نقد فیلم گیلدا

پنج‌شنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ - ۱۷:۵۹
مطالعه 9 دقیقه
پوستر فیلم گیلدا
«گیلدا» فیلمی به کارگردانی کیوان علی‌محمدی و امید بنکدار است که فیلمنامه آن را به‌طور مشترک با علی اکبر حیدری به نگارش درآورده‌اند. فیلم‌های کیوان علی‌محمدی و امید بنکدار به واسطه‌ی تجربه‌گری‌های فرمال و روایی خود، همیشه محل جدل‌ بوده‌اند. بنظر می‌رسد گیلدا هم خارج از این قاعده قرار نمی‌گیرد. با زومجی و نقد این فیلم همراه باشید.
تبلیغات

گیلدا پس از گذشت چند سال از ساخته شدنش، به‌تازگی ازطریق اکران آنلاین به نمایش درآمده است. البته نمایش آنلاین گیلدا، پس از سه سال توقیف و کش و قوس‌های زیاد، با جرح و تعدیل‌های نیز همراه است. همچنین حضور مهناز افشار در نقش گیلدا و شخصیت مرتضی اسماعیل کاشی در نقش یک فرد ترنسکشوال حاشیه‌هایی را برای فیلم در پی داشت؛ از جمله حذف عکس‌های این دو از پوسترها و تبلیغات شهری فیلم. گیلدا، به‌نوعی در ادامه‌ی دیگر فیلم‌های علی‌محمدی و بنکدار، به ويژه شبانه‌روز قرار می‌گیرد. فیلم همچون دیگر ساخته‌های این دو فیلمساز حال و هوایی زنانه دارد. در خلاصه داستان گیلدا آمده است: « گیلدا زنی بازیگر و صاحب کافه‌ای به نام سپید است. او که سیاه‌ترین شب زندگی‌اش را پشت سر می‌گذارد، برای نجات زندگی خودش تا صبح فردا فرصت دارد و فیلم، اتفاقات این شب را به نمایش می‌گذارد».

کیوان علی‌محمدی و امید بنکدار از همان نخستین فیلم خود «شبانه»، سعی کرده‌اند در مسیری متفاوت از جریان مرسوم سینمای ایران گام بردارند. فیلم‌هایی که می‌توان آن‌ها را در چارچوب سینمایی تجربه‌گرایانه قرار داد. در اینجا به عمد از ترکیب فیلم تجربی استفاده نمی‌کنم. اصطلاحی که به شکلی نامعمول و ناصحیح در وصف بخشی از فیلم‌های تولیدی سینمای ایران بکار گرفته می‌شود. دقت و وسواس زوج علی‌محمدی و بنکدار در کار با نور، صدا و رنگ، طراحی میزانسن‌ها و قاب‌بندی‌های نامتعارف و همچین طبع آزمایی‌هایی روایی‌‌‌‌ای که در هر فیلمشان انجام می‌دهند، دلایل قانع‌کننده‌ای در تایید روحیه‌ی ریسک‌پذیر این دو کارگردان هستند. البته این نکته را هم باید در نظر داشت که در سینمای محافظه‌کار ایران، هرگونه گام‌برداشتن در مسیری غیر از سینمای کمدی بدنه و فیلم‌های اجتماعی دغدغه‌مند، نوعی ریسک‌پذیری به حساب می‌آید! با نگاهی سلبی می‌توان تکلیف فیلم‌هایی از جنس گیلدا را به‌راحتی با برچسب‌هایی مانند فیلم‌ روشنفکرانه، متظاهر و خودنما مشخص کرد. عناوینی که به‌ویژه درباره‌ی فیلم‌های این دو فیلمساز زیاد به گوش می‌رسد. مسئله مهم در اینجا این است که آیا این خطرپذیری نمونه‌هایی مانند زوج علی‌محمدی و بنکدار برای آزمودن تجربه‌های جدید، منجر به پیشنهادهای تازه برای سینمای ایران شده است؟ آیا این فیلم‌ها توانسته‌اند از دایره‌ی محدود سینمای ایران گامی فراتر نهند؟

حمیدرضا پگاه در فیلم گیلدا

دقت و وسواس زوج علی‌محمدی و بنکدار در کار با نور، صدا و رنگ، طراحی میزانسن‌ها و قاب‌بندی‌های نامتعارف و همچین طبع آزمایی‌هایی روایی‌‌‌‌ای که در هر فیلمشان انجام می‌دهند، دلایل قانع‌کننده‌ای در تایید روحیه‌ی ریسک‌پذیر این دو کارگردان هستند

روایت گیلدا از چند موقعیت گفت‌وگو میان گیلدا و آدم‌های دیگر در یک کافه تشکیل شده است. درواقع تمامی داستان فیلم در یک کافه روایت می‌شود. درکنار موقعیت تک لوکیشنی فیلم، حضور کنجکاوی برانگیز مهناز افشار در چند نقش، روایت اپیزودیک، حرکت فیلم میان زمان‌های مختلف در هر موقعیت و همچنین نوسان آن میان رویا و واقعیت از جمله انتخاب‌های روایی نامتعارف علی‌محمدی و بنکدار در گیلدا هستند. انتخاب‌هایی که همسو با ایده‌ی داستانی فیلم، همراه شدن‌ با حس و حال و درونیات یک ستاره‌ی سینما در کافه‌‌اش، پذیرفتنی جلوه می‌کند. ایده‌ی مرکزی‌ای که باتوجه به جهان فیلم و ادعای سازندگان آن، نکوداشتی است نسبت به بازیگرانی که زنان تاریخ سینمای ایران را موجودیت بخشیدند: «ثمره‌ی سال‌ها تلاش و ایستادگی این زنان، بخشی از حافظه‌ی تاریخی مردم و هویت سینمای ایران را شکل داد و بازماندنشان از کار، از حضور و دیده شدن، تصویرشان را از ذهن نسل‌ها پاک نکرد. گیلدا فیلمی است درباره‌ی یک بازیگر زن که نقش زنان سینمای ایران را بازآفرینی می‌کند».

به این ترتیب روایت گیلدا، متکی بر ایده‌ی نقش بازی کردن و آفرینشگری و نسبت آن با زیست شخصی کاراکتر اصلی‌اش پیش می‌رود. موقعیت‌های مختلف فیلم، چه آن‌هایی که خیالات و تصورات گیلدا در نقش‌هایش هستند و چه آن‌هایی که خود او را در موقعیت‌های واقعی‌ نمایش می‌دهند، در همین نسبت تنگانگ معنا پیدا می‌کنند. نسبتی که باتوجه به رفت‌و‌آمد مداوم فیلم میان فیلم و واقعیت، نقش‌بازی کردن‌های گیلدا و خود واقعی‌اش، مرز میان آن کم‌رنگ شده است. تیپ‌های شخصیتی متفاوت گیلدا در نقش‌های دور از هم، با وجود فاصله‌های زمانی‌ای که از یک‌دیگر دارند، گویی هر کدام به شکلی گوشه‌ای از درونیات او و هویتش را شکل می‌دهند. زنانی که هر کدام به شکلی در زیست شخصی و اجتماعی خود نادیده گرفته شده‌اند.

مهناز افشار در سکانسی از فیلم گیلدا
کپی لینک

در ادامه به بخش‌هایی از داستان فیلم اشاره می‌شود.

مولود زن چادری سنتی و کم‌رویی است که سعی می‌کند با رواداری، شکی که نسبت به همسرش حجت (سیاوش مفیدی) پیدا کرده را با او درمیان بگذارد: اینکه او را با زنی دیگر دیده‌اند. حجت با شوخ طبعی شیطنت‌آمیزی فضای گفت‌وگو را به مسیر دلخواه خود می‌برد و اجازه نمی‌دهد مولود حرفش را راحت بزند. هنگامی که مولود شکش را به زبان میاورد، ابتدا با پرخاشگری آن را انکار می‌کند و سپس با نقش بازی کردن در نقش مردی خیرخواه، به شکل غیرمستقیم قصد خود برای ازدواج مجدد را بی‌توجه به خواسته‌ی مولود، عنوان می‌کند. در اپیزود نرگس و همایون (حمیدرضا پگاه)، عاشق و معشوق سابق پس از گذشت چند سال با یک‌دیگر رودررو می‌شوند و در قالب بازیِ 20 سوالی یک‌دیگر را مورد بازخواست قرار می‌دهند. نرگس که به خاطر عشقش به همایون، آرمانی را برای خود انتخاب کرده و بابت آن به زندان افتاده پس از آزادی، معشوق سابقش را در لباسی دیگر می‌بیند. همایون به گَمان پیمان‌شکنی نرگس، به او خیانت کرده و او را ترک کرده است. همایون که نه‌تنها به نرگس بلکه به خود و آرمانش نیز بد عهدی کرده است. همایون، با وجدانی معذب سعی‌ می‌کند خودش را از موقعیتی که در آن گیر افتاده برهاند. او با بهانه‌تراشی همچنان در پی توجیه کردن قضاوت و تصمیم‌های اشتباهش است.

گیلدا در قالب طلایه، با دو شخصیت دیگر تفاوتی اساسی دارد. او با ظاهری خودنما و نمایشی جلوه‌گرانه در آستانه‌ی بدل شدن به زنی بدکاره است. شخصیتی که می‌خواهد سادگی، معصومیت و غم عمیق خود را در شمایلی اغواگرانه پنهان کند. در اپیزود نخست، که ارجاعی به یکی از فیلمنامه‌ها و سینمای بهرام بیضایی است، بهراد (حامد کمیلی) تصمیم به مهاجرت دارد و گلی تصمیم به ماندن. اپیزودی که به نظر نزدیکی زیادی به زندگی واقعی خود گیلدا دارد، چنانکه همسرش در این سکانس نقش بهراد را بازی می‌کند. برادر ترنسکشوال گیلدا به علت عمل تغییر جنسیت و همچین برای گریز از فشارهای اجتماعی جامعه‌ی پیرامونش، در تدارک رفتن است. خودِ گیلدا نیز، به واسطه‌ی عکسی که از او در یک مهمانی منتشر شده، در شرایط بد اقتصادی که در آن گیر کرده، ممنوع‌ الکار می‌شود. در نتیجه از بازی کردن در نقشی که خودش را برای آن آماده کرده بود، بی‌نصیب می‌ماند.

مهناز افشار و سیاوش مفیدی در نمایی از فیلم گیلدا

باتوجه به اینکه تمامی فیلم در یک لوکیشن ثابت و با مجموعه‌ای از صحنه‌های گفت‌وگو روایت می‌شود، «دیالوگ»، «بازیگری» و «شیمی روابط میان کاراکترها» عناصر اساسی در ایجاد اتمسفر پویای میزانسن‌های فیلم هستند

به این ترتیب همه‌ی اپیزودهای فیلم به‌نوعی در ارتباط با ایده‌ی «حذف شدن» و «سانسور» قرار می‌گیرند. شخصیت‌های زنی که به واسطه‌ی نگرش مردسالارانه و قضاوت‌های جامعه‌ی پیرامونی، گویی محکوم به حذف شدن‌اند. البته که هر کدام از آن‌ها، سعی می‌کنند به‌گونه‌ای دربرابر این حذف شدن، ایستادگی‌ای از خود نشان دهند. مقاومتی که به‌عنوان نمونه، در سکانس انیمیشن پایانی، نمود پیدا می‌کند؛ جایی که گیلدا، با روی آوردن به تخیل، داستان خود و شخصیت‌های خیالی‌اش را ادامه می‌دهد. همچنین، همان‌طور که پیش از این اشاره کردیم، «نقش بازی کردن» بخشی از استراتژی روایی فیلم را شکل می‌دهد. نقش بازی کردن‌هایی که در سطوح مختلف، موقعیت‌های درون فیلم را پیش می‌برند. باتوجه به اینکه تمامی فیلم در یک لوکیشن ثابت و با مجموعه‌ای از صحنه‌های گفت‌وگو روایت می‌شود، «دیالوگ»، «بازیگری» و «شیمی روابط میان کاراکترها» عناصر اساسی در ایجاد اتمسفر پویای میزانسن‌های فیلم هستند. گیلدا در نقش‌های مختلفی دربرابر مرد‌های مقابلش قرار می‌گیرد، درحالی‌که هر کدام از آن‌ها در تیپ شخصیتی مربوط‌به خود مشغول نقش بازی کردن هستند. مردانی که با نقش بازی کردن، در پی القای نقش مطلوبِ خود به گیدا هستند؛ نقش ِهمسر مصالحه‌جو و بساز (مولود)، معشوق خیانت‌کار (نرگس) و زن بدکاره (طلایه).

ایده‌ی نقش بازی کردن، در خصوص شخصیت مرتضی اسماعیل‌کاشی، باتوجه به ویژگی‌های کاراکتر، سویه‌ای دیگر به خود می‌گیرد. شخصیت او، با تغییر نقش جنسیتی‌اش در قالب یک زن- مقابل نقشی که جامعه از او در شمایل یک مرد انتظار دارد- هویت دیگری برای خود برگزیده است. هویتی که خود واقعی‌اش را شکل می‌دهد. درواقع او با پذیرفتن نقشی دیگر، گویی به قالب حقیقی خود بازگشته است. هر کدام از اپیزودهای فیلم در قالب همان موضوعات آشنای سینمای ملودرام اجتماعی‌ای که می‌شناسیم قرار می‌گیرد. موقعیت‌هایی که به‌صورت مجزا به واسطه‌ی سبک ویژه‌ی دو فیلمساز، طراحی با جزئیات و انتخاب زیرکانه‌ی بازیگرانی مانند رضا شفیعی‌جم، سیاوش مفیدی و هادی هجازی‌فر در نقش‌هایی متفاوت، از کلیشه‌های معمول فاصله گرفته‌اند. از همین دریچه به ایده‌ی مرکزی فیلم رجوع می‌کنیم: «فیلمی درباره‌ی یک بازیگر زن که نقش زنان سینمای ایران را بازآفرینی می‌کند». ایده‌ای که در قالب ارجاعاتی نظیر ادای احترام به بهرام بیضایی مانند اشاره به فیلم سک‌گشی، پررنگ می‌شود؛ با قرار دادن شخصیت گیلدا/مهناز افشار در قالب فیگوری که در برخی لحظات «مژده شمسایی» را به یاد مخاطب می‌آورد.

مرتضی اسماعیل کاشی در صحنه‌ای از فیلم گیلدا

به این ترتیب همه‌ی اپیزودهای فیلم به‌نوعی در ارتباط با ایده‌ی «حذف شدن» و «سانسور» قرار می‌گیرند. شخصیت‌های زنی که به واسطه‌ی نگرش مردسالارانه و قضاوت‌های جامعه‌ی پیرامونی، گویی محکوم به حذف شدن‌اند

اما مشکل اصلی فیلم گیلدا، در نحوه‌ی مواجهه با ایده‌ی بازآفرینی سینمایی‌اش نهفته است. بخشی از این مسئله به حضور مهناز افشار در نقش گیلدا برمی‌گردد. افشار باتوجه به موقعیت میزانسنی فیلم (شخصیت‌هایی که داستانشان در یک کافه و در جریان گفت‌وگوهای دو نفره روایت می‌شود) سعی کرده با کمک گریم و با اتکا به زبان و شیوه‌های بیانی متفاوت در هر موقعیت، حضوری اقناع کننده در نقش‌های مختلف داشته باشد. اما او با وجود تلاشی که کرده کاریزما و کیفیت فتوژنیکِ مناسب چنین نقشی را ندارد. نقش زنی که قرار است تکریمی از زنان سینمای ایران باشد. برای ایفای چنین نقشی در درجه‌ی اول باید حضوری الهام بخش داشت. حضوری تحریک‌کننده که تخیل و حافظه‌ی سینمایی مخاطبانش را برانگیزد. در نتیجه شکل حضور مهناز افشار در قالب این شخصیت‌ها، درنهایت از جنس همان کلیشه‌های معمول چنین نقش‌هایی است.

کیوان علی‌محمدی و امید بنکدار، فیمسازان صاحب ایده‌ای هستند و همین مسئله در سینمای غالباً بی‌ایده‌ی ایران مزیت است. فیلمسازانی که نه در طراحی پیرنگ داستانی فیلم‌هایشان و نه در ساختار، ایده و نگرش خاصی ندارند. کارگردانان گیلدا اما گویی از آن ور بام افتاده‌اند، آن‌ها در هر فیلم خود و برای هر موقعیت ایده‌های زیادی در سر می‌پرورانند و همین مسئله در فیلم‌های آن‌ها تبدیل به یک عارضه شده است. در گیلدا، دو کارگردان در هر اپیزود سعی کرده‌اند، با دکوپاز و میزانسنی متفاوت عمل کنند. به‌عنوان نمونه، در موقعیت‌های خیالی دوربین روی سه پایه قرار گرفته و در بخش‌های واقعی، نظیر اپیزود گیلدا و شخصیت روحانی (با بازی دقیق هادی حجازی‌فر)، دوربین مدام به شکل دایره‌ای دور آن‌ دو می‌چرخد. در برخی لحظات دوربین در فضای کافه شروع به حرکت می‌کند و شخصیت‌های حاشیه‌‌ای را در قاب می‌گیرد. همچنین گاهی با یک برش از دورنِ موقعیت گفت‌وگوی دو کاراکتر بیرون می‌آییم و آدم های حاشیه‌ای حاضر در کافه در پیش‌زمینه‌ی قاب برجسته می‌شوند.

حامد کمیلی و مهناز افشار در فیلم گیلدا

دو کارگردان مدام با ایده‌های متعدد خود و افراط در پرداخت آن‌ها، در جریان طبیعی فیلم خلل ایجاد می‌کند. درحالی‌که چنین فیلمی به واسطه‌ی ایده‌ی مرکزی‌اش بیشتر از هر چیزی به ساختاری به مراتب بی‌پیرایه‌تر نیاز دارد

هر کدام از اپیزودهای فیلم، از رنگ‌بندی متفاوتی برخوردار هستند. اپیزودهای مربوط‌به گذشته، و همچنین بخش مربوط‌به شخصیت مرتضی اسماعیل کاشی به علت سانسور، سیاه و سفید شده‌اند. صدا، عنصر دیگری است که در فیلم کارکردی برجسته دارد. بازیگوشی‌هایی که در حاشیه‌ی صوتی فیلم برای ایجاد فاصله‌گذاری و همچنین ترسیم فضاسازی از لوکیشن کافه صورت می‌گیرد. برخی مواقع ناگهان صدای شخصیت‌های اصلی حذف و صدای گفت‌وگوی کاراکترهای حاشیه‌ای و آمبیانس محیط کافه شنیده می‌شود. مداخله‌های لحظه‌ای که ما را در رفت‌ و برگشتی مداوم میان کاراکترها و فضای پیرامونی قرار می‌دهد. بازیگوشی‌هایی که قرار است علاوه‌بر ایجاد فضاسازی، نوسان فیلم میان ذهنیت‌های مختلف کاراکتر گیلدا، رویا و واقعیت و در نتیجه جهان فیلمیک اثر را برجسته کنند.

اما این انتخاب‌های ساختاری در تعادلی دلنشین با موقعیت‌های داستانی فیلم و همچنین ایده‌ی سینمایی اثر قرار نمی‌گیرد. دو کارگردان مدام با ایده‌های متعدد خود و افراط در پرداخت آن‌ها، در جریان طبیعی فیلم خلل ایجاد می‌کند. درحالی‌که چنین فیلمی به واسطه‌ی ایده‌ی مرکزی‌اش بیشتر از هر چیزی به ساختاری به مراتب بی‌پیرایه‌تر نیاز دارد. رویکردی که در نقطه‌ی مقابل انتخاب‌های سبکیِ خودنمایانه و کنترل‌گرایانه‌ی دو فیلمساز می‌ایستد. حساسیت‌های حساب‌شده‌ی دو فیلمساز در مسیر جهان حسانیِ اثر و کاراکتر گیلدا حرکت نمی‌کنند. به این ترتیب گیلدا، با وجود ارزش‌های غیرقابل انکار و جلوه‌گری‌هایش، کم و بیش در همان محدوده‌ی آشنای سینمای اجتماعی موضوع‌محور گام برمی‌دارد. انتخاب‌های ساختاری که ایده‌های تماتیک و محتوایی اثر را موکد می‌کنند و اجازه نمی‌دهند قصه‌های آشنا و ملموس فیلم در ذهن مخاطب ثبت شوند. فیلمی که می‌توانست با پیوندی ظریف و شهودی میان موقعیت‌های داستانیِ ملودرام‌اش، زیست زنانه‌ی تاریخی و سینمایی را احضار کند.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات