نقد فیلم دختر مصنوعی (The Artifice Girl) | تکامل اَبَرهوشها
سینما از دیر باز جایی برای نمایش ترسها، امیدها و آرزوهای آدمی بوده است. از فیلمهای عاشقانه گرفته تا اکشن و درام خاستگاه همگیشان از جائی در میان ترسها و امیدهای فیلمساز و جامعه سر برآورده است. در این میان فیلمهای علمیتخیلی مثال در دسترستری برای این دیدگاه هستند. از وقتی که سینما توانست از جلوههای ویژه برای داستانهای خود استفاده کند، آرزوهای بشر نیز در قاب تصویر متحرک بهنمایش درآمدند. از آن زمان که ژرژ ملیس فیلم ساده اما تاملبرانگیز سفر به ماه را ساخت، تماشاگر کمکم خودش را برای دیدن آرزوهای دیرین خود در پردهی سینما آماده کرد، اتفاقی که قطعا برای مخاطب تجربهای جذاب و دلانگیز بود.
فیلمهایی که در حوزهی هوش مصنوعی ساخته میشوند، نگاه دقیقتری به ترسها و آرزوهای بشری دارند. این آثار که برای خود زیرژانری درست کرده و طرفداران بسیاری را بهدنبال خود کشیدهاند، فیلمهای به نسبت جدیدتری در میان دیگر فیلمهای علمیتخیلی هستند. این فیلمها معمولا آیندهای را بهتصویر میکشند که در آن همه چیز بهدست هوش مصنوعی افتاده و آخرالزمان انسانها بواسطهی آنها و نه جنگهای اتمی به وقوع پیوسته است. فیلم دختر مصنوعی نیز یکی از همین علمیتخیلیهای دنیای هوش مصنوعی است اما نه مثل ماتریکس تند میرود و نه شرایط دیستوپیکی را بوجود میآورد. این فیلم شاید یکی از آثار متفاوت در میان فیلمهای اینچنینی باشد، اثری که بیشترین شباهت را به فیلم بعد از یانگ دارد.
در ادامه بخشهایی از داستان فیلم مشخص میشود
فیلم دختر مصنوعی در سه پرده روایت میشود و داستاناش را در گذر زمان و تنها با سه کارکتر انسان و یک هوش مصنوعی تعریف میکند. گرت توسط دو نفر که مسئول پروندههای افرادی با گرایش پدوفیل هستند، تحت بازجویی است. او باید توضیح دهد که چرا برای به دام انداختن شکارچی بچهها، از یک کودک خردسال استفاده کرده است. اما اتفاقاتی که برای گرت پیش آمده بههمین سادگیها نیست او با امضای فرم رازداری تعهد میدهد که از واقعیت و ماهیت کودکی که بهعنوان طعمه در اتاقهای چت و شبکههای اجتماعی بوده پرده بردارد. از اینجا به بعد داستان اصلی دختر مصنوعی شروع میشود که البته عنوان فیلم نیز قبل از شروع شدن قصه، پاسخ ماجرای گرت را خواهد داد.
فیلم دختر مصنوعی در سه پرده روایت میشود و داستاناش را در گذر زمان و تنها با سه کارکتر انسان و یک هوش مصنوعی تعریف میکند
همانطور که پیش از این نیز گفته شد ایدهی فیلم، متعلق به دنیای هوش مصنوعی است و فیلمساز در سه قسمت به مسائل پیرامون این موضوع میپردازد. در بخش اول گرت با یکسری شبیهسازیها دختری بهنام گیلاس را میسازد، او به کمک کودکان میآید تا از آنها در دنیای خشن انسانها محافظت کند. گیلاس با شکارچیان بچهها صحبت میکند، پیام میدهد و سپس اطلاعات آنها را در اختیار گرت قرار میدهد. آدمهای بد این ماجرا قرار است که بوسیلهی هوش مصنوعی گول بخورند و مغلوب این فناوری جدید شوند. در این پرده قبل از اینکه راز گرت برملا شود، برای مدت زمان بسیار کوتاهی تعلیقی دراماتیک بوجود میآید که البته این اضطراب بواسطهی نام فیلم و انبوه دیالوگهای شخصیتها به زودی از بین میرود. شاید تنها تعلیق تاثیرگذار این فیلم را بتوانیم در همین پلانهای ابتدایی پیدا کنیم.
چندین سال گذشته است و ما به پردهی دوم فیلم میرسیم، گیلاس دختر مصنوعی این روایت، پیشرفتهتر شده، دادههای آماری را واکاوی میکند، هوشمندانه فکر میکند و صحبتهایش نیز دقیقتر است. در میان این پلانها قرار است، مسئلهای بزرگ برملا شود، چیزی که میتوانست تعلیق بیافریند و به شیوهی بهتری برای مخاطب بازگو شود. گیلاس تحت تاثیر یکسری اتفاقات و فشارها یکی از دراماتیکترین خصوصیات خود را برملا میکند، ویژگیای که از ابتدای شکلگیری رباتها تا به امروز مسئلهای مورد بحث در میان مخالفان و موافقان هوش مصنوعی بوده است. گیلاس در احمقانهترین موقعیت دراماتیکی فیلم فاش میکند که دارای احساسات است و معنای لذت و درد را میفهمد.
در پردهی سوم دینا و آموس مردهاند و گرت نیز که پیر و فرتوت شده با صندلی چرخداراش به خانه میرود، خانهای که سرد و تلخ است و کسی بهجز گیلاس در آنجا نیست. دختر مصنوعی بعد از سالها به بالاترین نقطهی تکامل ابرهوشها رسیده لحظهاش که انسان در حسرت دیدناش است. گیلاس در کالبد یک دختر نوجوان بههمراه سیمهایی که بهش متصل است زندگی میکند. او در پلانهای پایانی فیلم پابهپای انسان میآید، جسم دارد، حرف میزند، از احساسات و عاطفه برخوردار است و همانند انسانها از قوهی ادراکاش استفاده میکند و بعد از مرگ گرت نیز کاملا شبیه آدمها شده و بدون سیمهای کنترلکننده همانند انسانها میرقصد.
فیلم خیلی ظریف به ایدهی استثمار ورود میکند و با ایجاد استعارهای جذاب، بهرهکشی را یکی از خصوصیات بارز انسانها در نظر میگیرد
The Artifice Girl از دید خودش به سوالی مهم در حوزهی هوش مصنوعی پاسخ میدهد، اینکه ما انسانها چرا باید هوش مصنوعی را بوجود بیاوریم؟ فیلم با فلشبکی کوتاه به گذشتهی گرت میورد و پاسخ تماشاگر را در دل اتفاقاتی که این کارکتر از سر رد کرده میدهد. گیلاس ریشه در ترومایی دارد که گرت در دوران کودکی با آن روبهرو بوده است. خالق این ابر هوش با ساختن دختر مصنوعی سعی در آرام کردن خود را داشته و بهعنوان ابزاری برای رسیدن به انتقاماش به او نگاه میکرده. همانطور که در ابتدای این مطلب گفته شد، سینمای علمیتخیلی ریشه در ترسها، آرزوها و خواستهها دارد، گرت نیز پاسخ نیازش را در خلق یک ابرهوش دیده، موجود و یا هویتی که او را به هدفاش برساند.
The Artifice Girl یک فیلم آیندهنگرانه دربارهی هوش مصنوعی است، روایتی که سیر پیشرفت عضوهای غیرعادی جامعهی انسانی را نشان میدهد. قصهی این فیلم، داستانی دربارهی اخلاقیات و انسانیت است و اینبار این انسان است که بهعنوان موجودی خودخواه از این ابر هوشها بهرهکشی میکند. گرت برای رسیدن به خواسته و تسکین ضربهای که خورده گیلاس را شبیهبه دختری طراحی میکند که در گذشته قربانی گروههای تبهکار شده است. مخلوق گرت از اینکه خالقاش خودخواهی کرده و او را راهی برای مرهم دردهایش قرار داده، ابراز آشفتگی میکند و به نوعی حقوقاش را پایمال شده میبیند. فیلم خیلی ظریف به ایدهی استثمار ورود میکند و با ایجاد استعارهای جذاب، بهرهکشی را یکی از خصوصیات بارز انسانها در نظر میگیرد. درواقع دختر مصنوعی تفاوتی بین باندهای پدوفیلی و گرت و دوستاناش قائل نمیشود و همهشان را به یک چشم مینگرد و مسئلهی استعمار کهنه و نو را پیش میکشد.
دختر مصنوعی، ایدهی خوبی دارد اما دلیل نمیشود که ما آن را فیلمی خوب در نظر بگیریم. از بحث محتوا که بگذریم با ریتمی مواجه خواهیم شد که بسیار کند و ملالآور است. بدی ماجرا آنجاست که این ریتم کند نه به فیلمنامه میآید و نه به سبک کاری روایت و ساختار. دختر مصنوعی نه فیلمی هنری است و نه فلسفی که کارگردان طبق سبک این نوع از آثار، روایت را با ریتم کند پیش ببرد. برعکس، ما با فیلمی علمیتخیلی طرف هستیم که موضوعاش خودبهخود تنشزا است. اگر فیلمساز در روایت خود وارد اندیشههای فلسفی میشد این ریتم برای اثر قابل قبول بود اما او این رویه را انتخاب نمیکند و ترجیح میدهد که روایت را در قالبی پیش ببرد که به نوع زیرژانرش نمیآید.
دختر مصنوعی، ایدهی خوبی دارد اما دلیل نمیشود که ما آن را فیلمی خوب در نظر بگیریم
دختر مصنوعی در فضایی داخلی با تعداد محدودی بازیگر اتفاق میافتد، فضایی شبهکلاستروفوبیک که مملو از ظرفیتهایی فوقالعاده برای القای سبک بصری و سبک روایی مالیخولیایی و جذابی برای این فیلم است که متاسفانه فیلمساز به راحتی از این فرصت رد میشود و سکانسهایش را با انبوهی از دیالوگها پر میکند. درواقع استفاده از ظرفیت فضاهای محدود به بهترین شکل ارتباط مستقیمی با استعداد کارگردان دارد که اولا حوصلهی مخاطب سر نرود، دوما بتواند تنش و بحرانی بیافریند که کمبود فضاهای خارجی را پر کند.