نقد فیلم فانتوم (Phantom) | نوآری کرهای
نوآر و نئونوآرها گونهای جدانشدنی از سینمای جهان هستند که همانند وسترنها هیچگاه فراموش نخواهند شد. این ژانر سینمایی بواسطهی وجود عنصر تعلیق موردپسند همهی سلیقههای سینمایی است. خاستگاه نوآر به سینمای اکسپرسیونیست آلمان میرسد زمانی که فیلمهای این ژانر هنوز بهشیوهی این روزها تولید نمیشدند. زمان گذشت و فیلمهای جنایی با برخورداری از المانهای اکسپرسیونیستی و ایدههای اگزیستانسیالیستی تبدیل به آثاری شدند که هماکنون آنها را نوآر مینامیم. تاریخچهی نوآر با مسائل زیادی گره خورده و هر کشوری تا پیش از رسیدن به دههی 80 نامی برای این قبیل از فیلمها در نظر گرفته بود.
هماکنون کشورهای مختلف با توجه به شرایط بازار مصرفی و اجتماعی خود، به گونهی نوآر ویژگیهای مختلفی اضافه کرده و طرح جدیدی از آنها را خلق کرده است. کره نیز یکی از همین کشورهاست که فیلمهای زیادی در این قالب تولید کرده است. فیلم فانتوم یکی از جدیدترین آثار تولیدی این کشور است که برخلاف تریلرها و نوآرهای خودش کاملا به سبک کلاسیک و مرسوم وفادارا است و سعی دارد شبیه بیشتر نوآرهای جهانی و آمریکایی داستان خود را پیش ببرد. فانتوم که براساس رمانی بهنام فنگ شنگ ساخته شده، اثری با سبک بصری جذاب اما فیلمنامهای خام است
در ادامه داستان فیلم مشخص میشود
در سال 1933 گروهی بهنام فانتوم تصمیم میگیرد که فرمانده کل ژاپن را ترور کند. گروهی از افراد زبدهی کرهای، بهظن دست داشتن در این اتفاق به عمارتی دعوت میشوند تا در آنجا مسئول این ترور را پیدا کنند. داستان مربوط به زمانی میشود که ژاپن کره را به خاک خود الحاق کرده بود و وطنپرستان کرهای درصدد بودند تا کشور خود را بازپس گیرند. فیلم درام خود را از زمانی که به فرمانده ژاپن شلیک میشود، آغاز میکند اما موتور درام وقتی سرعت میگیرد که ژاپنیها تعدادی کرهای را دستگیر میکنند و به پایگاهی میبرند تا بتوانند مظنون اصلی را بیابند. درواقع تمام ماجراها در این بازداشت خانگی شکل میگیرد و رویدادها حول این شخصیتها میچرخد.
تعلیق برای این فیلم بدین صورت است که تماشاگر میداند فانتوم کیست و از این بابت مضطرب است که نکند ژاپنیها به هویت او پی ببرند
فیلم اثری نسبتا پر بازیگر است و دو ضدقهرمان بالقوه و دو قهرمان قدرتمند دارد. فانتوم با شخصیت زن اصلی یعنی پارک چا شروع میشود. کارگردان او را دنبال میکند و زندگیاش را زیر نظر میگیرد. بعد از اینکه او به هتل صخرهای تحت نظر ژاپنیها فراخوانده میشود، شخصیتهای دیگری نیز به او میپیوندند و معمایی برای ماموران ژاپنی شکل میگیرد، اینکه در میان این چند نفر کدامیک فانتوم است؟ تعلیق برای این فیلم بدین صورت است که تماشاگر میداند فانتوم کیست و از این بابت مضطرب است که نکند ژاپنیها به هویت او پی ببرند و گروه آزادیخواهان بدست استعمارگران ژاپنی نابود شود.
کارگردان شخصیتهایش را در این هتل صخرهای به حرکت درمیآورد، جائی که باید کشمکشهایی را برایشان تدارک ببیند. ایدهی موقعیتمحوری هتل صخرهای جذاب است اما باید دید که فیلمساز از پس چنین ایدهای برآمده و یا نتوانسته آن را بهثمر بنشاند. فکر کنید ماموران قانون همهی مظنونین خود را در اتاقی جمع کردهاند و در این شرایط مظنون اصلی باید خودش را معرفی کند تا دیگران آزاد شوند. فانتوم نیز دقیقا بهدنبال چنین ایدهای رویدادهایش را نوشته است. ایدهای که از همان ابتدا تماشاگر را به دیدن اثری پراضطراب دعوت میکند اما هر قدر که جلوتر میرود ناامیدانهتر بازمیگردد.
گردهمایی ماموران و مظنونان در یکجا میتوانست منجر به ایجاد کشمکشهایی درخور برای فیلمی نوآر شود اما آنچه که برای تماشاگر میماند، یکسری درگیریها و موشوگربهبازیهای سطحی است که بدرد یک اثر جاسوسی نخواهد خورد. مثلا شخصیت آن مامور ژاپنی که به اشتباه در میان مظنونان گیر افتاده بود، میتوانست کشمکشهای متعدد و دراماتیکی را خلق کند و به قوام درام بیافزاید. و یا آن مرد رزمزگشایی که گربهاش در خانه تنها زندگی میکرد و بهدنبال پیدا کردن فانتوم بود تا بتواند به خانه بازگردد نیز میتوانست خالق یکسری کشمکشهای جاسوسانهای باشد و برای دیگر افراد حاضر در گروه دام پهن کند.
اگر بخواهیم از دریچهی شخصیتپردازی به این فیلم نگاه کنیم، خواهیم دید که فانتوم چیزی برای ارائه ندارد
اگر بخواهیم از دریچهی شخصیتپردازی به این فیلم نگاه کنیم، خواهیم دید که فانتوم چیزی برای ارائه ندارد. همهی کارکترهای داخل در این فیلم بدون هیچگونه پشتوانهی بیوگرافیکی در درام پیش میروند. آنها نه گذشتهای دارند و نه احساساتشان برای مخاطب برملا شده است. قهرمانها و ضدقهرمانها همگی تیپهایی هستند که در مسیری تکبعدی حرکت میکنند. فرماندهی ماموران ژاپنی که تنها در فکر به دام انداختن فانتوم است و مثل یک ربات عمل میکند و از طرفی نیز قهرمانان قصه هم تنها به فکر فرار و آزادی کره هستند و گویا بهجز این ویژگیها و تفکرات چیز دیگری برای ارائه از خود ندارند.
شخصیتهای تخت در فیلمهایی که با استفاده از اکشن و ژانر روایت خود را پیش میبرند، خالق گردابی اند که اثر را تکهپاره خواهند و تنها از آن فرمی به بیننده نشان خواهند داد. در فیلم فانتوم نیز اوضاع بههمین گونه است در غیاب یک شخصیتپردازی استخواندار تنها چیزی که باقی مانده اکشن است و فرم. کارکترها در قالب ژانر خود را نشان میدهند و اگر این فرم را از آنان بگیریم دیگر چیزی برای ارائه از خود نخواهند داشت. ضدقهرمانهای این فیلم آنقدر ضعیفاند که گویی یک کاریکاتور در حال تهدید قهرمانها است. در چنین وضعیتی فیلمساز نمیتواند قهرمان قدرتمندی داشته باشد و کشمکشهای قوامیافتهای را بهنمایش درآورد.
علاوه بر این شخصیتها همانطور که در ابتدای این نوشتار نیز گفته شد، همهی رویدادها هم دمدستی اتفاق میافتد، کشمکشها دوام چندانی نمییابند و توطئهها نیز آنچنان که باید قوی نیستند. مامور گردان ژاپنی دو زن فانتوم را چندان تحت فشار قرار نمیدهد، نقشههای سنگینی ریخته نمیشود، درگیری عمیقی بین هیچکدام از افراد خاضر در هتل صخرهای شکل نمیگیرد و از همه مهمتر اینکه، همهی این ضعفها دستبهدست هم میدهد تا هم جنبهی رازآلودگی فیلم کاسته شود و هم اینکه تعلیق به پایینترین سطح خودش برسد. تماشاگر در این شرایط تنها چیزی که نصیباش میشود، خستگی و بیحوصلگی خواهد بود.
فانتوم شبیه همهی آثار هیجانانگیز دارای یک چرخش داستانی است که البته خیلی هم نخنما و قابل پیشبینی از آب درآمده است. درواقع این چرخش آخرین برگ برندهی فیلمساز بوده تا بتواند به اثرش تعلیق و اضطراب تزریق کند که متاسفانه تیراش به سنگ میخورد و مخاطب قبل از قهرمان قصه متوجه همهی این رویدادها میشود. در پردهی سوم فیلم جائی که پارک چا قرار است لو برود، به یکبار یوریکو اعلام میکند که یک فانتوم است و باید از او محافظت کند. چرخش به یکبارهی شخصیت داستان بدون هیچگونه کاشت معناداری در اینجا تنها یک مفهوم دارد و آن به بازی گرفتن تماشاگر است.
فیلم فانتوم وفادار به ژانر است و با استفاده از المانهای فیلم نوآر حرکت میکند
فیلم فانتوم وفادار به ژانر است و با استفاده از المانهای فیلم نوآر حرکت میکند. یوریکو زن اغواگر، سرگشتی مامور ژاپنی بواسطه مرگ خانوادهاش، معماریها و فضاسازیهای خاص همگی از ویژگیهای این ژانر میآیند. برخلاف عناصر سبک روایی فیلم، عناصر سبک بصری فوقالعاده عمل میکنند. اول اینکه همهی نورپردازیها و رنگهای بکار گرفته شده کاملا براساس گونهی نوآر طراحی شده و رنگها بهنوبهی خود مکمل بحث روایی فانتوم هستند.
خیابانهای خیس و بارانزده و طراحیهای صحنه و لباس نیز از کیفیت خوبی برخوردار است و میتواند تا حدودی ضعفهای جنبهی روایی را بپوشاند. این فیلم اصلا شبیه به دیگر تریلرهای پرطرفدار کرهای این روزهای سینما نیست و دوست دارد در مسیر نوآرهای کلاسیک غربی حرکت کند. زنها در این فیلم برخلاف تریلرهای سینمای کره، قهرمان هستند، آنها افراد کلیدی را به قتل میرسانند، به یکدیگر کمک میکنند، برنامههای ترور را پیش میبرند و از همه مهمتر اینکه زیر شکنجهها دوام میآورند و کوتاه نمیآیند. در این نوآر جاسوسی دیگر خبری از سیاهیهای مرسوم در آثار کرهای نیست و بیشتر روی ایدههای وطنپرستانه تمرکز دارد.