نقد فیلم Sweet Girl | انتقامجویی جیسون موموآ
دستهای از بی-موویهای هالیوودی وجود دارد که همیشه آثار حاضر در آن قابل پیشبینی هستند. به بیان بهتر، این قابل پیشبینی بودن همان جذابیت سادهای است که از آن بهره میبرند. برای نمونه وقتی مخاطب مشتاقانه سراغ یک اثر حدودا ۹۰ دقیقهای ترسناک از این گروه با محوریت پنج جوان سربههوا میرود، دقیقا انتظار دارد که سلاخی شدن آنها، یک توضیح داستانی پیچیده و مسخره، چند جامپاسکر آشنا و مقداری حماقت شخصیتها در محیطهای تاریک را ببیند. به همین خاطر تعداد بسیار زیادی از بی-موویها وجود دارند که هرگز مورد تحسین منتقدها قرار نگرفتند، اما فروش سینمایی قابل توجهی داشتند و حتی هنوز برای خیلیها خاطرهانگیز هستند.
قدرت اصلی آثار مورد بحث دقیقا از خودآگاهی آنها سرچشمه میگیرد؛ از اینکه میدانند چهقدر نباید خود را جدی بگیرند. آنها مخاطب خود را میشناسند و به سادهترین شکل ممکن میخواهند خواستههای او را برآورده سازند. پس در حالت ایدهآل هم یک بی-مووی میداند که دقیقا برای چه مخاطبی ساخته میشود و هم هر تماشاگر میداند که باید سراغ کدام B movie برود.
وقتی چنین قرارداد ذهنی کهن و تعریفشدهای وجود دارد، خارج شدن از چارچوبها معمولا نه فوقالعاده یا شجاعانه که ابلهانه به نظر میرسد. تعداد بسیار زیادی از بی-موویهایی که حتی یک ماه پس از پخش نمیتوان آنها را به یاد آورد، مرتکب همین گناه پیشپاافتاده شدهاند؛ خود را بیش از حد جدی گرفتند و علت به وجود آمدن خود را فراموش کردند.
بارها و بارها هدف کارگردان از خارج شدن از چارچوبها، فراتر رفتن از آنها است. مثلا فیلمساز با خود تصور میکند که «من نمیخواهم صرفا یک جان ویک دیگر بسازم. بلکه قصد انجام کاری متفاوت را دارم». در ظاهر بد به نظر نمیرسد. اما نتیجه معمولا بهدست بالا گرفتن بیش از اندازهی اثر توسط سازندگان و رنج بردن محصول نهایی از بیهویتی منجر میشود. چون تصمیمات نه با دلایل هنری یا سینمایی که صرفا برای تظاهر گرفته شدهاند؛ تظاهر به B movie نساختن و تظاهر به فراتر از رقبا بودن.
به یاد داشتن تمامی این حقایق که الگوهای تکرارشونده را در هالیوود و حتی نظامهای فیلمسازی استودیویی دیگر به وجود آوردهاند، کاری میکند که بررسی اثری همچون فیلم دختر شیرین تا حد زیادی خلاصه به تکرار مکررات شود. حتی مخاطب عام که چند سال فیلم دیده است، احتمالا بسیاری از این الگوها را تشخیص میدهد و چنین محصولی را صرفا بخشی از یک جریان آشنا میداند.
داستان فیلم Sweet Girl راجع به پدری است که همسر خود را به شکلی دردناک از دست میدهد و باید بهتنهایی با دختر خود زندگی کند. او در همین حین میخواهد از شرکتی که اعضای ثروتمند آن را قاتل زن خود میداند، بیرحمانه انتقام بگیرد. نیازی نیست اطلاعات بیشتری راجع به داستان این ساختهی شبکه آنلاین نتفلیکس داشته باشید تا هویت آن را بشناسید. نگاهی به تریلر و هر بخشی از کمپین تبلیغاتی فیلم Sweet Girl کاری میکند که بفهمید با چه اثری طرف هستید یا به بیان واضحتر باید با خود را برای تماشای چه اثری مهیا سازید.
سازنده تصمیم میگیرد که به انتظارات شما خیانت کند. اگر انتظار سکانسهای اکشن شلوغ با نبردهای نزدیک را داشتید، متاسفانه باید بگویم که در این فیلم به مراتب کمتر از تصور با آنها مواجه میشوید. آیا تمرکز کارگردان روی درام بسیار سطحی بهجای اکشن انتقامجویانهای که انتظار میرفت، سبب میشود که تماشاگرها فیلم را بیشتر تحسین کنند؟ خیر. تازه ماجرا انقدر مشکلدار به نظر میرسد که از خود میپرسید اصلا چرا جیسون موموآ (آکوامن در فیلم Aquaman و کال دروگو در سریال Game of Thrones) برای این نقش انتخاب شده است؟
او بازیگر بدی نیست. اما بدون شک هنوز کیلومترها تا درخشش در انواعواقسام نقشها فاصله دارد و غالبا میتواند بهعنوان یک کاراکتر فرعی یا شخصیت تمرکز روی قدرت بدنی معرفی شود. پس اصلا در فیلمی که صرفا تعداد انگشتشماری سکانس اکشن معمولی دارد و چند بار شخصیت خود را مجبور به بروز دادن احساسات شدید کرده است، جیسون موموآ چه کار میکند؟ تصمیمات داستانی وقتی بیعلت و صرفا برای انجام کار متفاوت اتخاذ شوند، تصمیمات پایهای سازندهی فیلم را زیر سؤال میبرند. همین ماجرا در پیچش داستانی پوچ و نالازم فیلم دختر شیرین هم تکرار میشود. چون بهمعنی واقعی کلمه سرتاسر آن توئیست را صرفا میتوان تلاش مضحک سازندگان برای «فراتر رفتن از انتظارات» دانست.
بیهویتی فیلم از همین رویکردهای عجیب سرچشمه میگیرد. آیا این یک فیلم اکشن است؟ آیا یک درام سیاسی است؟ آیا داستانی روانشناسانه است؟ البته که فیلمهای خارقالعاده میتوانند همزمان تمامی اینها و چند مورد دیگر هم باشند. اما آن فیلمها در هر بخش کار خود را درست انجام میدهند تا درنهایت بتوانند مجموعهای از جلوههای سینمایی لایق توجه را داشته باشند. ولی اینجا اکشن به خودی خود کار نمیکند. زیرا قاببندیها و حرکات مبارزهای به سادهترین شکل ممکن انجام شدهاند. درام به خودی خود جواب نداده است. چون کارگردان هرگز نتوانست این شخصیتها را به شکل جدی برای مخاطب پراهمیت کند.
فیلم Sweet Girl نقطهی قوت بهخصوصی ندارد. فقط در بهترین لحظات خود قابل تحمل به نظر میرسد و در اکثر دقایق، غیر قابل تحمل
کارگردان وقتی میخواهد نشان بدهد که وضعیت روحی ریچل خراب شده است، هیچگونه برنامهریزی خاصی ندارد. صرفا ناگهان دو سال کات زمانی میزند و او را مشغول خفه کردن یک نفر در باشگاه نشان میدهد. شما غم او را میبینید و سپس باید بپذیرید که طی این ۲ سال انقدر اذیت شده است که بدون توجه به تقلای یک نفر، عملا ناخواسته میخواهد او را به قتل برساند. پیچش داستانی قصه همچنین وضعیتی دارد. فیلم Sweet Girl تصور میکند که چون ما به رخ دادن آن اتفاق فکر نکردهایم، پس این یک توئیست درخشان و جالب خواهد بود.
ولی چرا تماشاگر به این پیچش داستانی فکر نکرده است؟ چون هیچگونه زمینهسازی درست داستانی برای آن در مسیر قصهگویی فیلم به چشم نمیخورد. انگار فیلمساز با یک پیچش داستانی مثل جامپاسکر برخورد کرده است! وقتی تماشاگر انقدر ارتباط احساسی اندکی با فیلم Sweet Girl و شخصیتهای آن برقرار میکند، چنین تغییری صرفا شبیه آخرین تلاش و التماس برای جلب توجه مخاطب است؛ در فرض اینکه بیننده تا پیش از رسیدن به پردهی سوم داستان، فیلم را رها نکرده باشد.
اگر اینجا آنچنان راجع به عناصر سازندهی دیگر فیلم نخواندهاید، دلیلی ندارد جز آن که خود این موارد نمیتوانند نقشی در تجربهی شما از تماشای ساختهی جدید نتفلیکس داشته باشند. مثلا آیا کوچکترین تلاش هنری قابل توجهی در طراحی لباس فیلم Sweet Girl به چشم میخورد؟ آیا کارگردان حتی برای یک لحظه کار جالبی با تصویر انجام میدهد که لایق اشاره باشد؟ شوربختانه خیر.
هیجانانگیزترین بخش دیدن فیلم Sweet Girl برای اکثر افراد احتمالا مواجهه با توانایی آن در خستهکننده و ضعیف ظاهر شدن به اشکال مختلف است. به این معنی که فیلم در اکثر دقایق خود غیر قابل تحمل ظاهر میشود؛ اما به دلایل متفاوت! گاهی کوچکترین شیمی قابل توجهی بین شخصیتها وجود ندارد و گاهی میزان خوشبینانه و شعاری بودن یک سکانس در تضاد مطلق با لحن سیاه چند دقیقهی قبل قرار میگیرد.
اگر فیلم Sweet Girl، نخستین اثر سینمایی بلند کارگردانیشده توسط برایان اندو مندوزا تصمیم میگرفت که مثل تریلرهای خود فقط یک فیلم راجع به انتقامجویی پدر غمگین باشد، اکنون کمی راجع به کلیشهای و تکراری بودن آن مینوشتیم و از این میگفتیم که کدام افراد با کدام انتظارات میتوانند از یک مرتبه تماشای آن لذت ببرند. ولی پیشنهاد دادن محصول فعلی به هر بینندهای غیرممکن به نظر میرسد.