لطفا وقتتان را برای تماشای این فیلم هدر ندهید. این جمله شاید گزارهای غیرمنطقی بنظر برسد. اینکه دیگران را به ندیدن فیلمی توصیه کنیم. اما این را بگذارید به حساب شدت انزجاری که از تماشای «جزیره فانتزی» نصیبم شده است. این نوشته اگر بتواند یک نفر را هم از تماشای این فیلم منصرف کند احتمالا به هدف خود رسیده است! هر کدام از دیگر فیلمهای امسال کمپانی بلوم هاوس نظیر The Invisible Man «مرد نامرئی» و The Hunt «شکار»، گزینههای بهتری برای دیدن هستند. حرف آخر را اول میزنم: اگر به دنبال تصاویر توریستی از یک جزیره زیبا میگردید، لحظاتی از فیلم شاید جوابگوی این نیازتان باشد. هرچند تضمینی نیست که شخصیتهای اعصاب خردکن فیلم و روایت آشفته آن به شما فرضتی برای لذت بردن از این مناظر چشمنواز بدهد.
فیلم «جزیره فانتزی» ظاهرا اقتباسی از سریالی تلویزیونی به همین نام است که در فاصله سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۴ از شبکه تلویزیونی ABC پخش شده است. از چند و چون کیفیت این نسخه تلویزیونی اطلاعی ندارم، اما کیفیت نازل اقتباس جدید کافی است تا حتی به نسخه اصلی آن هم بدبین باشیم. بودجه نسبتا پایین ۷ میلیون دلاری «جزیره فانتزی» شاید تصور مواجهه با یک فیلم درجه B مهیج و هراسآور سرگرمکننده و لذت بخش را در ما ایجاد کند. از آن دست فیلمهای کمهزینه و آماتوری که با وجود نقصهای متعددشان به واسطه بازیگوشیهایی که از خود نشان میدهند بدل به تجربههایی مسرت بخش میشوند. نمونهها کم نیستند، از فیلم کالت شده کمهزینه هراسآوری نظیر The Blair Witch Project «پروژه جادوگر بلر» گرفته تا فیلم وحشت زامبی مفرح The Battery «باتری» که با بودجهای ۶ هزار دلاری یکی از فیلمهای قدرندیده دهه اخیر محسوب میشود. فیلم کوچکِ پایان دنیایی جمع و جور باتری با فقط دو شخصیت اصلی که در میان زامبیها گرفتار شدهاند روایت خود را پیش میبرد. زامبیهایی که شاید در طول تاریخ سینما این میزان بیخطر و حوصلهسربر نبودهاند. اما فیلم با اینکه به ظاهر در تمام مدت زمانش در حال وقتگذرانی است به واسطه ایدههای خلاقانهی کوچکش لحظههای لذت بخشی را رقم میزند.
بودجه نسبتا پایین ۷ میلیون دلاری «جزیره فانتزی» شاید تصور مواجهه با یک فیلم درجه B مهیج و هراسآور سرگرمکننده و لذت بخش را در ما ایجاد کند. از آن دست فیلمهای کمهزینه و آماتوری که با وجود نقصهای متعددشان به واسطه بازیگوشیهایی که از خود نشان میدهند بدل به تجربههایی مسرتبخش میشوند
فیلمهایی مانند «جزیره فانتزی» با شلوغبازیهای بیهودهی خود از رسیدن به چنین تجربههای مفرحی ناتوان هستند. دریغ از یک ایدهی خلاقانه که به درستی پرداخت شده و منجر به خلق لحظه یا موقعیتی ویژه شود. یک فیلمنامهی تقریبا متقاعده کننده و یک طرح روایی متکی به خرده ایدههای هوشمندانه حداقل چیزی است که انتظارش را میکشیم. فیلمنامهای که با کمک پرداختی مبتکرانه و ایدههایی تازه در اجرا، در نهایت منجر به خلق یک فیلم قابل قبول شود. اما در مواجهه با «جزیره فانتزی» همه این انتظارها بیهوده بنظر میرسد. فیلم بجای گام گذاشتن در این مسیر، با پرداختی ناشیانه و حفرههای رواییاش مدام سوالهای متعددی را پیش روی ما میگذارد. خط روایی فیلم چگونه پیش میرود؟ چگونه شخصیتهای یک فیلم میتوانند اینقدر دافعهبرانگیز باشند؟ طبق چه معیار و انگیزهای باید به تماشای این تصاویر متحرک بنشینیم؟ بازیهای آماتوری بازیگران نچسب فیلم فرصت هرگونه همراهی را از مخاطب میگیرند. روایت آشفته و متقلب فیلم که با رودست زدنهای مضحک پیش میرود، هیچگونه رغبتی برای پیگیری داستان فیلم ایجاد نمیکند. فیلم حتی از تنها نکتهی مثبت خود، یعنی جزیره هم استفادهای نمیکند. هیچ جادو و افسونی در این مکان وجود ندارد.
فیلم همچنین در روایت خود به شکل ابلهانهای مدام تغییر مسیر میدهد. از این منظر فیلم پیچیده هم بنظر میرسد! آیا با یک فیلم وحشت، کمدی، درام، یا با یک داستان رمزآلود انتقام جویانه طرفیم؟ فیلم حتی در لحظاتی به اکشن نزدیک میشود و در جاهایی مدل فیلمهای ماجراجویانه و ماموریتی نظیر Indiana Jones «ایندیانا جونز» پیدا میکند. بدیهی است که فیلمهای موفق زیادی را میتوان نام برد که پتانسیل اصلیشان در همین حرکت میان ژانرهای متفاوت نهفته است. اما «جزیره فانتزی» همزمان که به شکل ناشیانهای به هر کدام از این ژانرها سرک میکشد، هیچ کدام از آنها هم نیست. کمدی فیلم خندهدار نیست، موقعیتهای وحشت آن نمیترساند و پیچشهای روایی آن از شدت احمقانه بودن متعجب کنندهاند. فیلم را فقط به طور قطع میتوان یک کمدی ناخواسته نامید. کمدی ناخواستهای که البته حتی از خنداندن مخاطب هم ناتوان است! اما چرا فیلم بدل به یک کمدی ناخواسته میشود؟ برای این مسئله دلایل متعددی را میتوان برشمرد، اما بخشی از آن به استراتژی فیلم بازمیگردد. کمدی ناخواسته بودن فیلم به شکل متناقضی از جدی بودن آن میآید. بدین معنی که فیلمساز و فیلمنامهنویس ظاهرا ایدههای نازل خود را زیادی جدی گرفتهاند.
بخشهایی از داستان فیلم در ادامه لو میرود.
«همه داستانها گفته شدهاند». این گزاره را احتمالا به دفعات شنیدهایم. اینکه دیگر داستان تازهای برای روایت شدن باقی نمانده و فقط همان الگوهای قدیمی هربار به شکل تازهای و در بستری جدید یا از نگاهی تازه روایت میشوند. اینکه این گزاره چه میزان صحت دارد محل بحث ما در اینجا نیست، اما نمیتوان آن را انکار کرد. به همین دلیل است که فیلمسازان همیشه به دنبال روایتهای تازه و کشف امکانهای بیانی جدید میگردند. جف وادلو برای روایت داستانهای تازه (یا شاید هم از سرِ ایده نداشتن) در فیلمهای خود به دنبال الگویی است که میتوان آن را طراحی یک موقیعت داستانی بر مبنای یک بازی فرضی نامید. الگویی که میتواند منجر به خلق فیلمهایی با موقعیتهای ناب و جذابی بشود. این الگو را کم و بیش میتوان در فیلمهای متعددی پیگیری کرد. به عنوان نمونه دو فیلم مطرح The Game «بازی» و Fight Club «باشگاه مشتزنی» دیوید فینچر به نوعی نزدیک به این مدل فیلمها قرار میگیرند. همچنین به عنوان یک نمونه هنری و جشنوارهای میتوان به The Lobster«خرچنگِ» یورگوس لانتیموس اشاره کرد. فیلمی که مانند نمونههای مشابه یک جهان فرضی ساختگی با قواعد مخصوص به خود را دارد و کاراکترها همچون مهرههای یک بازی باید طبق اصول آن عمل کنند.
به عنوان نمونه متاخر و نزدیک به این الگو، فیلم Ready or Not «آماده باشی یا نه»، گزینه مناسبی برای مقایسه با «جزیره فانتزی» است. آماده باشی یا نه، داستان شخصیتی به نام گریس است که در شب عروسیاش متوجه میشود که طبق سنت قدیمی خانواده همسرش باید در یک بازی شرکت کند. بازیای که گریس در ابتدا آن را به شکل یک شوخی سرگرمکننده میپندارد اما به تدریج ابعادی جدی و هراسآور پیدا میکند. فیلم علاوه بر اینکه به قواعد جهان ساختگیاش پایبند است، همزمان به جنبه ذاتا کمیک و پارودیک موقعیت داستانی خود آگاهی دارد و در نتیجه همزمان که آن را جدی میگیرد به شکلی کنایی موقعیت مرکزی خود را دست میاندازد. نتیجه اینکه فیلم حرکتی ظریف میان الگوهای ژانری انجام میدهد، در قسمتهایی آدرنالین و هیجان ایجاد میکند، لحظههایی هراس و در جاهایی هم لحنی کمدی پیدا میکند، در عین حال هر سه اینها در بافتار فیلم به موازات یکدیگر حضور دارند. به این ترتیب آماده باشی یا نه به واسطه فیلمنامه هوشمندانه و ایدههای جذابی که دارد و همچنین به کمک پرداخت خلاقانهاش و گروه بازیگران توانمندترش، در نهایت بدل به تجربهای مفرح و سرگرمکننده میشود.
در بسیاری از صحنههای فیلم هر اتفاق غیرممکنی رخ میدهد. وقایعی که احتمالا تنها با استناد به این دیالوگ آقای رورک توجیه میشوند: «اینجا جزیره است» جالب آنکه فیلم با وجود سیر ابلهانهاش، سعی میکند با جدیت یک توضیح ماورایی اقناعکننده برای قدرت ویژه جزیره ارائه دهد
وادلو خود در Truth or Dare «حقیقت یا جرئت»، فیلم قبلیاش، بازی مطرحی را که عنوان فیلم از آن گرفته شده مبنای داستان سینمایی خود قرار داد. فیلمی که کم و بیش الگویی مشابه «جزیره فانتزی» دارد و به عنوان یک فیلم ترسناک ماورا الطبیعه از طراحی یک بازی در روایت خود بهره میبرد. وادلو در آن فیلم بازی حقیقت یا جرئت را بدل به بازی مرگ و زندگی میکند. هر بازیای قواعد مخصوص به خودش را دارد و جف وادلو نیز بخشی از پیچشهای روایی این دو فیلم و همچین تعلیقها و تغییر مسیرهای داستانیشان را از دریچه همین قواعد رقم میزند. قواعدی که معمولا کاراکترهای فیلم خود به آن آگاهی ندارند و به تدریج و در سیر فیلم با آنها آشنا میشوند. به عنوان نمونه شخصیتها متوجه میشوند که راهی برای خروج از بازی ندارند و اگر بازی را ادامه ندهند کشته خواهند شد. بدین معنی که آنها اگر حقیقت را نگویند یا جرات را انجام ندهند کشته میشوند. درنتیجه با کاراکترهایی در هر دو فیلم مواجه هستیم که با وسوسه انجام یک بازی هیجانانگیز خودشان را به دامی به ظاهر هولناک میاندازند که از آن اطلاع ندارند. مابقی فیلم را سیر تقلای تلاش شخصیتها برای فهم راز بازی و نجات و گریز از آن شکل میدهد.
در «جزیره فانتزی» نیز دو قانون اصلی وجود دارد: نخست اینکه هر چیزی در آن ممکن است. به عنوان نمونه به شکل غیرمنطقیای هر لحظه ممکن است یکی از شخصیتها در فانتزی خودش بمیرد! همانطور که در فیلم دو شخصیت پاتریک و جی.دی در طی رخدادهای غیرمنطقی فیلم کشته میشوند. فیلم در این قسمت با سهلانگاری هر چه تمامتر دست خود را باز گذاشته است. در بسیاری از صحنههای فیلم هر اتفاق غیرممکنی رخ میدهد. وقایعی که احتمالا تنها با استناد به این دیالوگ آقای رورک توجیه میشوند: «اینجا جزیره است» جالب آنکه فیلم با وجود سیر ابلهانهاش، سعی میکند با جدیت یک توضیح ماورایی اقناعکننده برای قدرت ویژه جزیره ارائه دهد. در حالی که کلیت فیلم پادرهوا، سردرگم و باری به هر جهت است. قانون دوم جزیره این است که هر مهمان مجوز انتخاب یک سناریو یا فانتزی دارد. فیلمنامهنویسان البته این قاعده را هم در طول فیلم رعایت نمیکنند. جایی که به عنوان نمونه شخصیت گوئن بدون هیچ توضیح خاصی متحول میشود و فانتزی جدیدی را تقاضا میکند.
آیا همه این کاراکترها به واسطه فانتزی انتقامجویانه احمقانه ملانی دور هم جمع شدهاند؟ جالب آنکه فیلم با وجود چنین روایت آشفتهای سعی میکند جهان تقلبی و بیمایهاش را جدی بگیرد
فیلم علاوه بر اینکه به جهان ساختگیاش پایبند نیست، با متوسل شدن به سطح پایینترین ترفندهای روایی سعی در غافلگیر کردن مخاطبان خود دارد. بدترین آنها زمانی است که فیلم در پایان ناگهان بدل به یک فانتزی انتقامجویانه میشود و اینگونه از راز خود و جزیره پرده برمیدارد. پنج جوان ابله و سرخوش مهمان «جزیره فانتزی» میشوند. مکانی که رویاهای آنها را محقق میکند. اما آنها به تدریج متوجه میشوند که نه رویا بلکه کابوسی در حال وقوع است و آنها باید بفهمند شکنجه و کابوسی که در آن اسیر شدهاند، تحقق رویای چه کسی است؟ آیا همه این کاراکترها به واسطه فانتزی انتقامجویانه احمقانه ملانی دور هم جمع شدهاند؟ جالب آنکه فیلم با وجود چنین روایت آشفتهای سعی میکند جهان تقلبی و بیمایهاش را جدی بگیرد. در حالی که همه اینها در بهترین حالت یک بازی جذاب و سرگرمکننده بیشتر نیستند. چگونه فیلمی که بیشتر به صورت ناخودآگاه ظرفیتی پارودیک دارد این چنین خودش و منطق آبکی جهان بیمایهاش را جدی میگیرد؟ عارضهای که در کنار مشکلات ریز و درشت دیگر، هر دو فیلم اخیر وادلو را به تجربههایی عبث بدل کرده است.
نظرات