال «قورباغه» ساخته هومن سیدی باشد که قرار است چندهفته دیگر در شبکه نمایش خانگی پخش شود. در فیلم «هفت و نیم» نوید محمودی نویسندگی و کارگردانی را به عهده دارد و جمشید محمودی تهیهکننده فیلم است. این فیلم، از هفت اپیزود مختلف تشکیل شده است و در هر اپیزود به مشکل یک دختر ایرانی یا افغانستانی پرداخته شده است.
در ادامه به بررسی این فیلم میپردازیم که داستان آن را لو میدهد.
برادران محمودی در هفت و نیم هم مانند فیلمهای قبلی خود به مشکلات شهروندان افغانستانی در ایران پرداختهاند
برادران محمودی در این فیلم هم مانند فیلمهای قبلی خود به مشکلات شهروندان افغانستانی در ایران پرداختهاند. در یکی از اپیزودها میبینیم که دختری افغانتبار برای اینکه بتواند مدارک شناسایی بگیرد و از کشور خارج شود مجبور میشود با فردی بهصورت صوری ازدواج میکند و مشکلاتی برای به وجود میآید. این موضوع شرایط سخت برای مهاجران افغانستانی را نشان میدهد که برای داشتن هویت در کشور ایران دچار مشکلاتی میشوند. یا مثلا تاثیرگذارترین اپیزود که اپیزود پایانی است، باز هم مشکل مهاجران افغانستانی را نشان میدهد. اپیزود پایانی فیلم نشان میدهد چگونه فقری که در بین مهاجران وجود دارد آنها را به قمار میکشاند و چگونه این قمار نتیجهای ویرانکننده خواهد داشت. درضمن باید بیان کرد که اپیزود پایانی فیلم یادآور فیلم کوتاه درخشان محمد کارت به نام «بچه خور» است و هیچ بعید نیست که ایده این اپیزود از آن فیلم کوتاه آمده باشد.
اما مشکل اصلی فیلم سطحینگری و نگاه عجولانهاش است به هفت موضوعی که مشکلاتی ریشهای هستند و باید ریشهیابی شوند. بهراحتی میشد هر یک از این مشکلات را یک فیلم مستقل کرد. در آن صورت حتی میشد به ریشهیابی دقیق این مشکلات پرداخت اما متاسفانه در این فیلم کارگردان و نویسنده بهصورت کاملا اختیاری خود را محدود کرده است و تنها ایده خود را حیف و میل کردهاند. یا میتوان گفت با محدود کردن زمان هر مشکل کارگردان، خود را از بند نگاه ریشهای و متفکرانه به آن مشکل رها کرده و بهنوعی کار خود را آسان کرده است که نتیجهاش نتوانسته است تاثیر عمیقی و طولانی مدتی بر مخاطب بگذارد. مثلا در همان فیلم کوتاه «بچه خور» ساخته محمد کارت که در جشنواره سی و هفتم فیلم فجر بهعنوان بهترین فیلم کوتاه انتخاب شد و در بسیاری از جشنوارههای داخلی و خارجی تحسین شد. فیلمساز تقریبا به ریشهیابی مشکل میپردازد و زمان قابل قبولی را برای بیان و ریشهیابی مسلله صرف میکند و همین نکته باعث میشود تا آن فیلم کوتاه تاثیرش چندین برابر فیلم «هفت و نیم» باشد.
موضوع دیگری که باید بیان کرد این است که در فیلم برادران محمودی توازن در بیان مشکلات مختلف دختران وجود ندارد
نمونه موفقیتآمیز پرداختن به این نوع مشکلات آن هم در چند اپیزود، «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری است. در آن فیلم هم به یکی از مشکلات زنان و دختران ایرانی یعنی خشونت مردان پرداخته شده است. عیاری بهجای آنکه در فیلم خود چند مشکل را بیان کند تمرکز خود را روی بیان ریشهای همین خشونت گذاشته است و از چند اپیزود کردن فیلم هم در همین راستا استفاده کرده است. بهگونهای که با استفاده کردن از اپیزودهای مختلف مشکلی را که میخواسته بیان کند در یک بازه تاریخی بیان کرده است و سعی کرده است از ریشه مشکل به شاخهها برسد. برادران محمودی هم بهتر بود روی یکی از مشکلات مد نظر خود تمرکز کنند و اگر به استفاده از اپیزودهای مختلف اصرار داشتند میتوانستند مشکل بیان شده را از زوایای مختلف بررسی کنند.
موضوع دیگری که باید بیان کرد این است که در فیلم برادران محمودی توازن در بیان مشکلات مختلف دختران وجود ندارد. مخاطب چند اپیزود در مورد آزمایش بکارت میبیند و از سایر مشکلات موجود تنها یک اپیزود میبیند. این عدم توازن در هنگام بیان موضوعها خود به خود به مخاطب القا میکند که به یک مشکل بیشتر توجه کند و به یک مشکل کمتر توجه کند که این اصلا خوشایند نیست.
یکی از نقاط قوت فیلم، پایان آن است. جایی که ماجرای تمام اپیزودها و شخصیتها در یک موقعیت مشابه قراره گرفته است و حال و احوال شخصیتها هم دور از هم نیست. تمام این صحنهها از زاویهای گرفته شده است که صورت کاراکترها کاملا پیدا است؛ بجز صحنهای که مخاطب شاهد پایان ماجرای دختربچه و پیرمرد است. در این صحنه، دوربین در پشت سر کاراکترها قرار دارد و چهره آنها را نمایان نمیکند. بهنوعی کارگردان با این کار میخواسته بگوید از نظرش ماجرای این دختربچه معصوم از سایر داستانها ویرانکنندهتر است و بهتر است مخاطب نه چهره مجرم را ببیند و نه چهره دختر معصومی که قرار است زندگیش نابود شود. در کل باید گفت فیلم «هفت و نیم» در میان کارهای برادران محمودی فیلم متوسطی به حساب میآید. برادران محمودی سعی کردهاند همان دغدغههای همیشگی خود را در این فیلم هم بیان کنند. اما در بیان دغدغههای خود و بخصوص ریشهیابی مشکلاتی که مطرح کردهاند اصلا موفق نبودهاند.