نقد فیلم Nobody Sleeps in the Woods Tonight
اولین فیلم خون آشامی یونانی (Norway)، نخستین فیلم زامبی کوبایی (Juan of the Dead)، اولین وسترن خون آشام ایرانی (A Girl Walks Home Alone at Night)، هر از گاهی یکی از این عناوین کنجکاویبرانگیز توجه مخاطبان سینمای وحشت را به خود جلب میکند. فیلمسازان جوانی که جسارت به خرج دادهاند و در اولین تجربههای سینمایی خود به سراغ ژانر آمدهاند. جسارت از این منظر که فیلم ژانر - بهویژه وحشت - در سینمای این کشورها غالبا پدیدهای نوپا است و تجربههای ژانری در گونههای مختلف محدود به موارد انگشتشمار است (چند فیلم ترسناک ایرانی میتوانید نام ببرید؟ چند فیلم علمی خیالی؟). با کمی دقیق شدن در این تجربهها به الگوهای مشترکی در آنها برمیخوریم. هر سه این نمونهها روایت خود را بهدلیل غیاب پسزمینههای ژانری در سینمایشان، با وامگیری از الگوهای آشنای ژانری آمریکایی و ارجاع به فیلمهای مختلف پیش میبرند. دوم اینکه این فیلمها از طرق بازگوشیهای روایی و شوخیهای ژانری با مضامین و الگوهای تکراری و همچنین با طعنهها و زیرمتنهای سیاسی، ژانر را برای خود بومیسازی میکنند.
فیلمسازی که قصد طبعآزمایی در زمینهی ژانر دارد چارهای برایش نیست جز اینکه اشرافی کامل به الگوها و عناصر روایی ژانر و کارکرد آنها در خلق ایدئولوژی و درونمایه داشته باشد و بتواند آنها را در بستری بومی پیاده کند
توجه به این مسائل باعث شده که این سه فیلم ذکر شده با وجود ضعفها و کاستیهایشان تجربههایی قابل اعتنا در حیطهی ژانر باشند. درواقع آنچه که مواجهه با این فیلمها را برای طرفداران سینمای وحشت جذاب و کنجکاویبرانگیز میکند، همین برخورد خلاقانه و بازیگوشانه با موقعیتهای داستانی و الگوهای آشنای زیرگونههای ژانری در بستر جغرافیایی و اجتماعی متفاوتشان است. اما بسیاری از این تجربهآزماییها در حد کنجکاوی اولیه و کپیهای ناشیانه از فیلمهای هالیوودی باقی میمانند. موضوعی که دربارهی اکثر تجربههای انگشتشمار ایرانی در ژانر وحشت، صدق میکند. فیلم «زار» به کارگردانی نیما فرهی یک کپی ناشیانه از فیلمهای خانههای تسخیرشده هالیوودی است. شاید تنها نمونهی ایرانی تا حدودی قابل اعتنا در این زمینه خوابگاه دختران «محمدحسین لطیفی»باشد که هرچند این فیلم روایتش بیشتر وابسته به قصههای فولکوریک است و با اینکه تاثیراتی از ژانر گرفته اما چندان به آن نزدیک نمیشود (روایت قصههای وحشت فولکوریک یکی دیگر از ترفندهای موثر برای خلق فیلمهای وحشت بومی است).مسیر تجربههای ژانری موفق در کشورهایی که صاحب ژانر و صنعت سینما نیستند، از برخورد آگاهانه به مصالح و المانهای ژانری میگذرد. درواقع فیلمسازی که قصد طبعآزمایی در زمینهی ژانر دارد چارهای برایش نیست جز اینکه اشرافی کامل به الگوها و عناصر روایی ژانر و کارکرد آنها در خلق ایدئولوژی و درونمایه داشته باشد و بتواند آنها را در بستری بومی پیاده کند. اگرنه کپی کردن صرف و ناشیانه از فیلمهای موفق ژانری و عناصرشان منجر به خلق اثری قابل اعتنا نمیشود.
اگر بهعنوان یک طرفدار سینمای وحشت از ارجاعهای صرف به فیلمهای وحشت لذت میبرید، احتمالا از تماشای این فیلم وحشت لهستانی پشیمان نخواهید شد
سینمای وحشت لهستان را با یک نام به یاد میآوریم: «آندری زولافسکی». هرچند فیلمهای فیلمساز نفرینشدهای مانند زولافسکی را نمیتوان در ژانر و دستهبندی خاصی گنجاند، اما برخی از نابترین و خلاقانهترین وحشتهای سینمایی را آفریده است. Possession «تسخیر» با حضور فراموشنشدنی ایزابل آجانی همچنان یکی از هراسآورترین فیلمهای تاریخ سینما است؛ داستانی زنی که با یک هیولا رابطه دارد. اما آنچه که بهعنوان ژانر وحشت طبق الگوهای آشنا و آمریکایی آن میشناسیم، در سینمای لهستان تقریبا غایب بوده است. به غیر از نمونههای انگشت شماری که آنها هم آثار موفقی به حساب نمیآیند. اما در سالهای گذاشته تحرکاتی به سمت ژانر و سینمای وحشت توسط برخی از فیلمسازان لهستانی رقم خورده است که بهعنوان دو نمونهی موفق میتوان به فیلم فانتزی خونآشام-پری دریایی The Lure و فیلم مهجور و درخشان The Demon اشاره کرد ( سومین و آخرین فیلم کارگردان جوانش مارچین ورونا که در ۳۵ سالگی در اتاق هتلش در گدنیای لهستان خود را حلقآویز کرد).
فیلم Nobody Sleeps in the Woods Tonight، یکی از چند فیلم ترسناکی است که Netflix برای انتشار در زمان هالووین آماده کرده بود. فیلم در آستانهی اکران در تاریخ ۱۳ مارس بود که یک روز قبل از آن بهدلیل انتشار ویروس کرونا همهی سینماهای این کشور تعطیل شد و فیلم سرانجام ۲۸ اکتبر از Netflix منتشر شد. در خلاصه داستان این فیلم که از آن بهعنوان اولین فیلم اسلشر سینمای لهستان یاد میشود آمده است که گروهی جوان معتاد به تکنولوژی در یک اردوگاه توانبخشی در جنگلی دورافتاده کمپ کردهاند، اما یک نیروی شوم در جنگل قصد دارد برای همیشه آنها را آفلاین کند. فیلمی که هرچند سعی میکند تلاشی در زیر گونهی اسلشر باشد، اما یه غیر از ایدهی اولیه الهام بخش خود و همچنین دو هیولای بدشکل و بدقواره – که البته آنها هم از فیلم Nothing But Trouble گرفته شدهاند - خلاقیت چندان دیگری از خود نشان نمیدهد.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است که گروهی جوان معتاد به تکنولوژی در یک اردوگاه توانبخشی در جنگلی دورافتاده کمپ کردهاند، اما یک نیروی شوم در جنگل قصد دارد برای همیشه آنها را آفلاین کند
Nobody Sleeps in the Woods Tonight دومین فیلم کارگردان جوان آن Bartosz M. Kowalski است. فیلم اول کووالسکی Playground، اگرچه یک فیلم ترسناک نبود، اما به غایت شوکهکننده، دلخراش و هولناک بود. فیلمی با سبکی مستندگونه و مشاهدهگرانه که زیباییشناسی سرد و بیروح برخی از فیلمهای آزاردهندهی سینمای شرق اروپا - نظیر جهان خاموش ناشنوایان فیلم The Tribe «قبلیه» - در سالهای اخیر را به یاد میآورد. پلانسکانس ده دقیقهای انتهای Playground از لحاظ آزاردهندهبودن از سکانس معروف فیلم Irreversible «برگشتناپذیر» گاسپار نوئه پیشی میگیرد.
این فیلمی است که هرگز نمیتوان تماشایش را توصیه کرد. بسیاری از مخاطبان نخستین فیلم کووالسکی پیش از رسیدن به پایان آن با هراس از جایشان میپریدند و از سالن نمایش فیلم خارج میشدند. از این جهت فیلم دوم کووالسکی، که تجربهای تا حدودی بازیگوش در زمینهی ژانر وحشت است باوجود خشونت اغراق شده و فانتزی بیشتری که در آن دیده میشود نسبت به فیلم قبلی او، اثری لطیف محسوب میشود. همچنین این تغییر سبک و رویکرد کووالسکی در دو فیلم اولش را میتوان به فال نیک گرفت. هرچند بین دو فیلم عناصر مشترکی میتوان پیدا کرد، از جمله اینکه هر دو فیلم داستانشان پیرامون نوجوانان و جوانان است و زیرمتن سیاسیای در هر دو دیده میشود.
همچون نمونههایی که اشاره شد، در اینجا نیز الگوهای ژانری بر زیرمتنی سیاسی بنا شدهاند. اشارههای سیاسی تند و تیزی که برای فیلم حواشی زیادی در لهستان در پی داشت. دوقلوی شیطانی و هیولایی فیلم، دوقلوی یک فیلم لهستانی دیگر محصول ۱۹۶۲ به نام The Two Who Stole The Moon به یاد میآورد. برادرهای دوقلویی که بعدها یکی از آن دو رئیس جمهور لهستان و دیگری نخست وزیر این کشور شد. لخ الکساندر کاچینسکی رئیس جمهور لهستان در فاصلهی سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ و برادر دوقلویش یاروسواف الکساندر کاچینسکی از ژوئیهی ۲۰۰۶ تا نوامبر ۲۰۰۷ نخستوزیر بود. به این ترتیب نمایش این فیلم اسلشر که در آن عدهای جوان به دام دو برادر دوقلوی بدقواره و شیطانی میافتند بهدلیل این مشابهتسازی خشم زیادی را در این کشور برانگیخت. همچنین تشابهی میان موقعیت جوانهای فیلم و دوقلوی شیطانی آن دیده میشود: هر دوی آنها - اولی بهدلیل اعتیاد به تکنولوژی و دومی بهدلیل حبس خانگی - نسبت به جهان واقعی پیرامونشان بیگانهاند. درکنار این اشارههای سیاسی، فیلم اشارههای مذهبی کنایهآمیزی هم دارد.
دوقلوی شیطانی و هیولایی فیلم، دوقلوی یک فیلم لهستانی دیگر محصول ۱۹۶۲ به نام The Two Who Stole The Moon به یاد میآورد. برادرهای دوقلویی که بعدها یکی از آن دو رئیس جمهور لهستان و دیگری نخست وزیر این کشور شد
البته فیلم از لحاظ سبک و الگوهای روایی در زیرگونهی اسلشر قرار نمیگیرد. حضور شخصیت فاینال گرل و جوانهایی که توسط دو هیولای فیلم سلاخی میشوند، برای اینکه فیلم را گونهی اسلشر قرار دهیم، کفایت نمیکند. درواقع آنچه که فیلم را به اسلشر نزدیک میکند، ارجاعات آن به برخی فیلمهای شناخته شدهی این ژانر است. ایدهی جوانانی که دور از اجتماع در جایی در جنگل کمپ زدهاند از فیلم Friday the 13th «جمعه سیزدهم» میآید. دو هیولای بدقوارهی فیلم و اقدامهای وحشیانه و خشونبارشان ارجاع به فیلمهایی مانند The Texas Chainsaw Massacre «کشتار با اره برقی در تگزاس» و Wrong Turn «پیچ اشتباه» است. البته دو قلوی هیولایی این فیلم مانند اعضای خانوادهی آدمخوار پیج اشتباه از مشکل ژنتیکی رنج نمیبرند. آنها در کودکی به واسطهی مواجهه با یک شهاب سنگ دچار دگردیسی میشوند و مادرشان از وحشت آنها را برای سالها در زیرزمین خانهی جنگلی خود زندانی میکند و با شکار حیوانات غذای آن دو را تأمین میکند. هرچند اگر گاهی آدم بیچارهای هم به دامشان بیفتد از خوردنش استقبال میکنند.
اگر بهعنوان یک طرفدار سینمای وحشت از ارجاعهای صرف به فیلمهای وحشت لذت میبرید، احتمالا از تماشای این فیلم وحشت لهستانی پشیمان نخواهید شد. ارجاعهایی که البته غالب آنها خامدستانه است. تصور کنید حدود ۲۴ سال بعد از فیلم Scream جیغ، در صحنهای نیمه جدی-نیمه کمدی یکی از شخصیتها همانند یکی از کاراکترهای فیلم وس کریون قواعد فیلمهای ترسناک را برای هم تیمیهای خود شرح میدهد. سؤال این است که چرا باید یک شوخی خودآگاهانه با فیلمهای ترسناک را که شکل جذابتر و بازیگوشانهتر آن را یکبار دیدهایم دوباره در اینجا شاهد آن باشیم. شوخیای که اولینبار در فیلم جیغ شاهد آن بودیم و بعدها در فیلمهای دیگری نیز تکرار شده است. فیلم سعی کرده در جاهایی بخشی از این الگوهای آشنای فیلمهای وحشت را به بازی بگیرد و حتی در جاهایی سعی کرده به شکل خود قواعد تازهای برای این فیلمها خلق کند. بهعنوان نمونه آنلاین شدن شما میتواند نشانهی مرگتان باشد!
به این ترتیب اکثر صحنهها و موقعیتهای فیلم کپیای از نمونههای برجستهی این ژانر هستند: علاوهبر فیلمهای اشاره شده تاثیرپذیری آشکاری از فیلمهای The Descent «سقوط»، Hatchet «تیشه» و The Hills Have Eyes «تپهها چشم دارند» دیده میشود. ایدهی شهاب سنگ هم گویی از وسط فیلم Creepshow جورج رومرو پا به جهان این فیلم گذاشته است. البته اینگونه هم نیست که فیلم بهطور کامل از کلیشهها تبعیت کند. در پرداخت شخصیتهای جوان فیلم، سعی شده تا حدودی از کلیشههای معمول فیلمهای آمریکایی فاصله گرفته شود. اما مشکل اینجا است که این شخصیتها انگیزهی چندانی برای همراهی در ما ایجاد نمیکند. همچنین برخی از ایدههای هوشمندانهی فیلم در ترکیب با ایدههای دم دستی و گاهی لوس برخی موقعیتهای دیگر به هدر رفتهاند.
برای یک فیلم اسلشر که از کلیشهها تبعیت میکند، پرداخت صحنههای کشتار مناسب میتواند به نجات فیلم ختم بشود. اما صحنههای کشتار و خون و خونریزی سرخوشانهی فیلم، ایدهی تازهای ندارند و بارها آنها را در فیلمهای وحشت دیگر دیدهایم
شما میدانید که فیلم چه مسیری را طی خواهد کرد و چه اتفاقی خواهد افتاد. شاید تنها تعلیق فیلم انتظار مواجهه با هیولاهای آن و همچنین صحنههای کشتوکشتار است.برای یک فیلم اسلشر که از کلیشهها تبعیت میکند، پرداخت صحنههای کشتار مناسب میتواند به نجات فیلم ختم بشود. صحنههای کشتار و خون و خونریزی سرخوشانهی فیلم، ایدهی تازهای ندارند و بارها آنها را در فیلمهای وحشت دیگر دیدهایم. درواقع بلاهای وحشتناکی که سر شخصیتهای فیلم میآید یادآور لحظههای مشابه در فیلمهای دیگر است. بهعنوان نمونه سکانسی که یکی از شخصیتها داخل دستگاه چوببری خُرد میشود مشابه لحظهای در فیلم Tucker & Dale vs. Evil «تاکر و دیل دربرابر شیطان» است که یکی از دانشجویان بختبرگشته با سر به درون دستگاه چوببری خودش را پرت میکند. فیلم بیشتر متکی به برخی ایدههای صرفا بامزه است که در اجرا نتوانسته به آنها قوامی بدهد. اما بااینحال به واسطهی موقعیتها و لحظههای طنزآمیزش تا حدودی سرگرم کننده است البته در صورتی که با شوخیهای آن همراه شوید. در غیر این صورت احتمالا تماشای فیلم کسلکننده خواهد بود.
یکی از مشکلهای اساسی فیلم این است که بیش از حد بر خودآگاهی خود تاکید دارد. همین مسئله باعث شده فیلم از نیروی نیروی غریزی و حیاتی اسلشرها و فیلمهای اسپلتر بیبهره باشد. Bartosz M. Kowalski، قصد دارد با ارجاع و سرک کشیدن مداوم به جهان فیلمهای دیگر یک هارور مفرح و الهام بخش خلق کند اما غافل از این است که فیلم در یک آشفتگی کامل بسر میبرد. فیلم اگر به ایدههای اولیه و زیرمتن سیاسی خود پایبند بود احتمالا اکنون با فیلمی قابل اعتنا روبهرو بودیم. اما آنچنان در اجرای ایدههای خود خام و سردستی عمل میکند که زیرمتن سیاسیاش هم به کمکش نمیآید. البته تاکید کنم فیلم در همین شکل فعلیاش هم از بسیاری از فیلمهای وحشت آمریکایی سال گذشته در مرتبهی بالاتری قرار میگیرد، چرا که به هر حال ایدههای جالب و گاهی بامزه در فیلم پیدا میشود که آن را از سقوط نجات میدهد و همین تماشای فیلم را برای یکبار ممکن میکند.
نظرات