نقد فیلم On the Rocks - روی صخره‌ها

دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۹ - ۲۱:۵۹
مطالعه 9 دقیقه
بیل مری و رشیدا جونز در یک رابطه پدر و دختری جذاب در فیلم روی صخره‌ها
فیلم On the Rocks «روی صخره‌ها» تازه‌ترین ساخته سوفیا کاپولا با بازی بیل مِری، چیزی بیش از لحظاتی شیرین از یک رابطه پدر و دختری را برای ارائه ندارد. با زومجی همراه باشید.
تبلیغات

دخترانِ فیلم The Virgin Suicides «خودکشی باکره‌ها»، زیر سلطه پدر و مادری مستبد که آن‌ها را در چار چوب خانه محبوس کرده‌اند، میل به رهایی از قید و بندی سنتی را همانقدر در دلشان زنده نگه می‌دارند که سوفیا کاپولا در تمام فیلم‌های بعدی‌اش. او از همان اولین فیلمش (خودکشی باکره‌ها) غالبا کاراکتر‌هایی را دنبال می‌کند که در جستجوی رهایی برای شناخت خود‌اند. رهایی از قید و بند برای ارتباط با جهان بیرون از خانه که لذت رسیدن به شناختی تازه از خود را به این دختران می‌چشاند. اگرچه در فیلمِ اولِ سوفیا کاپولا، قید و بندی که مانع رهایی این دختران است، خانه و نظام تربیتی والدین است اما کاپولا در فیلم‌های بعدی موانع دیگری را هم معرفی می‌کند.

به‌عنوان نمونه، در فیلم بعدی او Lost in Translation «گمشده در ترجمه»، قید و بند می‌تواند دوربین‌ها و کارگردان‌هایی باشند که از باب (با بازی بیل مری)، رُباتی ساخته‌اند که به هر شکلی که آن‌ها می‌خواهند در می‌آید. باب که یک ستاره سینماست، افساری به نام رسانه، او را تحت کنترل در آورده و به هرجا که می‌خواهد می‌برد. در طرف مقابلش شارلوت (با بازی اسکارلت جوهانسون) را داریم که به‌عنوان تازه عروس، کم کم به شناختی واقعی از همسر خود می‌رسد. همسری که اساسا هیچ رابطه کلامی با او نمی‌تواند داشته باشد و مانند تمام همسران فیلم‌های کاپولا، غائب است. شارلوت این شناخت را در انزوا باید به‌دست بیاورد. حال، گمشده در ترجمه، تنها محدود به این نمی‌شود که باب و شارلوت در کشور ژاپن به سر می‌برند و زبان آدم‌های اطرافشان را نمی‌شناسند. بلکه آن‌ها در ارتباط با یکدیگر هم نمی‌دانند چه موضعی بگیرند و حسی از بلاتکلیفی و بیگانگی در خود دارند. هر کدام محدودیت‌هایی را برای پیش بردن این رابطه در خود حس می‌کنند. اما ابراز عشق آن‌ هم بدون کلام شاید از بروز ندادنش بهتر باشد.

بیل مری و رشیدا جونز در حال سوت زدن در ماشین در فیلم روی صخره‌ها

وقتی به فیلم‌های سوفیا کاپولا فکر می‌کنیم به یاد کاراکتر‌هایی منزوی و گرفتار در قید و بندی منحصر به خودشان می‌افتیم که عاملی بیرونی در مسیرشان قرار می‌گیرد و آن‌ها را متوجه فضایی که در آن محصور شده‌اند می‌کند

کاپولا، یک ستاره سینمای دیگر را هم در فیلم Somewhere «جایی» که برنده شیر طلایی از جشنواره ونیز ۲۰۱۰ شده است را به ما نشان می‌دهد. جانی ( با بازی استفن دورف) تماما غرق در حواشی رسانه است. او کاملا به عروسک خیمه شب بازی می‌ماند که مدام با جذابیت‌های مردانه‌اش، به جیب تهیه کنندگان پول می‌ریزد. خودش هم غرق در لذت‌های حاشیه‌ای است. او در حصار همین امیال و لذت‌ها، تبدیل به موجودی بی هویت شده است. کاپولا برای تلنگر زدن به او، دخترش (با بازی ال فانینگ) را در مسیر زندگی‌اش قرار می‌دهد که نگه‌داری از دختر، قدری دست و پایش را ببندد. جالب آنکه این مانع (برخلاف موانع‌ قبلی) به قید و بندی اثر گذار و لذت بخش برای جانی بدل می‌شود و به زندگی او معنا می‌بخشد.

از قید و بند کاراکتر‌هایِ بازیگرِ فیلم‌های سوفیا کاپولا بگذریم، دو فیلم شاخص دیگر یعنی Marie Antoinette «ماری آنتوانت» و The Beguiled «فریب خورده» دارد که با محوریت زنان در خانه‌های قدیمی و در زمان گذشته جریان دارد. ماری آنتوانت (با بازی کیرستن دانست)، دوشیزه‌ای سر خوش که به هیچ عنوان نمی‌توان او را در قید و بند رسمی کاخ ورسای جای داد، باید برای ازدواج با لویی شانزدهم به پاریس عزیمت کند. جنس بازی کودکانه و سر خوش کیرستن دانست و استفاده از ساز‌های الکترونیکی روی فیلمی تاریخی، پیشقدم شدن خود بازیگر و کارگردان را برای در هم شکستن این آداب و رسوم سنتی نشان می‌دهد.

در «فریب خورده» نیز، یک سرباز یانکی (با بازی کالین فارل) با ورودش به یک مدرسه دخترانه، میلی سرکشانه را در وجود تمام اهالی این خانه بیدار می‌کند، به‌گونه‌ای که همچون دختران فیلم «خودکشی باکره‌ها» به شناخت تازه‌ای از خودشان برسند. رفته رفته این دختران، متوجه قید و بند‌های سخت گیرانه فضای مدرسه می‌شوند و رویای خود را در فرار از این خانه به همراه این سرباز می‌بینند. از میزانسن‌هایی که تماما فضایی بسته در اطراف این دختران القا می‌کند تا طراحی لباس، موهای بسته‌شان، شکل ایستادن بازیگران و ایستایی دوربین در اکثر قاب‌ها، همه چیز در خدمت القای همان خفقان است و طبعا در چنین رویکردی اگر لحظاتی دوربین روی دست بیاید، معنای رهایی به طرز ویژه‌ای بیان می‌شود. این تنها برشی کوتاه از شکل دقیق کارگردانی سوفیا کاپولا در این فیلم است که برایش عنوان بهترین کارگردانی از جشنواره کن ۲۰۱۷ را به ارمغان آورد.

رشیدا جونز در حال و داع با شوهر همیشه در سفرش در فیلم روی صخره‌ها

پس به‌طور خلاصه وقتی به فیلم‌های سوفیا کاپولا فکر می‌کنیم به یاد کاراکتر‌هایی منزوی و گرفتار در قید و بندی منحصر به خودشان می‌افتیم که عاملی بیرونی در مسیرشان قرار می‌گیرد و آن‌ها را متوجه فضایی که در آن محصور شده‌اند می‌کند و میل به رهایی را در وجودشان بیدار می‌سازد. سوفیا کاپولا به خوبی از خاصیت ورود و خروج یک کاراکتر در پیرنگ فیلمنامه‌های مدرن آگاه است.

طبعا با معرفی اجمالی که از فیلم‌های قبلی سوفیا کاپولا ارائه کردم (به جز فیلم The Bling Ring)، طبیعیست که در فیلم جدیدش نیز این انتظارات را دنبال کنیم. لارا (با بازی رشیدا جونز) ازدواج کرده و صاحب دو فرزند شده است. شوهر او دین (با بازی مارلون وینز) به‌دلیل مشغله کاری مدام در سفر است. این موقعیت طبعا لارا را همچون کاراکتر‌های دیگر کاپولا، در انزوا قرار می‌دهد و همچون زنان فیلم‌هایش، محصور در فضای خانه. دراین‌میان، پدرِ لارا (با بازی بیل مری) وارد قصه می‌شود تا تاثیرات لازم را بر کاراکتر لارا بگذارد. همه چیز نوید نسخه‌ای تازه از فیلم محبوب سوفیا کاپولا یعنی Lost in Translation را می‌دهد اما متاسفانه فیلم بسیار ساده از آب در آمده است و هیچ‌گونه حس و حال عمیقی همچون سایر فیلم‌هایش ندارد. تنها شما را دعوت می‌کنم به یکبار تماشایش چرا که رابطه پدر و دختری‌اش در لحظات میانی فیلم معرکه است.

در ادامه جزییات داستان فیلم لو می‌رود

فیلم با نمایش اغراق آمیز از شروع احساسی رابطه یک زوج در شب عروسی‌شان آغاز می‌شود. شروعی که کنایه آمیز است و وقتی دوربین در یک نمای ابتدای فیلم، بر بالای راه پله‌های پیچ در پیچ که به تاریکی منتهی می‌شود قرار می‌گیرد، طبعا موضع ما مشخص است که با وجه احساسی این رابطه کاری نخواهیم داشت و خیلی زود از آن گذر خواهیم کرد. نگاه هجوگونه سوفیا کاپولا نیز در همان ابتدا بدل به قرار داد فیلم می‌شود. در ادامه با یک کات و ورود به چند سال بعدِ این زوج که صاحب دو فرزند هم شده‌اند و کاملا در جریان روتین زندگی افتاده‌اند، این قرار داد روشن‌تر هم می‌شود. با یک موسیقی ریتمیک که زن را سوار بر موج روزمره زندگی‌اش نشان می‌دهد و گویی کسی افسارش را در دست گرفته و او را به جاهای معینی می‌کشاند، متوجه می‌شویم که این زن همچون دیگر زنان فیلم‌های کاپولا در حصار است. خطوط عمودی در قاب‌ها، از پنجره‌های خانه گرفته تا نرده‌های جلوی مدرسه و همین طور چشم انداز پنچره‌های خانه که به آسمان هیچ راهی ندارند، در راستای القای همین فضای بسته است. خب تا به این اینجا متوجه شدیم که این زن چه شرایطی دارد. حال باید ببینیم که آیا این موقعیت را پذیرفته یا همچون آثار قبلی فیلمساز، عاملی او را بیدار کرده و در صدد بیرون زدن از این حصار هدایتش می‌کند.

این زن یک ویژگی شخصیتی هم دارد که آن نویسندگیست. طبعا به واسطه این علاقه، نباید با فضای خانه آنقدر هم نامانوس باشد. بلکه مشکل اصلی‌اش این است که تمرکز لازم را برای نوشتن ندارد. همین‌جا یک پرانتز باز کنم و بگویم که تمام استفاده سوفیا کاپولا از ویژگی نویسنده بودن این زن همین است. اینکه این زن بهانه‌ای برای فرار از روزمرگی دارد اما نمی‌تواند آن را به اجرا در بیاورد. وگرنه ما به هیچ عنوان نوشتن را در زندگی او جاری نمی‌بینیم. به هیچ عنوان این زن را کاراکتری صاحب تخیل نمی‌بینیم. حتی لحظه‌ای که به سَفَرهای شوهرش هم شک می‌کند، این تردید حاصل خیال پردازی‌هایش نیست. بلکه شبیه به هزاران شک زنانه‌ایست که پیش از این دیده‌ایم. تنها چیزی که به تمام عناصر کلیشه‌ای فیلم تا به اینجا، سر و شکل دیگری داده، موضع طعنه زننده کاپولا نسبت به تمام این وقایع است. لحن فیلمش کاملا به گونه‌ایست که به مخاطبان بگوید این اتفاقات را جدی نگیرند چرا که پاداش فیلم جای دیگریست. به‌نوعی همه ما نسبت به کاراکتر زن اشراف کامل داریم و این کاراکتر هیچ‌گونه پیچیدگی خاصی برایمان ندارد. تنها منتظریم ببینیم این نگاه طعنه زننده قرار است درنهایت ما را به چه عمقی برساند؟

بیل مری و رشیدا جونز در حال تعقیب شبانه در فیلم روی صخره‌ها

همه چیز نوید نسخه‌ای تازه از فیلم محبوب سوفیا کاپولا یعنی Lost in Translation را می‌دهد اما متاسفانه فیلم بسیار ساده از آب در آمده است و هیچ‌گونه حس و حال عمیقی همچون سایر فیلم‌های فیلمساز ندارد

با ورود پدر به قصه، فیلم جان تازه‌ای می‌گیرد. پدری که به سفرهای زیاد شوهرِ دخترش مشکوک است و حتی معتقد است که این مرد یقینا خیانتی مرتکب شده است. حال وقتی پدر ژست یک کاراگاه را به خود می‌گیرد تا به همراه دخترش به تعقیب شوهر بروند، نگاه هجو آمیز فیلم به این ماجرا پر رنگ‌تر هم می‌شود. طبعا آن سکانس ماشین سواری شبانه هم جزو لحظات به یاد ماندنی فیلم است. مشکلمان با فیلم از جایی شروع می‌شود که فیلمساز موضعی هجو آمیز نسبت به این ماجرا دارد و هر چیزی که تا به حال به ما نشان داده، نوعی شوخی با کلیشه‌هاست حال در چنین حال و هوایی، موضع ما در قبال دعوای پایانی پدر و دختر چیست؟

آیا باید ناگهان لحن فیلم را جدی گرفته و با دختر همراه شویم و از پدر به واسطه کارهای گذشته‌اش بدمان بیاید؟ متوجه هستیم که عمق فیلم قطعا در اینجا است که پدری که در ابتدا خود را به‌عنوان حامی دخترش معرفی کرد و او را موقتا از قید و بند خانه جدا ساخت و برایش مراسم تولد برگزار کرد، خودش نیز تبدیل به افساری شد برای دخترش. دختر ناگهان متوجه می‌شود که این بار تحت سلطه پدر در آمده و هرچه که او گفته را انجام داده است (اصلا این زن مگر اراده‌ای هم از خود نشان داده است؟). همچنین تردید تازه‌ای به وجود می‌آید از اینکه احتمالا پدر، می‌خواهد ازدواج دختر را به هم بریزد تا او را درکنار خود بیاورد تا مرهمی برای انزوایش باشد.

بیل مری و رشیدا جونز در حال تقعیب شوهر در فیلم روی صخره‌ها

فیلم عملا از لحظه‌ای که به‌جای نگاه هجو آمیز، همه چیز را بیش از حد جدی می‌گیرد، آن هم بدون آنکه از کاراکتر‌هایش پرداختی ویژه ارائه کند، تبدیل به همان نسخه‌‌های کلیشه‌ای می‌شود که تا میانه فیلم از آن‌ها فاصله گرفته بود

این گزاره‌ها را گفتم که تاکید کنم ما متوجه تمام این دلایل می‌شویم، اما آیا فیلم با قرارداد‌های ابتدایی‌اش در لحن و شکل هجو آمیزش باید به این نقطه برسد؟ از همه بدتر پایان فیلم است که همه‌ ما را بلاتکلیف می‌گذارد. از ابتدا دیده‌ایم که شوهرِ لارا، همه چیز را خیلی راحت به او می‌گوید. ماجرای کیف لوازم آرایش، رمز گوشی و همین طور مهمانی‌های زیادش در طول سفر. ما در ابتدا با موضع زن همراه هستیم و باتوجه‌به کلیشه‌هایی که در ذهن داریم، حدس می‌زنیم که این مرد دروغ می‌گوید. طبعا لحن تمسخر آمیز فیلم هم بر این ذهنیت صحه می‌گذارد.

اما در پایان متوجه می‌شویم که کل ماجرا واقعا همان چیزی بود که مرد بیان کرد! به همین سادگی! پرسش اصلی اینجا است که این سادگی را واقعا باید به معنای پیشنهاد سوفیا کاپولا در نظر بگیریم؟ اینکه فیلم می‌گوید به‌جای شک و تردید و دنبال کردن‌ مخفیانه شوهرتان، صادقانه با او حرف بزنید و با هم کنار بیایید! باید بگویم من به‌عنوان کسی که از فیلم‌های قبلی سوفیا کاپولا خاطرات خوبی داشتم، ابدا چنین پایان سطحی را از او نخواهم پذیرفت و ترجیح می‌دهم تنها همان لحظات شیرین رابطه پدر و دختر را از این فیلم به یاد داشته باشم. فیلم عملا از جایی که به‌جای نگاه هجو آمیز، همه چیز را بیش از حد جدی می‌گیرد آن هم بدون آنکه از کاراکتر‌هایش پرداختی ویژه ارائه کند، تبدیل به همان نسخه‌‌های کلیشه‌ای می‌شود که تا میانه فیلم از آن‌ها فاصله گرفته بود.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات