نقد انیمه Attack on Titan | قسمت ۱۰ تا ۱۶ فصل چهارم

جمعه ۱۳ فروردین ۱۴۰۰ - ۲۲:۵۹
مطالعه 10 دقیقه
چهره جدی و سر پایین میکاسا اکرمن در فصل آخر انیمه اتک ان تایتان
انیمه Attack on Titan با ارائه‌ی پرسش‌ها و پاسخ‌های داستانی فراوان به مخاطب، بعضی از شخصیت‌محورترین قسمت‌های خود را تحویل تماشاگر داد؛ با لحظاتی که به‌سادگی از یاد نمی‌روند.
تبلیغات

۹ اپیزود آغازین فصل آخر انیمه Attack on Titan آن‌چنان مخاطب را مات‌ومبهوت پیگیری قصه از یک زاویه‌ی دید متفاوت کردند که موفق به ارائه‌ی پیام‌های مهمی راجع به بی‌پایان بودن چرخه‌ی خشونت‌ورزی شدند. بااین‌حال وقتی در آستانه‌ی پایان یافتن داستان انقدر سراغ فراتر از انتظار عادی مخاطب قصه‌گویی کنید، مجبور به جواب دادن به سوالات فراونی می‌شوید. در نتیجه اپیزودهای ۱۰ تا ۱۶ عملا معرفی پرجزئیات قوانین دنیا و درون‌ریزی‌های شخصیت‌های انیمه Attack on Titan را در اولویت قرار می‌دهند.

تماشاگر در عین دنبال کردن داستان کلی، بیشتر متمرکز روی کاراکترها، پیشینه‌ی آن‌ها و روابط این شخصیت‌ها با یکدیگر است. چرا که داستان کلی پیشرفتی کند و پیچیده دارد. همچنین مدام سازنده در قالب برخوردهای کاراکترها با یکدیگر به پرسش‌های بیشتری پاسخ می‌دهد. ولی مسئله‌ی چالش‌برانگیز آن است که انیمه Attack on Titan قدم به قدم از چند جهت گنگ‌تر هم می‌شود. دیگر به هیچ عنوان نمی‌توان به صحت یا عدم صحت بسیاری از اطلاعات کلیدی داده‌شده به بیننده تکیه کرد و هر شخصیت در هر لحظه می‌تواند مشغول دروغ‌گویی باشد.

چنین وضعیتی معمولا قضاوت اثر را نیز چه برای مخاطب عام و چه برای رسانه سخت خواهد کرد. زیرا برای نمونه رفتاری که می‌تواند شتاب‌زده و غیر قابل توضیح به نظر برسد و شبیه یک ایراد شخصیت‌پردازی باشد، بعضا ناگهان به‌سادگی چند اپیزود بعد توضیح قابل‌توجه خود را دریافت می‌کند. این‌گونه میان جزئیات داستانی، عملا بسیاری از نقاط قوت و ضعف می‌توانند در ادامه‌ی کار جای خود را به یکدیگر بدهند. پس باید پرسید چه‌طور با این میزان از رازآلود و تئوری‌پذیر بودن، فصل چهارم انیمه Attack on Titan تماشاگر را از دست نمی‌دهد و قسمت به قسمت مثل یک ساعت دقیق کار می‌کند؟

(این مقاله بخش‌هایی از داستان انیمه حمله به تایتان تا پایان قسمت ۱۶ فصل آخر را اسپویل می‌کند)

چشم های درشت و چهره بسیار نگران و وحشت کرده گبی در فصل آخر انیمه Attack on Titan

میان همه‌ی این شلوغی و پیچیدگی، انیمه Attack on Titan هنوز سکانس‌هایی احساسی و انسانی دارد که در آن جنگ یک کودک با عقاید تحمیل‌شده به او واقعا مخاطب را زمین می‌زند

برگ برنده‌ی اپیزوهای ۱۰ تا ۱۶ فصل آخر انیمه Attack on Titan را باید بنا شدن آن روی یک گذشته‌ی غنی دانست. سریال به قدری در طول این سال‌ها مخاطب را با بحث‌های درگیرکننده و شخصیت‌های لایق احترام آشنا ساخت که حالا می‌تواند قصه را تا جای ممکن متمرکز روی آن‌ها نگه دارد و این‌گونه حتی در روایتی به‌شدت رازآلود، تماشاگر را از دست ندهد.

در قسمت ۱۰ فصل آخر که بیشتر با محوریت شرح بخش مهمی از داستان در قالب فلش‌بک‌ها جلو می‌رود، قصه در ظاهر انقدر پیچیده می‌شود که شاید هر تماشاگری را در حالت عادی خسته کند. ولی وقتی سریال همزمان با معرفی بیشتر خود به ما در اصل آشنایی مخاطب با میکاسا آکرمن را افزایش می‌دهد، اوضاع فرق می‌کند. وقتی افراد دخیل‌شده در یک ماجرای خطرناک نه کاراکترهایی تخت که شخصیت‌هایی همچون هیستوریا هستند، مخاطب به همراهی با قصه نه نمی‌گوید. اپیزود ۶۹ انیمه Attack on Titan با نام A Sound Argument شاید به نسبت کمترین توجه را از سوی همگان دریافت کرده باشد. اما در کار خود شکست نمی‌خورد. زیرا حتی مخاطبی که آن‌چنان حوصله‌ی فلش‌بک‌ها و توضیحات را ندارد، کوچک‌ترین اطلاعات جدید راجع به شخصیت‌های محترم برای خود را با آغوش باز می‌پذیرد.

این الگو در بهترین اپیزودهای بعدی هم به همین شکل ظاهر شده است؛ شخصیت‌محور بودن! فرقی نمی‌کند که داستان تا چه اندازه بزرگ و اطلاعات ارائه‌شده داخل هر قسمت چه‌قدر مفصل هستند. باز هم داستان تمرکز اصلی خود را روی گروهی محدود از شخصیت‌ها نگه می‌دارد و این‌گونه جان سالم به در می‌برد. تازه برخی از بحث‌های گسترده‌ی این اپیزودها هم نه مربوط‌به جهان انیمه Attack on Titan که فقط گره‌خورده به یک یا دو شخصیت خاص هستند.

آفتاب در پشت دیوار بلند شهر در فصل آخر انیمه Attack on Titan

برخورد تمام آموزه‌های گبی با عشق و ظلمی که همزمان او در جزیره با آن‌ها مواجه می‌شود، به‌سادگی تکان‌دهنده است. زیرا هم مدام این شخصیت را بیشتر توضیح می‌دهد و هم آدم را به یاد بی‌شمار از انسان‌های دیگر می‌اندازد. گبی در عین آن که اصلا مرتکب قتل‌های کمی نشده است، درکنار فالکو احساسات بیننده را درگیر می‌کند. وقتی او در اپیزود Deceiver بر سر کایا فریاد می‌کشد و اشک‌های کاراکترها جاری می‌شوند، مگر می‌توان میخکوب‌شده تصویر را نگاه نکرد؟ مگر می‌توان به تمام افرادی فکر نکرد که سال‌ها یک باور بدون پایه‌واساس را شنیدند و پذیرفتند؟ مگر می‌توان وحشت دنیای امروز را به یاد نیاورد؟ وقتی در جهان واقعی نیز انسان‌های بی‌شماری هستند که همین‌قدر سفت‌وسخت از عقاید ظالمانه‌ای جدا نمی‌شوند که سال‌ها قبل شنیده‌اند.

چه‌قدر یک باور باید انقدر عمیق و ریشه‌ای در وجود انسان قرار بگیرد که او لطف و مهربانی یک خانواده را ببیند و باز آن‌ها را تجسم شیطان بداند؟ وقتی کایا فریاد می‌زند و از گناه مادر خود می‌پرسد، مخاطب به هیچ‌چیز دیگری فکر نمی‌کند. ماجرا حتی راجع به طرف یک نفر را گرفتن هم نیست. زیرا گبی نیز در آن لحظه به شکل دردناکی لایق دریافت هم‌ذات‌پنداری به نظر می‌آید. او فقط یک کودک است که مزخرف شنید و مزخرف را باور کرد.

شهر در حال سوختن و تایتان در حال نابود کردن ساختمان ها در فصل آخر انیمه Attack on Titan

در همین اپیزود مخاطب با اولین کشتی هوایی، رسیدن اطلاعات مرتبط با ارن به رسانه‌ها و زندان شدن چند شخصیت فرعی هم مواجه است. تک‌تک این رویدادها نقش قابل توجهی در پیش‌روی داستان دارند. اما این قسمت هرگز فقط پرشده از توضیحات داستانی و استعاره‌هایی راجع به نحوه‌ی برخورد بعضی از حکومت‌ها با رسانه‌ها و مردم نیست. زیرا من هنوز صدای فریادها و ناله‌های گبی و کایا را می‌شنوم.

تازه این میزان از تمرکز روی شخصیت‌پردازی، شاید اصل ارزش خود را در قسمت‌های شلوغ‌تر نشان بدهد. زیرا حتی در میان بزرگ‌ترین آشوب‌ها می‌گذارد مخاطب دست خود را به یک طناب بگیرد و اصلا از اثر جدا نشود. مثلا در قسمت ۷۵ با نام Above and Below که پرشده از اتفاقات پرسرعت و تأثیرگذار است، باز لحظه‌ای کلیدی با محوریت برخورد پیک، گبی و ارن را می‌بینیم. ارن در این فصل با تغییرات فراوان هنوز بسیار مرموز است و مخاطب از او فاصله دارد. پیک هم که آن‌چنان حضوری طولانی و عمیق در قصه نداشت که همه ناگهان با وی همراه شوند. پس قلب احساسی آن سکانس مجددا گبی است که با لرزش بدن سلاح را برمی‌دارد و آرام‌آرام دیگر نمی‌داند که باید کدام حرف را واقعی به شمار بیاورد. شخصیت‌پردازی ادامه‌دار و شرح‌وبسط بحث‌های مربوط‌به خود خود کاراکترها در چنین لحظاتی به کمک انیمه Attack on Titan می‌آیند تا سازنده بتواند با خیال راحت این داستان عجیب، پیچیده و پرشده از پرسش را جلو ببرد.

آن حجم از اطلاعات مهم در سکانس رویارویی ارن با میکاسا و آرمین به سمت مخاطب پرتاب می‌شود. اما برای تماشاگر، در اصل اشک‌ها و فریادهای آرمین و لرزش بدن میکاسا از سکانس نام‌برده است که به خاطر می‌ماند.

لیوای در مقابل آسمان آبی داخل یکی از معدود لحظات خنده دار  فصل آخر سریال Attack on Titan (انیمه اتک ان تایتان)

تمرکز روی شخصیت‌ها به انیمه Attack on Titan فرصت پررنگ کردن ارزش‌های دیگر خود را هم می‌دهد. ببینید که متمرکز شدن یک اپیزود روی جنس رابطه‌ی تعریف‌شده و معنی‌دار لی‌وای با زیک چگونه پس از مدت‌ها دوباره وحشت مواجهه با تایتان‌ها و جلوه‌ی پست آن‌ها را در ذهن پررنگ می‌کند! زیرا مخاطب لی‌وای را به‌عنوان قدرتمندترین نیروی انسانی دربرابر تمامی تایتان‌ها می‌شناسد. در نتیجه اگر اتفاقی رخ بدهد که لی‌وای را حتی برای چند لحظه و به ساده‌ترین شکل ممکن از تایتان‌ها بترساند، قطعا وحشت حاضر در وجود مخاطب نسبت به تایتان‌ها نیز بیدار می‌شود. نویسنده در اوج هوشمندی آن‌ها را تبدیل به همان هیولاهایی می‌کند که نگاه انداختن به ظاهر انسان‌مانند آن‌ها و رفتارهای مسخره‌شان بی‌اندازه تنفربرانگیز است. چرا؟ چون دقیقا می‌دانیم که آن‌ها انسان‌هایی هستند که لی‌وای نمی‌خواهد به‌سادگی مشغول نابود ساختن آن‌ها شود.

البته که اپیزودهای ۱۰ تا ۱۶ انیمه Attack on Titan پتانسیل استفاده‌نشده هم دارد؛ چه وقتی برخلاف اپیزودهای قبلی این فصل کمی در حفظ یک فرم مشخص تلویزیونی شکست می‌خورد و چه هنگامی که برای نمونه به اندازه‌ی کافی روی لحظاتی همچون نبرد لی‌وای با تیم خود وقت نمی‌گذارد. اما نقاط قوت انقدر بیشتر از دریغ‌ها هستند که همچنان اثر بتواند بدون از دست دادن تماشاگر جلو برود.

ریل قطار به سمت نور خورشید در فصل پایانی انیمه Attack on Titan

بااین‌حال ایرادی انکارناپذیر در پایان‌بندی اپیزود ۱۶ فصل آخر انیمه Attack on Titan وجود دارد؛ مشکلی که شاید وقتی بسیاری از مردم ماه‌ها یا سال‌ها بعد مشغول دیدن کل انیمه شوند، اصلا متوجه آن نباشند. ولی روی تجربه‌ی تماشاگر امروز تاثیر می‌گذارد و مربوط‌به عدم توجه تیم ساخت اثر به مدیوم تلویزیون است. قسمت ۱۶ فصل پایانی انیمه Attack on Titan آن‌چنان شبیه پایان‌بندی نیم‌فصل اثری تا این اندازه پربیننده نیست. داستان‌گویی، شخصیت‌پردازی، تصویرسازی‌ها و موسیقی متن همگی عالی هستند. اما جنس پایان‌بندی مناسب آن است که یک هفته‌ی بعد، قسمت جدید از راه برسد؛ نه اینکه مخاطب باید تا زمستان منتظر پخش نیم‌فصل دوم فصل چهار باشد.

استودیو سازنده به طرزی واضح صرفا به اقتباس درست مانگا منبع اقتباس توجه دارد و با رویکرد ساخت ۱۶ قسمت برای نیم‌فصل نخست فصل آخر تا جای ممکن داستان را جلو می‌برد؛ بدون توجه کامل به آن که قسمت‌بندی، فصل‌بندی و نیم‌فصل‌بندی همگی تعدادی از اساسی‌ترین اصول خلق اثر داستان‌گو در مدیوم تلویزیون هستند.

طرفدار پروپاقرص انیمه Attack on Titan به مانند افرادی که بعدا کل سریال را به شکل یکپارچه خواهند دید، تحت تاثیر این مورد قرار نمی‌گیرد. زیرا داستان را همواره با نهایت جزئیات به یاد دارد. ولی بسیاری از مخاطبان که فقط بخشی از آخرهفته‌های خود را به دیدن آثاری همچون انیمه Attack on Titan اختصاص می‌دهند، بدون شک برای دیدن نیم‌فصل دوم نیازمند مرور جدی بخش‌هایی از داستان هستند. زیرا میان این همه سؤال بی‌پاسخ، ناگهان سریال فقط با یک کلیف‌هنگر به نیم‌فصل رسید؛ تا تنها کارکرد پایان‌بندی موقت، هیجان‌زده نگه داشتن تماشاگر برای آینده باشد.

ارن ریگر و چهره نیمه در تاریکی و نیمه در روشنایی او داخل فصل آخر انیمه Attack on Titan

انیمه Attack on Titan اکنون باید به خاطر شجاعت خود ستوده شود. زیرا ورای دیالوگ‌نویسی‌های عالی و خلق تصاویری که بعضا بیشتر از هر دیالوگ حرف برای گفتن دارند، داستان اصلا مسیر مطمئن و آسانی را پیش نگرفته است. در همین تاریخ تلویزیون نشان می‌دهد که اگر در ادامه به تمامی پرسش‌ها پاسخ داده نشود، تک‌تک رفتارهای عجیب شخصیت‌ها را به‌صورت کامل درک نکنیم و این میزان از قصه‌گویی رازآلود به یک جمع‌بندی تمام‌عیار و مثال‌زدنی نرسد، همین شجاعت خواه یا ناخواه توسط عده‌ای حماقت صدا زده خواهد شد. ولی آن‌چه که در لحظه می‌بینیم، همان روایت جسورانه با محوریت شخصیت‌های خاکستری است.

ماجرا وقتی جالب‌تر می‌شود که می‌بینیم مخاطب چه‌قدر بسیاری از ارزش‌های انیمه Attack on Titan عادت کرد. دیگر اکشن‌های خون‌آلود ناب مبارزه با تایتان‌ها، شوخی‌های کوتاه و دل‌نشین (صحبت لی‌وای راجع به قد چند شخصیت)، موسیقی‌های شنیدنی و انتخاب‌شده با نهایت دقت، تیتراژهای آغازین و پایانی معنی‌دار و انواع‌واقسام نکات مثبت دیگر صرفا برای طرفداران تبدیل به استاندارد شده‌اند. این‌جا است که ریسک‌ها به چشم می‌آیند و فوران احساسات شخصیت‌ها درکنار پرسش‌ها و پاسخ‌های میخکوب‌کننده قصه را داغ داغ زنده نگه می‌دارند.

به بیان بهتر برای اثری که به‌دنبال جاودانگی در یک مدیوم به بزرگی و جذاب انیمه‌های تلویزیونی می‌گردد، چاره‌ای جز قدم گذاشن در پرخطرترین مسیرهای داستانی نیست؛ راهی ندارد غیر از قدم گذاشتن روی مرز باریک بین شجاعت و حماقت و بین عمیق بودن و بیش از اندازه پیچیده شدن. انیمه Attack on Titan خوب جلو آمده است و باید تا آخر فصل چهار صبر کرد تا فهمید که آخرین و چالش‌برانگیزترین گام‌ها را چه‌قدر بادقت برمی‌دارد.

دست خون آلود ارن و چهره جدی او در انیمه Attack on Titan، فصل آخر

    حالا در این بستر که مدام عقاید شخصیت‌ها در ظاهر تغییر می‌کنند و مخاطب آن‌ها را بیشتر می‌شناسد، جهت‌گیری بسیار سخت شده است. سازنده همان‌گونه که می‌خواست مخاطب را به‌جای طرفدارای از این شخصیت و آن کاراکتر، گرفتار دیدن جنگ می‌کند؛ جنگی که تمام نمی‌شود. شاه‌دیالوگی در اپیزود ۶۹ انیمه Attack on Titan (قسمت ۱۰ فصل ۴) وجود داشت که گفت برای اتحاد ملل جهان و حفظ تعادل دنیا، همه نیاز دارند که جزیره‌ی Paradis و مردم آن را به‌عنوان منبع تمام پلیدی‌ها بشناسند. انگار در جهان آلوده‌ی انیمه Attack on Titan که بسیار شبیه به دنیای ما است، انسان‌ها دیگر فقط برای نبرد برمی‌خیزند؛ می‌ایستند تا طرف ارن را بگیرند و مخالف‌های او را به‌عنوان پلیدترین‌ها بشناسند. می‌ایستند تا طرف مارلی را بگیرند و مردم جزیره را به‌عنوان پلیدترین‌ها بشناسند. خیلی‌ها می‌خواهند تقاص پس بدهند و خیلی‌ها نمی‌دانند که مشغول پس دادن تقاص کدام گناه هستند.

    جمله‌ای معروف وجود دارد که به اشتباه به آلبرت اینشتین و حتی بنجامین فرانکلین نسبت داده شده است و به خوبی بسیاری از رخدادهای حاضر در جهان ما و جهان انیمه Attack on Titan را توضیح می‌دهد؛ جمله‌ای از ریتا مای براون که تعریف عمیقی از دیوانگی دارد: «انجام دوباره و دوباره‌ی کارهای یکسان به امید رسیدن به نتایج متفاوت!».

    این همه قتل، دروغ، تلاش برای سرپوش گذاشتن روی حقیقت، ستم و مطالعه‌ی تاریخ نتوانستند جلوی خون‌ریزی بیشتر و جنگ‌های پایان‌ناپذیر را بگیرند؛ بچه‌ها مردند، خانواده‌ها سوختند، هیولاها به وجود آمدند و انسان‌هایی حکومت که از هر تایتانی هیولاصفت‌تر هستند. همه‌ی شخصیت‌های تأثیرگذار در آخرین اپیزودهای انیمه Attack on Titan همه‌ی این‌ها را می‌دانند و باز همان کارها را می‌کنند؛ احمقانه می‌جنگند تا به صلح برسند و ابلهانه دروغ می‌گویند تا بالاخره حقیقت افشا شود!

    به همین دلیل تماشای سریال ورای هر احساس دیگر، در قسمت‌های ۱۰ تا ۱۶ فصل چهارم به‌معنی واقعی کلمه سخت است. گویا نویسنده چنان قدرتمندانه حقیقت را به ما نشان داد که پوچی بسیاری از کارهای بسیاری از شخصیت‌ها را می‌بینیم و از خود می‌پرسیم چه فایده‌ای دارد وقتی قطعا سال‌ها بعد باز انسان‌هایی دیگر به دلایلی دیگر و با روش‌های دیگر، زمین‌های زیادی را خون‌آلود می‌کنند. من و شما خوب می‌فهمیم. بالاخره در جهانی سکونت داریم که میلیون‌ها انسان آن بیشتر از ۱۰۰ سال قبل برای «پایان دادن به تمامی جنگ‌ها» (!)، در جنگ جهانی اول سلاخی شدند.

    مقاله رو دوست داشتی؟
    نظرت چیه؟
    داغ‌ترین مطالب روز
    تبلیغات

    نظرات