نقد فیلم بدترین آدم دنیا (The Worst Person In The World)

یک‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۷:۰۱
مطالعه 6 دقیقه
جولی در جشن تولدش در فیلم بدترین آدم دنیا
The Worst Person In The World «بدترین آدم دنیا» نماینده‌ی اسکار ۲۰۲۲ از سینمای نروژ، فیلمی با لحنی صمیمی است که علاوه‌بر نامزدی در دو بخش اسکار، در جشنواره‌ی کن ۲۰۲۱ نیز جایزه‌ی بهترین بازیگر زن را به ارمغان آورد. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.
تبلیغات

سینمای نوردیک، سینمای آثار متفاوت است. این منطقه از فیلمسازی با کج کردن مسیر خودش از فیلم‌های مرسوم و پُرتکرار، توانسته اتمسفر و جهان‌بینی خاصی را به‌نمایش بگذارد. از آثار نوآرش گرفته تا خانوادگی و درام، همه‌وهمه راهی متفاوت را نسبت به فیلم‌های همیشگی سینما پیموده‌اند. واقع‌بینی، خاکستری بودن قصه‌ها و شخصیت‌های فیلم‌های نوردیک از ویژگی‌هایی است که این آثار را در مقایسه با نمایش‌های دیگر کشورها متمایز می‌کند. سردی گَس حاکم بر این سینما، وجهی تأثیرگذار است که مخاطب را به مسیری پرپیچ‌وخم می‌کشاند و او را با واقعیات جهان پیرامون‌اش رو‌به‌رو می‌کند.

فیلم بدترین آدم دنیا که در جشنواره‌ی کن امسال حضور داشت و خیلی‌ها را هم سر ذوق آورد، مثالی خوب از این سینمای خاص است. مخاطب در این فیلم از خودش تصویری عریان با تمام افت‌وخیزهای درونی‌اش می‌بیند و چیزی نیز برای قضاوت پیدا نمی‌کند. فیلم با ظاهر ساده و سرراست خود، ما را به درونی عمیق می‌کشد، بطنی که هم کَجی‌ها را نشان می‌دهد و هم نیمه‌ی سرخوش روان ما آدم‌ها را. The Worst Person In The Word سرشار از ایده‌های یک زندگی است، از انتخاب‌های یک آدم گرفته تا اهداف و حسادت‌هایش تا سردرگمی‌ها و رسیدن به جزیره‌ی آرامش.

در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم بدترین آدم دنیا مشخص می‌شود

آکسل در حال طراحی در فیلم بدترین آدم دنیا

بدترین آدم دنیا در ۱۴ بخش خودش را روایت می‌کند، ۲ بخش مقدمه و پایان‌بندی و ۱۲ فصل روایتی که احوالاتی از شخصیت اول داستان هستند. جولی آینه‌ای از خود ماست، کارکتری بدون سانسور که با روراستی هرچه تمام‌تر ما را به ما می‌شناساند. او فرد بسیار باهوشی است که دانشگاه پزشکی را به ‌هوای شناخت روان انسان رها می‌کند و بعد از رابطه با استاد روانشناسی‌اش، چند عکس را در تلفن‌اش می‌بیند و به سراغ عکاسی می‌رود، و دست آخر هم در یک کتابفروشی مشغول به کار می‌شود.

این فیلمِ‌ پر از ایده، روایتی از انسان قرن بیست و یکمی است که سرگشته و مستاصل به‌دنبال خواهش‌ها، توقعات و اهداف خودش می‌گردد

جولی در این بین آدم‌های متعددی را ملاقات می‌کند. تا اینکه آکسل را می‌بیند و به‌واسطه‌ی این آشنایی برای مدتی زندگی‌اش ثباتی نسبی‌ به‌خود می‌گیرد ولی این ثبات هم عمر چندانی ندارد و جولی رابطه را ترک می‌کند. این سردرگمی و نمایش زندگی پر افت‌وخیز این کارکتر داستان فیلم بدترین آدم دنیا است که بدون درهم ریخته‌شدن ریتم و پیوستگی، در چند بخش اپیزودیک به‌تصویر کشیده می‌شود. نمایشی صمیمی که مخاطب با آن احساس نزدیکی فراوانی خواهد داشت.

این فیلمِ‌ پر از ایده، روایتی از انسان قرن بیست و یکمی است که سرگشته و مستاصل به‌دنبال خواهش‌ها، توقعات و اهداف خودش می‌گردد. فیلم هم می‌گریاند و هم با روایت و موقعیت‌هایی خنده‌دار هوای روحیه‌ی تماشاگرش را دارد. مرز بین خنده و ناراحتی در بدترین آدم دنیا آنقدر کنترل‌شده پیش می‌رود که کمدی به‌عنوان کاتالیزوری برای درام و بُعد تاریکِ رمانتیک عمل می‌کند. جولی شخصیت اول فیلم، به‌خوبی به مخاطب نزدیک می‌شود و شبیه او پیش می‌رود تا جائیکه گاهی فکر می‌کنیم، نکند این شخصیت، همزاد خودمان در جغرافیای فیلم باشد. این شخصیت بر پایه‌ی جزئیات در قصه شکل گرفته، جزئیاتی که تماشاگر را به دیدن فیلم دلگرم می‌کند و الزامی برای عمیق شدن به دیگر مسائل بیوگرافی معهود و پرداختی شخصیتی در درام باقی نمی‌گذارد.

جولی در حال خندیدن در فیلم بدترین آدم دنیا

بدترین آدم دنیا اثری شخصیت‌محور است که قصه‌ی فیلم برای نمایش زندگی قهرمان‌اش شکل گرفته، یک زندگی که همه‌‌ با آن آشنایی داریم و حداقل برای یک‌بار هم که شده در موقعیت‌های این کارکتر قرار گرفته‌ایم، به بیان دیگر جولی آینه‌ای از خودمان است. این فیلم، اثری برای درک دوران بزرگسالی است. و شخصیت اول داستان هم برای یافتن کلید راه ورودی این مرحله از زندگی تن به ایستایی نمی‌دهد. سایه احساسات متزلزل، تمایلات عاشقانه‌ی ناپایدار، غریزه‌ی مادری، روابط خانوادگی، شغل، ترس‌ها، مسائلی هستند که جولی باید با آن‌ها رو‌به‌رو شود و به مرحله‌ی گذر برسد تا بتواند، پاداش تکاپوهای خود را به‌دست آورد و بزرگسالی را درک کند.

The Worst Person In The World، با مراحل مختلف زندگی، قصه‌اش را پیش می‌برد و از دریچه‌ی بلوغ و پختگی به اعمال شخصیت‌هایش نزدیک می‌شود

The Worst Person In The World، با مراحل مختلف زندگی، قصه‌اش را پیش می‌برد و از دریچه‌ی بلوغ و پختگی به اعمال شخصیت‌هایش نزدیک می‌شود. این آدم‌ها معمولا افرادی متفاوت نسبت به مرحله‌ی قبل خودشان هستند و گویی دیدشان به زندگی عوض شده است. چنانچه ایویند هنگام رابطه با جولی به‌دنبال داشتن فرزند نبود اما بعد از رفتن به مرحله‌ی بعدی، از زنی دیگر بچه‌دار شد. یا حتی مدل و رنگ موهای جولی که با پیش‌رفتن قصه شکل آن‌ها هم عوض می‌شود. درواقع از دلایلی که فیلمساز، اثرش را به‌صورت اپیدیک پیش برده، اشاره‌ای است به‌همین مراحل مختلف زندگی که شخصیت اصلی و دیگر کارکترها، مرحله به مرحله متفاوت‌تر از قبل پیش می‌روند و مسیر خودشان را پیدا می‌کنند.

دوگانگی و عدم قطعیت در زندگی، در فیلم بدترین آدم جهان به‌همراه مکاشفه‌ای درونی آنچنان زیبا شکل گرفته است که مخاطب جولی را قهرمان خودش می‌بیند. آکسل، ایویند، پدر، مادر، مادربزرگ‌ها و دوستان آکسل برای جولی تماما موقعیت‌هایی هستند که این شخصیت وارد اتفاقات تعارض‌گونه شود و روندی بی‌امان از تبدیل شدن را درک کند. جولی با دو شخصیت کاملا متفاوت وارد رابطه می‌شود، آکسل که فردی موفق و تحلیل‌گر است و ایویند که تنها یک باریستای خنده‌دار و سرخوش است و تا جاهایی شبیه به جولی عمل می‌‌کند. این روابط با درگیر کردن جولی تنها می‌خواهند این شخصیت را به خودش معرفی کنند و مسیری باشند تا قهرمان قصه بهتر بتواند برای خودش تصمیم‌گیری کند.

ایویند در حال صحبت کردن در فیلم بدترین آدم دنیا

درواقع از آنجائیکه ما انسان‌هایی قرن بیست و یکمی هستیم، بخشی از خودشناسی خود را با چالش‌های روابط خانوادگی و دوستانه به‌دست می‌آوریم. فیلمساز نیز، به‌طرزی ظریف از این جنبه‌ی آدمی استفاده کرده و قهرمان قصه را با قراردادن در موقعیت‌ روابط گوناگون به خودش شناسانده است. جولی از موفقیت‌های آکسل می‌ترسد، از اینکه تماشاگر این زندگی باشد و تبدیل به مادری بی‌هدف شود. برای همین او را رها می‌کند و به‌سراغ باریستایی می‌رود که از سطح خودش پایین‌تر است تا بتواند کمی اعتماد بنفس بگیرد. او سردرگم است و احساس می‌کند که در کشاکش جمله‌ی ( هنوز نمی‌دانم چه کاری باید انجام دهم) زندگی‌اش را قرار است ببازد.

The Worst Person In The World فیلمی عمیقا انسانی است که با لحن صمیمی خود تماشاگرش را تا به انتها نگه می‌دارد

یکی از سکانس‌های خوب فیلم که فیلمساز با طراحی فرمی صحیح از تله‌ی شعاری بودن محتایش، خود را رهانیده، پلان‌هایی است که جولی بعد از مصرف قارچ توهم‌زا با ترس‌ها، مشکلات، دوگانگی‌ها و تاریکی‌های ناخودآگاهِ خودش رو‌به‌رو می‌شود. او در آن لحظات همه‌ی آنچه که آزارش می‌دهد را می‌بیند. آکسل با طراحی‌هایش که حالا متحرک شده‌اند، خودش با بدنی پیر و چروکیده که بچه‌ای را به‌دنیا آورده و درنهایت پدری که رابطه‌ی خوبی با جولی نداشته است. این ترس‌ها و تنفرها برای جولی مسائل مهمی بودند که قهرمان قصه با کشیدن خون روی صورتش با آن‌ها اعلان جنگ می‌کند دوست دارد که روبه‌رویشان بایستد. مسائلی که در زندگی‌ واقعی‌اش آن‌ها را به‌عنوان گرداب‌های روانی می‌بیند.

The Worst Person In The World فیلمی عمیقا انسانی است که با لحن صمیمی خود تماشاگرش را تا به انتها نگه می‌دارد. اما مسئله‌ای که در اینجا ممکن است قدری آزاردهنده و کسل‌کننده به‌نظر بیاید، تداوم ایده‌ها بدون ایجاد طرحی گسترده و مرکزمحور است که بتواند تمرکز فیلم را به‌سمت پایان‌بندی و گره‌گشایی عمیقی بکشاند. اثر تا زمانیکه که آکسل و جولی یکدیگر را در بیمارستان ملاقات می‌کنند، به‌خوبی از پس درونیات قهرمان قصه و سردرگمی‌هایش برمی‌آید اما درست زمانیکه، فیلم باید به نقطه ثقلی پُر پرداخت برسد و ایده‌هایش را به سرانجام برساند، خودش را بیش‌ازپیش در میان ایده‌هایش رها می‌کند و داستان قهرمان نمایش را باسرعت به‌سمت پایان‌بندی می‌برد و آن پیوستگی میان اپیزدها کمرنگ‌تر می‌شوند. به بیان دیگر فیلم بدترین آدم دنیا هرچه به‌ دقایق پایانی خودش نزدیک می‌شود، خسته‌تر حرکت می‌کند و دوست دارد که تنها با تکیه بر موفقیت کارکترش، تماشاگر را در مشت خود نگه دارد که البته موفق هم می‌شود و مخاطب به پاس درگیری احساسی و همذات‌پنداری با جولی از این ضعف فیلم چشم‌پوشی می‌کند.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات