شاید عمر فیلم نخست «بورات» ابدی باشد، اما دنبالهاش چند ماهی بیشتر دوام نخواهد آورد؛ اگر قسمت اول حکم گردباد غیرمنتظرهی ویرانگری را داشت که هر چه در سر راهش قرار گرفته بود را با خاک یکسان کرد، قسمت دوم چیزی بیش از آسمانی اَبری با رعد و برقهایی جسته و گریخته نیست. «بورات ۲» نه از لحاظ غافلگیر کردنمان از نو یک دنبالهی «شوالیهی تاریکی»وار است و نه به عنوان یک دنبالهی ظاهرا غیرضروری که خیلی حیاتیتر و شگفتانگیزتر از چیزی که حدس میزدیم از آب در میآید، به یک دنبالهی «داستان اسباببازی ۴»گونه تبدیل میشود؛ در عوض، شاید بهترین چیزی که میتوان از آن برای توصیف «بورات ۲» استفاده کرد، یک عبارت ویدیوگیمی است: دیالسی. «بورات ۲» نقش محتوای قابلدانلود فیلم اورجینال را دارد؛ این فیلم صرفا به عنوان یک تجدید دیدار نوستالژیک و یک ساعت و اندی بیشتر وقت گذراندن همراه با کلهشقیهای بورات ساگدیفِ قزاق رضایتبخش است، اما به عنوان یک فیلم مستقل و تازهنفس که شگفتی ناب فیلم نخست را از نو تکرار کند، ناامیدکننده ظاهر میشود؛ شاید مهمترین چالش دنبالهها مقاومت در برابر ماهیت فرسودهکنندهی زمان است؛ وظیفهی آنها جوان، خلاق و باطراوت نگه داشتن مجموعه در گذر زمان است.
«بورات ۲» اما از غلبه کردن بر این چالش سر بلند خارج نمیشود. این فیلم بعضیوقتها به حدی کهنه و عقباُفتاده احساس میشود که انگار میتوان فشار سنگین تمام ۱۵ سالی که از فیلم اول گذشته را در چین و چروکهای چهرهاش دید. بخشی از این نتیجهی ناامیدکننده محصول قابلدرک تحول شرایط سیاسی و اجتماعی آمریکا در ۱۵ سال گذشته بوده است، بخشی از آن نتیجهی عدم بهروزرسانی شدن جنس کمدی بورات برای شرایط جدید است و بخشی دیگر از رویکرد نسبتا متفاوت این فیلم در مقایسه با فیلم اول سرچشمه میگیرد؛ مخصوصا این آخری. قسمت اول «بورات» به عنوان فیلمی که در سال ۲۰۰۶ به ۲۶۱ میلیون دلار فروش جهانی از ۱۸ میلیون دلار بودجه دست پیدا کرد و نامزد بهترین فیلمنامهی اقتباسی اُسکار شد، به جایگاه یک پدیدهی فرهنگی جهانی تمامعیار صعود کرد. ساشا بارون کوهن با جنس کمدی عمیقا تابوشکن، شوکهکننده، معذبکننده، ناهنجار و جنجالبرانگیز و سبک فیلمسازی ماکیومکنتریاش که جلوهی صمیمی و مستندی به شوخیهایش میبخشید، دلها را درنوردید و یک شبه به نام شناختهشدهای در سراسر دنیا تبدیل شد. بارون کوهن در قالب بورات فقط توهینآمیزترین، بیفرهنگترین و بیادبترین کاراکتر ممکن را عمدا صرفا جهت خنده طراحی نکرده بود، بلکه از او به عنوان بازتابدهندهی پیشداوریها، نژادپرستیها، حماقت و افکار ضدزن، بیگانههراسانه و فاشیستی سوژههایش و تماشاگرانش استفاده میکرد.
نتیجه فیلمی بود که بلندترین قهقههایش در تلخی مملوسی ریشه دارند و افسارگسیختهترین لحظاتش از انسانیتی آشنا سرچشمه میگیرند. پای اصطلاحاتش به فرهنگ لغات عموم مردم باز شد و برای همیشه جایی در خاطرهی اکثر بینندگانش به عنوان یکی از رودهبُرکنندهترین تجربههای زندگیشان تصاحب کرد. اما ماندگارترین مخلوق بارون کوهن به قربانی موفقیت غولآسای خودش تبدیل شد. این ژورنالیست سیبیلوی بدلباسِ قزاق بهشکلی در یک چشم به هم زدن فراگیر شد که چارهای به جز بازنشسته شدن زودهنگام نداشت. اما ناگهان در اوایل اکتبر ۲۰۲۰ خبر رسید که بارون کوهن خیلی یواشکی مشغول ساختن دنبالهی «بورات» برای انتشار روی شبکهی آمازون پرایم در بحبوحهی دوران انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بوده است. با این حال، سوالی که هیجانزده شدن برای این دنباله را سخت میکرد این بود که آیا چاقوی نقدِ بورات در سال ۲۰۲۰ به اندازهی سال ۲۰۰۶ نیز تیز و بُرنده خواهد بود؟ آیا فرمول کمدی برملاکننده و رسواکنندهی «بورات» در دوران دونالد ترامپ به اندازهی دوران جُرج بوش شوکهکننده خواهد بود؟
مسئله فقط این نبود که «بورات» به عنوان فیلمی که موفقیتش را به ماهیت بیسابقه و بینظیرش مدیون است، طبیعتا دستش برای بار دوم رو شده است؛ مسئله این بود که شخصیت بورات فرزند یاغی دوران اوج جرج بوش و کمپین «جنگ علیه تروریسم» بود. بزرگترین موهبت و مهارت بورات این بود که آمریکاییها را بهطرز غیرمستقیمی برای لو دادن افکار بیگانههراسانه، خودپرستانه و دیگر انواع تنفرورزیها و خشونتطلبیهایشان فریب میداد. او در ابتدا به گوش شنوایی برای افکار فاشیستیشان تبدیل میشد و درست در زمانی که آنها داشتند با خیال آسوده از ابراز کردن اعتقادات ناسیونالیستی ترسناک مخفیانهشان و مورد تایید قرار گرفتن لذت میبردند، بارون کوهن با افشای اینکه در تمام این مدت مشغول به سخره گرفتنشان بوده است، شیرینی ناشی از ذوقزدگی و خودشیفتگیشان را در دهانشان به خاکستر تبدیل میکرد. شاید بهترین نمونهاش در فیلم نخست جایی است که بورات در مسیرش به سمت کالیفرنیا، در یک نمایش سوارکاری و گاوبازی در شهر سیلم ایالت ویرجینیا حضور پیدا میکند. این سکانس با نمایی از تماشاگران حاضر در استادیوم آغاز میشود که همه یک سری مردم سفیدپوست محافظهکار بودند که فکر میکنند کنترل بیاندازهای بر جامعه، سیاست و اقتصاد ایالات متحده دارند.
گناه نابخشودنی کوهن این است که دنبالهی یکی از بهترین کمدیهای قرن بیست و یکم را در حد یک تبلیغات انتخاباتی یکبارمصرف تنزل داده است
در همین حین، بورات که یک لباس گاوچرانی با تم پرچم آمریکا به تن کرده در حال گفتوگو با مردی به اسم «بابی رو»، رئیس استادیوم سوارکاری است. بابی دارد به او میگوید که چرا او به خاطر سیبیل کلفتش، شبیه تروریستهای مسلمان به نظر میرسد و اگر سیبیلش را بزند، به ایتالیاییها شبیه میشود و کمتر انگشتنما خواهد بود. او ادامه میدهد که اگر شبیه مسلمانان به نظر برسد، هیچوقت مورد قبول قرار نخواهد گرفت؛ چرا که همه وقتی به او نگاه میکنند، به این فکر میکنند که چه جور بمبی به خودش بسته است. بابی به ابراز تنفرش نسبت به خاورمیانه ادامه میدهد و میگوید که منتظر است تا هرچه زودتر آمریکا جنگ را برنده شده و تمام آن (جای خالی را با فحش مناسب پُر کنید)ها را از چوبهی دار آویزان کند و یادآور میشود که تا وقتی که این اتفاق نیافتد، مردم آمریکا توانایی پذیرفتن تفاوت ظاهری بورات را نخواهند داشت. سپس بعد از اینکه حرف از آدمهایی با گرایشهای متفاوت میشود، بابی به بورات هشدار میدهد که باید از آنها فاصله بگیرد و وقتی بورات توضیح میدهد که در کشورشان، آنها را اعدام میکنند، بابی جواب میکند: «ما هم داریم سعی میکنیم تا همین کار رو اینجا انجام بدیم» و بعد کف دستانشان را به نشانهی «بزن قدش» به هم میکوبند.
بعد از گفتگوی آنها، از بورات میخواهند تا سرود ملی آمریکا را برای آغاز مسابقه بخواند. وقتی بورات میکروفون به دست به وسط میدان قدم میگذارد، سخنرانیاش را با صحبت دربارهی جنگ آمریکا علیه تروریسم شروع میکند: «اسم من بوراته. من اهل قزاقستانم. باید همین اول کار بگم که ما از جنگ شما علیه تروریسم حمایت میکنیم». درحالیکه بورات مشغول ستایش کردن میهنپرستی آمریکایی حاضران است، جمعیت حاضر در استادیوم ذوق میکنند و او را تشویق میکنند. بورات ادامه میدهد: «امیدوارم که جرج بوش خون تموم مردان، زنان و بچههای عراق رو بنوشه». در این لحظه جمعیت به نشانهی موافقت با او، با دست و جیغ و هورا منفجر میشود. بورات بعد از سخنرانیاش به تماشاگران میگوید که میخواهد سرود ملی قزاقستان را با ملودی سرود ملی آمریکا بخواهد و درست درحالیکه غرور ملی آنها به سقف چسبیده است و به خواستهی بورات، سر جایشان به احترام شنیدن سرود میایستند، او شروع به خواندن یک سرود مضحک مندرآوردی با ملودی سرود ملی آمریکا میکند. برای لحظاتی مردم در موقعیت معذبکنندهی عجیبی قرار میگیرند. لحظاتی طول میکشد تا آنها متوجه شوند که بورات آنها را به درون تلهاش هُل داده و در آن را پشت سرشان بسته است.
برای لحظاتی جمعیت با چشمان ورقلمبیدهشان به یکدیگر نگاه میکنند و نمیدانند آیا در حال شنیدن یک سرود جدی هستند یا در حال مورد تمسخر قرار گرفتن سرود ملیشان هستند. جمعیت بهحدی با شنیدن این سرود که با «قزافستان بهترین کشور دنیا است» شروع میشود شوکه میشوند که اسبی که دخترگاوچرانی با پرچم آمریکا در دستش در در میدان به چشم میخورد، زمین میخورد و کل استادیوم شروع به هو کردن بورات میکنند. اما ساشا بارون کوهن کار خودش را کرده است. او زهر خودش را ریخته است. او چهرهی واقعی آنها را رو کرده است و هیچ کاری از دست آنها بر نمیآید. اما در سال ۲۰۲۰، دیگر این نوع مُچگیریهای باظرافت جوابگو نیستند. با وجود دونالد ترامپ در جایگاه قدرتمندترین مقام کشور، برخی آمریکاییها نه تنها دیگر تعصباتشان را مخفی نمیکنند، بلکه آنها را با صدای بلند و با افتخار ابراز میکنند. شاید این بزرگترین مشکل احیای بورات در سال ۲۰۲۰ است: قدرت این کاراکتر برای استخراج کردن رازهای کثیف و تاریک لانه کرده در ذهن برخی آمریکاییها با هدف خلق لحظات کمدی در دورانی که آنها دیگر نه راز هستند و نه دیگر خندهدار هستند، از بین رفته است.
در این شرایط، هجو بخش قابلتوجهای از بُرندگیاش را از دست میدهد. هجو به جای افشا کردن چیزهای جدید، به تصدیق مجدد وحشتهای آشکار دنیای واقعی که در برابر هجو ضدضربه شدهاند تنزل پیدا میکند. نه تنها فرمولی که زمانی غیرقابلپیشبینی، ساختارشکنانه، خطرناک و زیرکانه احساس میشد، حالا مرسوم و امن شده است، بلکه شرارتی که شخصیت بورات برای بیرون کشیدن زیرکانهی مو از ماست طراحی شده بود، حالا آنقدر بیشرمانهتر و گستردهتر از آن شده است که تیغ جراحی بورات زیر چکش آن متلاشی میشود. اما مهمترین چیزی که جلوی «بورات ۲» را از تبدیل شدن به فیلم بهتری میگیرد، نادیده گرفتن تعادل ایدهآل محتوای فیلم نخست است. گرچه هدف اول بارون کوهن به سخره گرفتن میهنپرستی اکستریم و پرخاشگرانهی آمریکای پسا-یازده سپتامبر بود، اما این فیلم که حول و حوش تلاش بورات برای ربودن پاملا اندرسون، ستارهی جذاب سریال «گارد ساحلی» میچرخید، همچون یک مستند سیاسی جهت نقد تاریکی نهفته در جامعهی آمریکا احساس نمیشد. در عوض، «بورات» یکجور تجربهگرایی در راستای خلق یک کمدی آنارشیتی، دیوانهوار و پُرهرج و مرج بود که حالا از قضا شامل مقداری نقد سیاسی هم میشد.
«بورات» الزاما پیام اخلاقی خاصی نداشت؛ یا حداقل آن را به زور در چشم تماشاگر فرو نمیکرد؛ «بورات» در اکثر اوقات یک دوربین مخفی مضحک جهت ضبط واکنش ناباورانهی مردم باقی میماند. برخی از بهترین لحظات فیلم اول مثل گلاویز شدن بورات و تهیهکنندهاش و دویدنشان در لابی هُتل، صحنهای که مرغ بورات در قطار مترو از داخل چمدانش فرار میکند، صحنهای که بورات با کیسهی حاوی مدفوعش سر میز شام یک خانوادهی شیک و بانزاکت ظاهر میشود، صحنهی شکستن ظروف عتیقه یا کلا ایدهی حمل کردن یک خرس در پشت ماشین، «بورات» را به فیلمی تبدیل کرده بودند که سوخت اصلیاش را از چشمان ورقلمبیدهی مردم در برخورد با دیوانهبازیهای غیرقابلهضم شخصیت اصلیاش تامین میکرد. در مقایسه، «بورات ۲» بهطرز کاملا بدیهی و هشداردهندهای سیاسی است. برخلاف قسمت اول که سعی نمیکرد هرکدام از شوخیهایش را به یک پیام سیاسی متصل کند، «بورات ۲» تا حدی سیاسی است که با این جمله به پایان میرسد: «حالا یا رای بدهید یا اعدام خواهید شد». اگر قسمت اول یک خوشگذرانی منزجرکننده و جنونآمیز با هدف قتلعام دستهجمعی خط قرمزها با ارهبرقی اما با درونمایهای سیاسی و انتقادی بود، جنبهی خوشگذران، آنارشیستی و ابسورد قسمت دوم در فراسوی رویکرد شدیدا سیاسیاش گم شده است.
برخلاف قسمت اول که ساشا بارون کوهن کاملا درون شخصیت بورات محو شده بود، اینجا ردپای او در همهجای فیلم دیده میشود. «بورات ۲» همچون دنبالهی اُرگانیک قسمت اول احساس نمیشود. در عوض، بارون کوهن از این دنباله به عنوان ابزاری جهت تبلیغات آشکارا علیه ترامپ استفاده کرده است. گناه نابخشودنی کوهن این است که دنبالهی یکی از بهترین کمدیهای قرن بیست و یکم را در حد یک تبلیغات انتخاباتی یکبارمصرف تنزل داده است. اگر بارون کوهن مثل کاری که سال گذشته با مینیسریال «آمریکا کیست؟» انجام داد، از یک شخصیت جدید برای این کار استفاده میکرد، احتمالا واکنش مثبتتری به این فیلم میداشتم. اما زیر پا گذاشتن هویت اورجینال «بورات» برای تبدیل کردن آن به چیزی که نیست (فارغ از نیت خوب فیلمساز) به فیلمی منجر شده که شاید ظاهر قسمت اول را به ارث بُرده است، اما روحش را نه. یکی از جنبههای ستایشآمیز فیلم اول «بورات» این بود که برخلاف رویکرد افسارگسیختهاش چقدر از لحاظ نقد سیاسی نامحسوس و ظریف بود. در مقایسه، نقد سیاسی «بورات ۲» گُلدرشت و زورکی احساس میشود. دلیل ماندگاری «بورات» این بود که با وجود اینکه مخصوصا دربارهی دوران جرج بوش بود، اما در آن واحد، خودش را به یک زمان و مکان مشخص محدود نمیکرد.
حقایقی که «بورات» افشا میکرد در هر دورهای از تاریخ و در هر جایی از سیارهی زمین تازه و تاثیرگذار هستند. در مقایسه، کوهن آنقدر در کنترل خشم و کلافگیاش نسبت به وضعیت فعلی آمریکا ناتوان است که احساساتش به داستان فیلم نفوذ میکنند. «بورات ۲» فیلمی است که به حدی تحتتاثیر انتخابات ۲۰۲۰ است که تاریخ انقضایش بلافاصله بعد از اتمام آن به پایان میرسد و در حد یک کنسرو تُن ماهی تاریخمصرفگذشته، بلااستفاده میشود. گرچه این فیلم بدون کلهخربازیهایی که امضای بورات هستند نیست (سکانسی که به اطلاع پیدا کردن بورات از قابلیتهای اسمارتفونها اختصاص دارد میزبان همان بورات کلاسیک خودمان است)، اما «بورات ۲» که از عدم خویشتنداری کوهن رنج میبرد، آنقدر درگیر سیراب کردن عطش خشم فیلمساز با مورد تمسخر قرار دادن جمهوریخواهان محافظهکار ترامپگرا شده است که کلا شخصیت اصلیاش را فراموش میکند و منطق درونیاش را نقض میکند. برخلاف قسمت اول که ما دنبالکنندهی ماجراهای یک ژورنالیست قزاق با بازی ساشا بارون کوهن بودیم؛ اکنون ما دنبالکنندهی ماجراهای ساشا بارون کوهن در ظاهر یک ژورنالیست قزاق هستیم. دستکاری انگیزههای پروتاگونیست و تجاوز به روند طبیعی داستان برای هدایت کردن آن به سمت دلخواه فیلمساز گریبانگیر «بورات ۲» شده است.
بورات در فیلم اول یک هدف مشخص داشت: او باید خودش را به پاملا اندرسون در لس آنجلس میرساند و در مسیر، هر چیزی که میتوانست دربارهی فرهنگ ایالات متحده یاد میگرفت؛ در طول فیلم هرگز اینطور احساس نمیشد که بورات بهطرز خودآگاهانهای مشغول مسخره کردن سوژههایش است؛ هرگز اینطور به نظر نمیرسید که بورات با اطلاع از چیزهایی که سوژههایش را ناراحت میکند، روی نقطه ضعفشان دست میگذارد. در مقابل، بورات در فیلم جدید دست به کارهایی میزند که از چارچوب شخصیتش بیرون میزنند؛ رفتارش در فیلم جدید اینطور احساس میشود که او از قبل از کارهایی که باید برای اذیت کردن سوژههایش انجام بدهد آگاه بوده است. مثلا بورات در یکی از صحنههای فیلم با پوشش کامل فرقهی کلوکلاکسکلن به محل برگزاری کنفرانس جمهوریخواهان قدم میگذارد و در سکانسی دیگر در جمع تظاهرات ضد ماسک راستگرایان افراطی، شروع به خواندن آوازی با محوریت تکهتکه کردن ژورنالیستها میکند. در تلاش برای یافتن پاسخی منطقی برای توضیح دادن دلیل انجام این کارها توسط یک خبرنگار قراق به بنبست میخوریم. چون هویت کسی که انجامشان میدهد نه بورات، بلکه ساشا بارون کوهن است.
برخلاف قسمت اول که ما دنبالکنندهی ماجراهای یک ژورنالیست قزاق با بازی ساشا بارون کوهن بودیم؛ اکنون ما دنبالکنندهی ماجراهای ساشا بارون کوهن در ظاهر یک ژورنالیست قزاق هستیم
اما عنصری که کمی تازگی به این دنباله تزریق میکند و به یادآور شگفتیمان از وقتی که بورات را برای اولین بار دیدیم تبدیل میشود، شخصیتی است که اینبار بورات را در سفرش همراهی میکند. کسی که جای عظمت (نگران نباشید، طرفداران از سرنوشت عظمت باخبر خواهند شد) را به عنوان شریک جرم بورات پُر کرده است، توتار (ماریا باکالووا)، دختر نوجوانش است. توتار مخفیانه درون جعبهای که حاوی میمون قزاق مشهوری که بورات قصد دارد آن را با هدف بازگرداندن اعتبار کشورش به مایک پنس، معاون ریاستجمهوری آمریکا پیشکش کند است، پنهان میشود. اما بعد از اینکه توتار میمون را در مسیر سفرش به آمریکا میخورد، اکثر زمان فیلم به نقشهی جدید بورات برای هدیه دادن دختر ۱۵ سالهاش به عنوان یک کودک عروس به مایکل پنس و بعدا رودی جولیانی، وکیل دونالد ترامپ اختصاص پیدا میکند. اگر قسمت اول «بورات» دربارهی پردهبرداری از تعصبات زشت آمریکاییها بود، «بورات ۲» به لطف شخصیت توتار که برای افشای نگاه چندشآور مردان نسبت به زنان طراحی شده است، به چیزی میپردازد که در فیلم نخست امکانپذیر نبود.
از اعتراف بیشرمانهی جراح پلاستیک به بورات تا جایی که یک فروشندهی قفس، پس از اینکه با بورات دربارهی نگه داشتن مهاجران مکزیکی دستگیرشده در قفس شوخی میکند و میخندد، طبیعتا یک قفس به بورات میفروشد تا او بتواند دخترش را در آن نگهداری کند (در قزاقستان خیالی فیلم، زنان متاهل قفسهای خودشان را به دست میآورند؛ توتار امیدار است که روزی بتواند در یک قفس طلایی لوکس نظیر قفس ملانیا ترامپ زندگی کند). این تم در سراسر فیلم جریان دارد. ماریا باکالووا که از بین حدود ۳۰۰ بازیگری که برای این نقش تست داده بودند انتخاب شده است، یک کشف خیرهکننده است. او نه تنها در زمینهی همراهی با دیوانهبازیهای کوهن عقب نمیماند، بلکه آنقدر باهوش و بامهارت است که فشار برخی سکانسها را خودش به تنهایی بر دوشهایش با موفقیت تحمل میکند؛ «بورات ۲» مطمئنا بدون توتار خیلی دلسردکنندهتر از چیزی که هست میبود. اما دیگر مشکل برجستهی «بورات ۲» این است که در حالی قول لحظات کمدی بزرگ و دیوانهواری را میدهد که آنها در مرحلهی اجرا در حد و اندازهی پتانسیلهای واقعیشان ظاهر نمیشوند.
مثلا بورات به جمع راستگرایان متعصب در تگزاس که علیه استفاده از ماسک تظاهرات میکنند نفوذ میکند. گرچه به نظر میرسد که این سناریو فراهمکنندهی فرصتهای فراوانی برای شوخیهای نزدیک و شخصی با شرکتکنندگان است، اما کل این سکانس به گول زدن مردم برای همراهی با آواز تنفرورزانهی بورات علیه دانشمندان و ژورنالیستها خلاصه شده است. حالا این را مقایسه کنید با یکی از اپیزودهای سریال «آمریکا کیست؟». در یکی از اپیزودهای این سریال، کوهن به مردم نزدیک میشود و به آنها فرصتی برای کُشتن زنان فمنیست بدون اینکه کسی متوجه شود میدهد و تقریبا همهی آنها با رضایت شخصیشان برای تبدیل شدن به یک قاتل موافقت میکنند. این موضوع دربارهی نقشهی بورات برای تغییر قیافهاش به ترامپ و نفوذ به کنفرانس جمهوریخواهان نیز صدق میکند؛ این سکانس یکی از آن سناریوهای کلاسیک کوهن که راست کار خودش است حساب میشود؛ فرصت ایدهآلی برای اینکه مردم با رییسجمهوری که دوستش دارند دیدار کرده و افکار سانسورنشدهی واقعیشان را ابراز کنند؛ اما این اتفاق نمیافتد. در عوض، کل این نقشه سر تلاش بورات برای هدیه دادن دخترش به مایک پنس در حین سخنرانی او که بلافاصله به بیرون انداخته شدن او از ساختمان منجر میشود، هدر میرود.
فیلم نخست «بورات» انرژی خندهدارش را از «واکنشها» تامین میکرد؛ جذابیت آن فیلم این بود که مردم بیخبر و اکثرا خوشنیت چگونه به یک خارجی مُضحک که ممنوعهترین توهینهای ممکن را به زبان میآورد واکنش نشان میدادند؛ نکته این بود که فیلم این کار را مثل آب خوردن انجام میداد. اما مشکل «بورات ۲» این است که در اکثر لحظاتش اینطور به نظر میرسد که فیلم در حالی خودش را برای شوکه کردن سوژههایش به آب و آتش میزند که در نهایت از انجام این کار باز میماند. مثلا سکانس مراسم رقص در عمارت اشرافی که به یک تصویر خونآلود چندشآور منجر میشود به زور قادر به گرفتن واکنش خاصی از حاضران است؛ هدف این سکانس تکرار شوک خالص و میخکوبکنندهی سکانس کُشتی گرفتن و تعقیب و گریزِ بورات و تهیهکنندهاش در هُتل از فیلم اول است، اما از دستیابی به آن باز میماند. این اتفاق در چند سکانس دیگر هم رخ میدهد. کوهن خودش را قیمهقیمه میکند، اما عدم واکنش کافی سوژههایش، باعث میشود که جوکهایش به ضربات نهایی ضعیفی در مقایسه با زمینهچینیهای هیجانانگیزشان منجر شوند. گرچه در فیلم نخست هرکسی میتوانست به سوژهی شوخیهای کوهن تبدیل شود، اما در فیلم جدید حملهی بیامان کوهن به ترامپگراها جدا از تنزل دادن فیلم به یک تبلیغات انتخاباتی، به یکنواخت شدن شوخیها و واکنشها منتهی شده است.
بورات در فیلم نخست حکم یک مامور آشوب را داشت که هرکسی سر راهش قرار میگرفت، به قربانی شوخیهای پشت وانتیاش تبدیل میشد؛ اما در فیلم جدید، بورات در حالی کماکان مامور آشوب باقی مانده که اکنون فقط گروه خاصی از جامعه هدف آتش آشوبش قرار میگیرند. «بورات ۲» بدون لحظات هوشمندانهای که در کنار بهترین شوخیهای فیلم اول قرار بگیرد نیست؛ از نقطهی اوج مشهور فیلم که به دیدار توتار و رودی جولیانی اختصاص دارد و به جنجالبرانگیزترین و معذبکنندهترین سکانس فیلم منجر میشود تا سکانسی که توتار پس از قورت دادن تصادفی یک عروسک تزیینی، همراه با پدرش به یک کلینیک سلامت زنان مسیحی میروند و در حین مطرح کردن مشکلشان با دکتر، دچار سوءبرداشت افتضاحی میشوند. اگر کل فیلم در حد استانداردهای این دو سکانس ظاهر میشد، شاید کوهن میتوانست غیرممکن را ممکن کند و در حد تاثیر انقلابی فیلم اول ظاهر شود؛ یا حداقل به آن نزدیک شود. همچنین، منهای سکانس رودی جلیانی، حالت مستند اکثر لحظات فیلم مصنوعی به نظر میرسد. گویی سوژهها با آگاهی از اینکه سوژهی یک فیلم کمدی هستند، وانمود به ناآگاهی میکنند.
قوس شخصیتی بورات به عنوان کسی که در جریان چند سکانس جسته و گریخته، تعصبات سفت و سخت ضدزنش را کنار میگذارد و روشنفکر میشود و دخترش به عنوان کسی که در همین مدت کوتاه، از قربانی داوطلبانهی یک جامعهی مردسالار به سمبل استقلال و قدرت زنانه تبدیل میشود، غیرصمیمی و شعاری است و در چاچوب فیلمی که به هرج و مرج، بدبینی و صداقت بسیار واقعیاش شناخته میشود، همچون تافتهی جدابافته احساس میشود. اگر شوخیهای بورات در فیلم نخست همچون کشیدن ناخن روی تخته سیاه بود، انگار او حالا در حالی که دستکش دستش کرده، انگشتانش را روی تخته سیاه میکشد. اگر فیلم اول همچون یک کشف هولناک به نظر میرسید، فیلم جدید در بهترین حالت حکم یک مهر تایید جدید در کنار بیشمار مهرهای تایید دیگر روی چیزی که خیلی وقت است که دیگر یک کشف جدید نیست حساب میشود. هرچه فیلم اول سلاح مناسبی برای مبارزه با میهنپرستی پسا-یازده سپتامبر بود، دوران ترامپ به سلاح دیگری نیاز دارد؛ سلاحی که به جای خندیدن به ریش افکار فاشیستی راستگرایان که در برابر خندیدن ضدگلوله شدهاند، به افشای عمق وحشت دستکمگرفتهشدهی آنها و کندو کاو درون منبع تولد و رشد این افکار سرطانی که هیچ انسانی در برابر ابتلا به آنها مقاوم نیست تبدیل شود. شاید شخصیت بورات باید با تحولی شوکهکننده به چیزی غیر از چیزی که انتظارش را داشتیم مناسب برای بازتاب نگرانیهای منحصربهفرد دوران ترامپ تبدیل میشد؛ یا شاید هم تصور تحول بورات به چیزی غیر از چیزی که هست غیرممکن است؛ مهم نیست کدام درست است؛ مهم این است که این فیلم دقیقا همان چیزی است که در تضاد با عنصر معرف «بورات» قرار میگیرد: همان چیزهای قابلپیشبینی گذشته که برای بُریدن پوست کلفت دوران ترامپ زیادی منسوخشده هستند.
نظرات