نقد انیمیشن Soul

پنج‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۹ - ۱۶:۵۹
مطالعه 10 دقیقه
جو گاردنر با کلاه خاکستری و لباس یقه اسکی و پشت زمینه‌ی تخته‌ی کلاس با نت‌های موسیقی از انیمیشن Soul
انیمیشن Soul از تمامی خصوصیات لازم برای قرار گرفتن در رده‌ی برترین آثار کلاسیک استودیو پیکسار برخوردار است. با نقد و بررسی این انیمیشن همراه زومجی باشید.
تبلیغات

با اینکه در دهه‌ی گذشته‌ کارنامه‌ی پیکسار از انیمیشن‌های جدید مستقل خالی نبود، اما این دنباله‌هایی از بزرگ‌ترین فرنچایزهای استودیو بودند که دهه‌ی ۲۰۱۰ این غول صنعت انیمیشن را معنی می‌کردند. با انداختن نگاهی به برنامه‌ی انتشار آثار آتی این استودیو اینطور به نظر می‌رسد که پیکسار در دهه‌ی ۲۰۲۰ توجهات خود را روی آثار مستقل و فرنچایزهای جدید متمرکز کرده است؛ انیمیشن Soul یا روح، هدیه‌ی کریسمس امسال و تازه‌ترین ساخته‌ی پیکسار، یکی از اولین قدم‌ها در این مسیر محسوب می‌شود. این اثر زاده‌ی ذهن خلاق و زیبای پیت داکتر (Pete Docter)، انیماتور، نویسنده و کارگردان آمریکایی، است. آثار تحسین شده‌ی داکتر، برای مثال انیمیشن‌هایی همچون Up و Inside Out، به کانسپت‌های جدید و عجیب و بار احساسی بالای خود شهرت دارند؛ او با استفاده‌ از پتانسیل انیمیشن به عنوان یک مدیوم، ایده‌ها، دنیاها و داستان‌هایی را به تصویر می‌کشد که به کمتر شکلی دیگری از محصولات رسانه قابل ترجمه هستند. انیمیشن روح برنده جوایز اسکار ۲۰۲۱ شد.

پیت داکتر با استفاده‌ از پتانسیل انیمیشن به عنوان یک مدیوم، ایده‌ها، دنیاها و داستان‌هایی را به تصویر می‌کشد که به کمتر شکلی دیگری از محصولات رسانه قابل ترجمه هستند

Soul با استعاره‌ای قدرتمند می‌خواهد از ارزش و معنی واقعی زندگی سخن بگوید و برای محقق کردن این امر بیننده را به دو سفر جادویی راهی می‌کند؛ یکی به دنیایی فرای زندگی زمینی و دیگری به جایی کمی نزدیک‌تر و کمی آشناتر. ایده‌هایی همچون تجربیاتی فراتر از حیات زمینی و تماشای فراز و نشیب زندگی از زاویه‌ی سوم شخص شاید از دور آنچنان جدید به نظر نیایند؛ حداقل نه در قیاس با یک اتاق کنترل احساسات در مغز یا سفر به آمریکای جنوبی با هزاران بادکنک بسته شده به خانه‌‌ای قدیمی. درمورد Soul اما خلاصه‌ی داستان کمی فریبنده است و حق چاشنی سحر همیشگی پیت داکتر، که یادآور آثار میازاکی بزرگ و استودیو جیبلی است، را ادا نمی‌کند. داستان در عین حالی که ما را به فضاهایی جدید و بی مانند می‌برد و با شخصیت‌هایی عجیب و جذاب آشنا می‌کند، همسو با پیام اصلی خود، به مسائل متعددی می‌پردازد که بیننده را به فکر درباره‌ی زندگی، روابط و انتخاب‌های شخصی خود وامی‌دارد؛ این گستره‌ی معنایی هیچ‌گاه لطمه‌ای به داستان نمی‌زند و روایت صریح، بی آلایش و بسیار ارگانیک، با ضرب آهنگی آرام اما مستدام انجام می‌شود. نتیجه‌ی این نگارش قدرتمند داستانی است که حرف‌های زیادی برای زدن دارد و می‌تواند برای تمام بینندگان، از کودکان و نوجوانان گرفته، تا بزرگسالان، اثری تاثیرگذار و تامل برانگیز باشد.

جو گاردنر از انیمیشن Soul در حال نواختن پیانو با پشت زمینه‌ی آبی

جو گاردنر، شخصیت اصلی Soul، را از بسیاری از جهات می‌توان متفاوت‌ترین قهرمان پیکسار دانست؛ او یک معلم قراردادی موسیقی آفریقایی-آمریکایی میانسال است که تمام عمر آرزوی رفتن روی صحنه با بزرگان موسیقی جاز و تبدیل شدن به نوازنده‌ای بزرگ را در سر می‌پرورانده. درست روزی که جو پیشنهاد استخدام شدن به عنوان معلمی تمام وقت را دریافت می‌کند، بالاخره بعد از سال‌ها تلاش و پیگیری، شانس حضور در گروه موسیقی نوازنده‌ای مطرح را نیز پیدا می‌کند؛ درست در زمانی که دست اقبال در خانه‌ی جو را زده و او ثمره‌ی یک عمر کوشش و تمرینش را درست در مقابل خود می‌بیند، قهرمان نگون بخت ما طی حادثه‌ای جان خود را از دست می‌دهد.

آیا زمان و مکان مناسبی برای مرگ وجود دارد و آیا انسان هرگز برای این سفر بزرگ و اسرارآمیز آماده خواهد بود؟

مرگ اولین چیزی نیست که حین تماشای یک فیلم کودک انتظارش را داریم و جو هم درست مثل بیننده از این اتفاق شوکه است؛ او تمام شب‌های خود را به امید فرارسیدن چنین روزی سحر کرده و حالا که در نگاه او زندگی‌‌اش تازه آغاز شده بود، او باید با ناکامی دنیا را ترک کند. جو هیچوقت فکر نمی‌کرد در چنین روزی و اینگونه بخواهد شاهد بسته شدن دفتر زندگی خود باشد؛ او که اصلا آمادگی مرگی به این شکل ناگهانی را نداشت، این واقعه را غیرمنصفانه می‌داند. درست در همان ابتدای فیلم و در بهبوهه‌ی این زنجیره اتفاقات عجیب، Soul شروع به مطرح کردن سوالاتی بسیار مهم می‌کند؛ آیا زمان و مکان مناسبی برای مرگ وجود دارد و آیا انسان هرگز برای این سفر بزرگ و اسرارآمیز آماده خواهد بود؟ چه چیزی به زندگی و شخصیت ما معنا می‌دهد؟

تصویری از دروازه‌ی ورود به Great Beyond در انیمیشن Soul

ادامه‌ی متن بخشی از پایان داستان را افشا می‌کند.

انیمیشن Soul مرگ را نه ترسناک، که رویدادی ناگهانی و غیرقابل پیش بینی نشان می‌دهد؛ در نهایت انسان محکوم به پذیرفتن این پایان است و تصویری که Soul از این واقعه‌ی ناگزیر نشان می‌دهد، به عنوان یک اثر برای تمام سنین، قابل تقدیر و مثال زدنی است. یکی از معدود نقدهایی که می‌توان به این اثر گرفت اما عدم همسویی پایان اثر و سرنوشت جو با پیام کلی داستان می‌توان دانست. معنای گزاره‌ی پیشین این نیست که ما با پایانی مواجهیم که به کلی پیام و مفهوم داستان را زیر سوال می‌برد و در خلاف جهت آن حرکت می‌کند؛ اتفاقا این پایان می‌آید تا بار دیگر پیام را با زبانی ساده‌تر برای بیننده بازخوانی کند. مسئله اینجاست که این پایان آنطور که باید به خدمت مفاهیم پذیرش مرگ به عنوان سرنوشت غیرقابل انکار و لزوم اهمیت دادن به تک تک لحظات و زیبایی‌های کوچک زندگی درنمی‌آید و از بار احساسی و تاثیرگذاری آن اندکی می‌کاهد. البته با نگریستن از نگاهی دیگر به این اقدام، می‌توان دریافت که پیت داکتر قصد نداشته پایان این ساخته‌ی خود را به عنوان اثری خانوادگی بیش از حد غمگین و تلخ کند.

پایان بخش حاوی افشائات داستانی.

مرگ همچون پلی جو را به دنیایی جدید و عجیب می‌برد؛ او حالا بر سر پلی است که در هر دو طرف دنیاهایی عظیم از ناشناخته‌ها وجود دارد. انیمیشن به خوبی هر چه تمام‌تر این عظمت و حس سردرگمی را در قاب تصویر منعکس می‌کند. جو حالا بر سر این پل، غوطه‌ور در بهت، ناچار به قبول کردن سرنوشت خود و قدم گذاشتن به خانه‌ی ابدیست؛ اما این روح سمج هنوز آنقدری از انگیزه خالی نشده که بخواهد از زندگی‌ زمینی‌، استعداد و آرزویش دست بکشد. امیدوار به بازگشتن به کالبد خود، جو در خلاف مسیری که ارواح تازه از دنیا رفته باید طی کنند قدم می‌گذارد. این لجاجت آغازگر اتفاقاتی دومینووار است که نهایتا منجر به ورود روح جو به مکانی کاملا متفاوت می‌شود.

نمایی از جری‌ها در سمینار تو، چمن‌های سبز، آسمان لاجوری و اتاقک‌های آبی در انیمیشن Soul

صد البته که مثل هر دنیای خیالی و جدید دیگر، دنیای Soul هم به قوانین و نکات خاص منحصر به فرد خود نیاز دارد که قابل باور به نظر برسد؛ این بعد از مکان، تاریخچه، سلسله مراتب و گردانندگانی خاص برخوردار است که هر یک بسیار خوب طراحی شده‌اند؛ درصدر نکات مذکور گردانندگان که با عنوان «جری» شناخته می‌شوند قرار دارند که ضمن برخورداری از طراحی بصری خاص و جالب توجهی که دو بعدی به نظر می‌رسد، شخصیت پردازی حساب شده و تحسین برانگیزشان از شیرین‌کاری‌های داکتر در انیمیشن Soul محسوب می‌شود.

مثل هر دنیای خیالی و جدید دیگر، دنیای Soul هم به قوانین و نکات خاص منحصر به فرد خود نیاز دارد که قابل باور به نظر برسد

درست بعد از خروج جو از پل منتهی به دنیای ابدی، انیمیشن با نشان دادن «سمینار تو» به ما یادآوری می‌کند که ما با یک اثر پیت داکتر طرفیم؛ با وجود تمام ظرافت‌ها و جزئیات شگفت آور دقایق ابتدایی انیمیشن، تازه اینجای داستان به یکی از آن ایده‌های مرکزی خلاقانه و جذاب همیشگی این کارگردان برمی‌خوریم. «سمینار تو» برداشتی جدید و متفاوت از نحوه‌ی شکل گیری شخصیت انسان‌ها پیش از تولد است. در این سمینار، ارواح جوان و متولد نشده به کسب خصوصیات پایه‌ای خویش می‌پردازند. در مرحله‌ی نهایی این سمینار، این ارواح هر یک با روح یکی از افراد بزرگ و صاحب نام جفت می‌شوند تا با راهنمایی ایشان به تجربه‌ی پیشه‌ها و فعالیت‌های خود بپردازند و اصطلاحا جرقه‌ی خود در زندگی را بیابند. بعد از بدست آوردن آخرین تکه‌ی پازل شخصیت خود، ارواح مجوز زندگی کردن را بدست می‌آوردند و می‌توانند رهسپار زمین شوند. این تمثیل زیبا شاید واقع گرایانه‌ترین و کامل‌ترین تصویر از نحوه‌ی شکل گیری شخصیت‌ انسان‌ها نباشد، اما مشوقی فوق العاده برای بینندگان، خصوصا کم سن و سال‌ترها، محسوب می‌شود.

مضطرب از سرنوشتی که در انتظار اوست، جو در گوشه و کنار سمینار دنبال جایی برای پنهان شدن و راهی برای برگشت به زمین می‌گردد. در میان این هیاهو، او به جای یکی از راهنمایان سمینار اشتباه گرفته شده و به عنوان مسئول یکی از ارواح زاده نشده گمارده می‌شود. همانطور که می‌توان حدس زد، این روح که «بیست و دو» خطاب می‌شود، یک روح عادی نیست؛ او سال‌های سال را عمدا در محل سمینار گذرانده و با وجود بهره‌مندی از راهنمایی‌های بزرگ‌ترین افراد تاریخ، هنوز موفق به حس کردن کوچکترین اشتیاقی به زندگی در زمین نشده است. جو این فرصت پیش آمده را غنیمت می‌شمارد و به این فکر می‌افتد که به بیست و دو برای پیدا کردن آخرین کلید مورد نیاز رفتن به زمین کمک کند و سپس خود با استفاده از آن به زندگی نیمه کاره‌ی خود برگردد؛ یکی می‌خواهد هر کاری کند که به زمین برگردد و دیگری هر کاری می‌کند که به دنیا نیاید.

روح جو و بیست و دو با پشت زمینه‌ی آبی و سیاه در انیمیشن Soul

در پس این معامله‌ی برد-برد اما حقیقتی دیگر نهفته است؛ هر چند که ترس‌ها و دغدغه‌های جو و بیست و دو با یکدیگر متفاوت‌‌اند، اما درست از یک سرمنشا می‌آیند و راه حلشان را هم در یک جا باید جست‌وجو کرد. بیست و دو حیات را دوست ندارد چون هیچ پیشه و فعالیتی آنطور که باید نظر وی را به خود جلب نمی‌کند. در دست دیگر، جو نیز تمام عمر به دنبال هدفی دویده که دور از دسترسش بوده است. آیا این رسیدن به هدفی خاص است که به زندگی ما ارزش می‌بخشد؟ اگر به هر دلیل نشد به آن هدف دست پیدا کنیم چه؟ هرگز نمی‌توان این نکته را انکار کرد که داشتن هدف‌هایی کوتاه مدت و بلند مدت برای زندگی امری تقریبا ضروری است و بدون انگیزه‌های این چنینی انسان درگیر چرخه‌ای تباه و بیهوده می‌شود، اما چشم پوشی از زیبایی‌های زندگی، خوشی‌های کوچک و ارزش لحظه لحظه‌ی عمر می‌تواند به همان اندازه مضر باشد.

هر چند که ترس‌ها و دغدغه‌های جو و بیست و دو با یکدیگر متفاوت‌‌اند، اما درست از یک سرمنشا می‌آیند و راه حلشان را هم در یک جا باید جست‌وجو کرد

جو گارنر تصور می‌کرد که با رسیدن به هدف بزرگی که همیشه در ذهن خود داشته می‌تواند به شادی واقعی دست پیدا کند، اما حقیقت آن است که اگر انسان از مسیر و حال خود رضایت نداشته باشد، بعید است در آینده اتفاقی بیافتد که بتواند روحیات و احساسات او را صد و هشتاد درجه تغییر دهد. درمورد بیست و دو، ما با شخصی مواجهیم که از شکست خوردن می‌ترسد و همین مسئله باعث شده در همان خانه‌ی اول جا خوش کند. شکست خوردن در زندگی اما به چه معناست؟ ما تقریبا هر راهی برا به عنوان مسیر زندگی خود انتخاب کنیم، کسی پیش از ما بیشتر و بهتر در آن پیشروی کرده. نتیجه آن می‌شود که این قیاس، اگر موجب به درس گرفتن و پیشرفت نشود، مضر و مخرب است و معیار خوبی برای انتخاب هدف محسوب نمی‌شود. در سوی دیگر موازنه، فردیت انسان‌ها و تفاوت در شخصیت‌، استعداد‌ها و خصوصیات باعث می‌شود خود به خود خط کش دیگران درصدر لیست شاخص‌هایی سنجش خود و تعیین راه زندگی قرار نگیرد. اما سوالی که پیش می‌آید این است که بیست و دو حالا چگونه باید آن جرقه که به انگیزه‌اش برای زندگی بدل می‌شود را پیدا کند؟ در پاسخ باید گفت، این امر بدون زندگی کردن و بسیار زیاد زندگی کردن میسر نمی‌شود.

جو اولین پروتاگونیست آفریقایی-آمریکایی استودیو پیکسار است و از طرفی دیگر، موسیقی جاز به عنوان بخش مهمی از تاریخ و فرهنگ سیاه پوستان به‌شمار می‌آید؛ این دو نکته باعث می‌شود که Soul اثری متکی به فرهنگی خاص باشد و چشمان منتقد زیادی با دقت عملکرد این انیمیشن در انعکاس فرهنگ مذکور را زیر نظر داشته باشند. یکی از نکاتی که محقق سازی این امر را برای انیمیشن Soul آسان‌تر می‌کند، انتخاب هوشمندانه‌ی شهر نیویورک به عنوان صحنه‌ی اجرای این نمایش جذاب است؛ نسبت نیویورک به Soul را می‌توان به نسبت پاریس به Ratatouille تشبیه کرد. این شهر چند ملیتی بخش اعظمی از تاریخ و فرهنگ خود را مدیون جمعیت آفریقایی-آمریکایی خود است و رابطه‌ای پیچیده‌ درست به اندازه‌ی قدمت خود با موسیقی جاز دارد. این تصویر واقعی از نیویورک، از معماری و خط متروی معروفش گرفته تا نوع لباس‌ها و تنوع نژادی-مذهبی شخصیت‌هایی که می‌بینیم، ضمن القای حس واقع گرایی قدرتمندی به اثر، تجربه‌ای جدید و کم نظیر، در قیاس با محیط‌های معمول در انیمیشن‌ها، را برای بیننده رقم می‌زند. صد البته که تنها این نکات برای ادای حق فرهنگی که پیت داکتر در خلق Soul وام دار آن است کافی نیست؛ اینجاست که نکات ریزی همچون نحوه‌ی صحبت کردن، ادای احترام به میراث فرهنگی همچون کلاب‌های جاز یا موسیقی هیپ هاپ و سایر جزئیات مشابه نقش آفرینی می‌کنند.

تصویری از جو درون بدن گربه‌ی چاق و بیست و دو در بدن جو در خیابان‌های نیویورک

نسبت نیویورک به Soul را می‌توان به نسبت پاریس به Ratatouille تشبیه کرد

از نظر موسیقی هم انیمیشن Soul به عنوان یکی از متفاوت‌ترین آثار پیکسار شمرده می‌شود و این مسئله فقط به حضور جاز به عنوان یکی از پایه‌های اصلی فیلم برنمی‌گردد. در کنار جان باتیست (Jon Batiste) که مسئول تولید قطعات جاز در این فیلم بوده است، نام‌هایی به چشم می‌خورد که موجب تعجب افراد زیادی شد؛ بار ساخت موسیقی متن این اثر را ترنت رزنور (Trent Reznor) و آتیکوس راس (Atticus Ross) بر دوش کشیده‌اند. احتمال زیاد ترنت رزنور را با گروه راک Nine Inch Nails و قطعاتی که برای فیلم‌های دیوید لینچ ساخته است می‌شناسید. موسیقی اینداستریال راک/امبینت رزنور آخرین چیزی است که در پشت زمینه‌ی یک انیمیشن پیکسار می‌توان تصور کرد، اما با شنیدن قطعاتی همچون موسیقی سکانس مواجه شدن روح جو با دروازه‌ی دنیای دیگر، که خود به تنهایی پر از اسرار و احساسات گسترده و متفاوت است، می‌توان دریافت که این بهترین انتخاب برای زینت بخشیدن به دنیای اسرار آمیز و پر عظمت فرای زندگی خاکی در این اثر است. به جرئت می‌توان گفت Soul از نظر موسیقیایی جزو بهترین آثار پیکسار محسوب می‌شود و به هیچ عنوان نباید از قطعات تجربی رزنور و راس سرسری گذر کرد.

این اثر هدفمند آمده تا آینه‌ای در مقابل بیننده قرار دهد و او را به انداختن نگاهی دوباره به زندگی خود دعوت کند. انیمیشن Soul قصد دارد یادآوری کند که چه چیزی در زندگی واقعا اهمیت دارد؛ شادی و رضایت واقعی در نواختن است، نه صرفا در نواختن روی صحنه‌ای بزرگ و در کنار نوازندگانی معروف. هر چند این انیمیشن خیلی بیشتر از کودکان با بزرگ‌ترها صحبت می‌کند، اما کماکان می‌تواند با کمدی لطیف و صحنه‌های بانمک برای این دسته از بینندگان هم ضمن آموزنده بودن، جذاب باشد. پیت داکتر با این اثر بار دیگر ثابت کرد که استحقاق جایگاه خود به عنوان یکی از چهره‌های اصلی استودیوی بزرگ پیکسار را دارد.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات