فیلم Dark Waters با حساسیتی دلهرهآور گوشهای از مناسبات غیرانسانی و پشت پردهی جهان سرمایهداری را به تصویر میکشد. اینکه چگونه شرکتهای بزرگ و صاحبان صنایع قدرتمند، به نفع منافع مادیشان، سلامت محیط زیست و ساکنانش را به خطر میاندازند. کسب و کارهای پرنفوذی که گویی منفعتهای کلانشان در گروی این است که جان آدمهای بسیاری را به ودیعه بگیرند. شرکتهایی که با محصولات فریبندهشان زندگی راحت و بیدغدغه را در دنیای مدرن امروز نوید میدهند ولی در حقیقت به شیوهای معکوس بر هراسهای زیستن در جهان معاصر میافزایند. «آبهای تیره» همچنین بررسی میکند که چگونه سازمانهایی که درواقع برای حراست از جامعه ساخته شدهاند، در یک سیستم متکی بر منافع قدرت و سرمایه، در عمل از کار میافتند. تریلر ناآرام و کمتحرک تاد هینز، هراس و ناامیدی حاصل از زیستن در یک جهان در حال پوسیده شدن را به نمایش درمیآورد و البته که بقایای امید را نیز در تداوم مبارزه میجوید.
متیو مایکل کاناهان و ماریو کورها، نویسندگان «آبهای تیره»، فیلمنامه خود را از مقالهای در روزنامه نیویورک تایمز افتباس کردهاند. مقالهای به قلم ناتانائیل ریچ با عنوان «وکیلی که بدترین کابوس دوپونت شد». داستان واقعی وکیل مدافع یک شرکت شیمیایی در اوهایوی سینسیناتی که از راز یکی از بزرگترین و قدرتمندترین شرکتهای صنعتی آمریکا پرده برمیدارد. مارک رافالو در نقش رابرت بیلوت، بهعنوان یک وکیل مدافع در تیم محیط زیستی شرکت تافت، وظیفه دفاع از فعالیتهای شرکتهایی مانند دوپونت را به عهده دارد. هنگامی که ویلبور تننت (بیل کمپ)، یک کشاورز محلی و همسایه مادربزرگ رابرت در شهر محل زادگاهش، به او مراجعه میکند، زندگی حرفهای و شخصی رابرت در مسیری دیگر قرار میگیرد. ویلبور ادعا میکند که حیواناتش توسط گورستان زبالههای سمی دوپونت، نابود شدهاند. بیلوت نیز بهخاطر مادربزرگش تصمیم میگیرد از زمین ویلبور بازدید کند. او به زادگاهش در پارکرزبورگ در ویرجینیای غربی بازمیگردد و درگیر ماجرای شرکت تولید کنندهی محصولات خانگی دوپونت میشود. او به تدریج شواهدی پیدا میکند مبنی بر اینکه شرکت دوپونت برای دههها زبالههای شیمیایی سمی خود را به رودخانه شهر میریخته است. موضوعی که سلامت 70 هزار شهروند ساکن پارکرزبورگ و صدها دام زندهی این شهر را تحت تاثیر خود قرار داده است. به این ترتیب رابرت جنگی را با شرکت دوپونت آغاز میکند که نزدیک به دو دهه طول میکشد.
«آبهای تیره» همچنین بررسی میکند که چگونه سازمانهایی که درواقع برای حراست از جامعه ساخته شدهاند، در یک سیستم متکی بر منافع قدرت و سرمایه، در عمل از کار میافتند
«آبهای تیره» همانطور که از خلاصه داستانش برمیآید، یک تریلر حقوقی افشاگرانه است. فیلمی درباره یک شخصیت واقعی که دست به افشاگری میزند. افشاگرانی که داستان زندگیشان همواره برای هالیوود دست مایه جذابی برای ساخت فیلمهایی با زمینه سیاسی و انتقادی بوده است. افشاگر یا Whistle-Blower بهعنوان شخصی که افکار عمومی یا مقامات صلاحیتدار را از وجود فرد یا افراد نادرستکار، یا فعالیتهای نابجا در بخش دولتی، عمومی یا خصوصی آگاه میکند. در فیلم All The President's Men «همه مردان رئیس جمهور» (آلن جی پاکولا)، دو خبرنگار روزنامه واشنگتن پست، باب وودوارد و کارل برنستین، ماجرای سرپوش گذاشتن بر رسوایی واترگیت را برملا میکنند. ماجرایی که استعفای ریچارد نیکسون سی و هفتمین رئیس جمهور آمریکا را در پی داشت.
در Silkwood «سیلکوود» (مایک نیکولز) کارگری که در یک کارخانهی تولید پلوتونیوم کر-مگی کار میکند، بر اثر ماجرایی تصمیم به افشاگری دربارهی خرابکاری در اشعهی ایکس این کارخانه میگیرد.The Insider «نفوذی» (مایکل مان) درباره جفری ویگند معاون مدیر شرکت بزرگ دخانیات براون و ویلیامسون است که درباره دستکاری میزان نیکوتین موجود در سیگارها و پتانسیل اعتیادآوری و سرطانزا بودن آنها دست به افشاگری میزند. سه فیلم با تمی افشاگرانه که از منابع الهام اصلی تاد هینز در «آبهای تیره» محسوب میشوند. فیلمهای افشاگرانهای که مناسبات پنهانی و هولناک جهان سرمایهداری (نفوذی، «آبهای تیره»)، فساد و ناکارآمدی دستگاههای دولتی و مذهبی نظیر کلیسا، مناسبات قدرت، فعالیتهای سازمانهای امنیتی و جاسوسی و مواردی از این قبیل را برملا میکنند.
فیلمهای افشاگرانه بهصورت مشخصتر از دهه هفتاد رونق گرفتند و با نزدیک شدن به دهه ی دو هزار و پیچیدهتر شدن مناسبات سیاسی و اقتصادی تولید اینگونه فیلمها افزایش چشمگیری داشت. بهگونهای که هر ساله شاهد تعدادی فیلم داستانی و مستند افشاگرانه هستیم. در سال گذشته میلادی چهار فیلم مطرح «آبهای تیره»، The Report «گزارش» (اسکات زی بُرنز)، Official Secrets «اسرار رسمی» (گاوین هود) و The Laundromat رختشوی خانه (استیون سودربرگ) بهنوعی در همین قالب فیلمهای افشاگرانه قرار میگیرند. دراینمیان «آبهای تیره» بهدلیل رویکرد ویژه و سبک شخصی تاد هینز در جایگاهی متمایز قرار میگیرد و نتیجه آن یکی از شایستهترین فیلمهای افشاگرانه سالهای اخیر است. فیلمهای افشاگرانه بهگونهای در دسته فیلمهای فرد علیه سیستم قرار میگیرند. اینکه چگونه یک فرد با سماجت و بیپروایی به مبارزه علیه یک سیستم برمیخیزد. در برخی از فیلمهای افشاگرانه مانند Erin Brockovich «ارین براکوییچ» و سیلکوود این شخصیت، یک شهروند عادی از طبقه کاگری است که در سیر زندگی روزمرهاش، وارد جدالی نابرابر با یک سیستم ناعادلانه میشود.
در ادامه بخشهایی از داستان فیلم لو میرود.
در «آبهای تیره» هم جرقه ماجرای فیلم را یک مزرعهدار خشمگین و آسیبدیده میزند، اما این رابرت بیلوت است که به نمایندگی از او وارد مبارزه میشود. رابرت که پیش از این وظیفه دفاع از سیستم را به عهده داشته، اکنون خود را دربرابر آن میبیند. شخصیتهای اصلی فیلمهای افشاگرانه معمولا در دو راهی انتخاب میان مسئولیتپذیری اجتماعی و پیشرفت شغلی و حرفهای خود قرار میگیرند. این فیلمها معمولا روی این کشمکش درونی شخصیت اصلی مکث میکنند تا به این ترتیب اهمیت انتخاب اخلاقی قهرمان را پررنگ نشان دهند. «آبهای تیره» اما بر این تنگنای شخصیت رابرت مکث چندانی نمیکند و تغییر موقعیت او را بدون توضیحات اضافی نمایش میدهد. از این منظر آخرین ساخته تاد هینز، در نگاه اول در جایگاهی متمایز نسبت به دیگر فیلمهای او قرار میگیرد. فیلمی که بهصورت مستقیم و سرراستی یک ماجرای حقوقی واقعی را در مدت بیست سال پیگیری میکند.
فیلم به ظاهر به شکل تقریبا مستقیمی بر طبق الگوی فیلمهای افشاگرانه پیش میرود: شخصی در سیر روایت فیلم متوجه فساد گستردهی یک سیستم میشود، با سماجت مقابل آن میایستد تا به قول معروف دست شخصیتهای خبیث آن را رو کند. دراینمیان هم احتمالا با موانع زیادی روبهرو میشود؛ از جمله اینکه شخصیتهای بدمن ماجرا به واسطه قدرت و نفوذی که دارند در مسیر کاراکتر اصلی سنگاندازی میکنند و او را مدام در تنگنای شدیدتری قرار میدهند و به این ترتیب علاوهبر ایجاد جذابیتهای داستانی خطیر بودن مسئولیتپذیری اجتماعی و هزینههای مقابله نابرابر با یک سیستم غولآسا را یادآور میشوند. در پایان نیز شخصیت اصلی رسالت مدنی خود را انجام میدهد و فیلم با حسی از یک پیروزی قطعی به پایان میرسد. «آبهای تیره» در مسیر روایت خود، باطمانینه، کم افت و خیز و به ظاهر منطبق بر همین الگوهای متدوال ژانریک پیش میرود. از همین جهت فیلم برای مخاطبی که تنها به ایدههای روایی کلان توجه دارد، احتمالا در لحظاتی قابل پیشبینی و حتی کسالتآور است. اما هنر تاد هینز در سبک منحصر به فردش و انحرافهای جزئی از روایتهای مرسوم فیلمهای افشاگرانه نهفته است. باتوجهبه همین جزئیات میتوان «آبهای تیره» را با امضای ویژه جهان مالوف تاد هینز شناسایی کرد.
ادوارد لاچمن، فیلمبردار ثابت فیلمهای تاد هینز، در «آبهای تیره» موفق شده همان ظرافت ویژه نگاه هینز در کار با نور، رنگ و قاببندیهای استلیزه را اجرا کند
روایت فیلم را مجموعهای از صحنههای گفتوگوی اتاق کنفرانس، جلسههای دادگاه، صحنههایی از زندگی شخصی و خانوادگی رابرت و رفت و آمدهای او به پارکزبورگ و دیدار با ساکنین آنجا شکل میدهد. ادوارد لاچمن، فیلمبردار ثابت فیلمهای تاد هینز، در «آبهای تیره» موفق شده همان ظرافت ویژه نگاه هینز در کار با نور، رنگ و قاببندیهای استلیزه را اجرا کند. تصاویر رنگ پریدهی لاچمن درکنار تنالیتهی زرد رنگی که در قاببندیهای او دیده میشود، حسی از پوسیدگی را به مکانهای داخلی و خارجی داده است. جهانی که از درون و بیرون در آستانه فروپاشی است. مسئلهای که با موضوع فیلم همخوانی دارد: مواد شیمیایی دوپونت با استفاده از سیستم آبرسانی پارکزبورگ به خانههای همه شهروندان آنجا سرایت کرده است. همچنین ماده شیمایی PFOA که در تولید محصولات خانگی و ظروف نچسب دوپونت بکار میرود، سلامت همه ساکنان کره زمین را بهنوعی تحت تاثیر قرار داده است. همانطور که در عنوانبندی پایانی فیلم اشاره میشود که احتمالا PFOA در خون 99 درصد انسانها وجود دارد. رئالیسم آمریکایی ویژهی تاد هینز همینجا خودش را نشان میدهد؛ در به تصویر کشیدن آنچه که زیست یک خانواده آمریکایی را تهدید میکند.
رابرت به تدریج زندگی خانوادگیاش را در خطر میبیند. احساس میکند خودش، همسرش و کودک به دنیا نیامدهاش توسط دوپونت مسموم شدهاند. تصاویری از کودکانی که با نقصی متولد شدهاند، مانند طفلی که بینیاش تنها یک سوراخ دارد. نشانههایی از جهان روبه فروپاشی فیلم را میتوان در بدن رو به اضمحلال کاراکتر تننت مشاهده کرد. هربار که در طول فیلم تننت را میبینیم، فرسودهتر و مریض حال تر از گذشته است. رابرت پیش از نخستین جلسه دادگاه، در راهرو با تننت و همسرش مواجه میشود. تننت درحالیکه روی صندلی چرخدار نشسته، با صدایی ضعیف ولی همچنان مصمم رو به رابرت میگوید: «نباید بذاری شکستت بدن. کل دنیا باید از این ماجرا مطلع بشن». «آبهای تیره» به واسطه چنین جزئیاتی خودش را از فیلمهای مشابه متمایز میکند. در فیلمی منطبق بر الگوهای هالیوودی احتمالا باید منتظر لحظهای میبودیم که شخصیت تننت از رابرت بهخاطر پایمردیاش تشکر میکند. مردی که با جسارت و اراده راسخش پیروزمندانه بر نیروهای شر سیستم پیرامونش غلبه کرده است.
«آبهای تیره» همانطور که از خلاصه داستانش برمیآید، یک تریلر حقوقی افشاگرانه است. فیلمی درباره یک شخصیت واقعی که دست به افشاگری میزند
همچنین در لحظهای نزدیک به پایان فیلم، رابرت در پمپ بنزین مردی را با یک سوراخ بینی و چشمانی عجیب میبیند. غریبهای که گویی همان کودک بزرگ شده ناقص الخلقهایست که پیشتر در فیلم به او اشاره میشود. این صحنه کوتاه چه اهمیتی در فیلم دارد؟ آنهم در زمانیکه ظاهرا پیروزی نزدیک است، این اشاره و مکث بر چهره این غریبه چه چیزی را موکد میکند؟ هشداری به موقع نسبت به بهای گزافی که بر این آدمها رفته است. رابرت نیز باوجود اراده راسخاش، به تدریج هراس و وحشتی پارانوید همه وجودش را فرا میگیرد. او که گمان میکند دوپونت خانوادهاش را مسموم کرده است و آلودگی به درون خانهاش نفوذ کرده، در همان آبی که میآشامد.
«آبهای تیره» از این منظر در ارتباطی آشکار با فیلم دیگری از تاد هینز یعنی Safe «ایمن»، قرار میگیرد. تاد هینز در ایمن، تصویری دیستوپیایی از جغرافیای شهری معاصر به تصویر میکشد. شخصیت اصلی آن فیلم بر اثر ابتلا به یک بیماری ناشناختهی زیست محیطی، با جهان پیرامونش غریبه میشود، بهگونهای که حتی زندگی خانوادگیاش را هم پس میزند. در ایمن، شخصیت جولیان مور علت بیماریاش را نمیداند. حتی مشخص نیست که آیا او واقعا بیمار است یا فقط احساس بیماری دارد! بااینحال حساسیتی آلرژیک همراهبا بیگانگی در او نسبت به جهان اطرافش ایجاد شده است. فضای آخرالزمانی آن فیلم، در «آبهای تیره» جایش را به حس و حالی پارانوید داده است. از چنین منظری «آبهای تیره» به یک تریلر پارانوید نزدیک میشود، مشابه آنچه که پیش از این در فیلمهایی مانند زودیاک دیدهایم. جایی که یک ایده، موضوع یا حقیقتی پنهان تمامی زندگی شخصیت اصلی را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
در روشنای اندک نوری زرد رنگ، قامت کوچک آن دو را در مقایسه با وسعت ناخوشایند منظرهی پیرامونشان میبینیم. لحظهای درخشان از ناامیدی زیستن در جهان سرمایهداری. جسارت و هولناکی فیلم از همین منظر میآید
در یک نمای دو نفره در انتهای فیلم، رابرت و همسرش سارا (آن هاتاوی)، در زیر تابلوی نئون براق یک استیک فروشی، مکالمهای مایوسانه با یکدیگر دارند. رابرت، مستاصل و درمانده از حیلهگری و معیوب بودن سیستم میگوید: «اونا میخوان که فکر کنیم سیستم از ما محافظت میکنه. اما این یه دروغه. واقعیت اینه که ما از خودمون محافظت میکنیم.» سیستمی که به قول رابرت میخواهد به ما و جهان نشان دهد که جنگیدن فایدهای ندارد. آن دو در تاریکی شب، در سیطرهی نور قرمز رنگ نئون رستوران ایستادهاند. در روشنای اندک نوری زرد رنگ، قامت کوچک آن دو را در مقایسه با وسعت ناخوشایند منظرهی پیرامونشان میبینیم. لحظهای درخشان از ناامیدی زیستن در جهان سرمایهداری. جسارت و هولناکی فیلم از همین منظر میآید. «آبهای تیره» قرار نیست با حسی اقناع کننده از یک پایان خوشایند هالیودی به پایان برسد. این فیلم بیشتر از هر چیزی فیلمی دربارهی اهمیت مبارزه است. بیدلیل نیست که فیلم در انتها با شروع مبارزهای دیگر پایان مییابد.
نظرات