نقد سریال لوکی (Loki) | قسمت اول از فصل دوم
بسیاری اعتقاد دارند که فصل اول سریال Loki بهترین سریال دنیای سینمایی مارول تا به امروز بوده است. البته این سریال تنها سریال لایو اکشن MCU هم است که صاحب یک فصل دوم شده است تا سازندگان صرفا مجبور نباشند به اتفاقات آن در یک فصل پایان دهند. حالا با تغییراتی نسبتا گسترده در تیم سازندگان، لوکی بالاخره پس از یک انتظار نسبتا طولانی با موبیوس و سیلوی بازگشته است. سوالی که پیش میآید این است که آیا توانسته حس و حال فصل اول را زنده نگه دارد و همان مسیر را ادامه دهد؟
برای حمایت از کانال فیلمزی این ویدیو را در یوتیوب تماشا کنید
فصل دوم سریال Loki با صحنهای آغاز شد که در آن لوکی توسط سیلوی به مکان دیگری فرستاده شد. در ابتدا تصور میکردیم که او درواقع به خط زمانی دیگری فرستاده شده، اما بالاخره متوجه شویم که اشتباه میکردیم و لوکی درواقع به گذشته رفته است. لوکی در فصل دوم با مشکلی به اسم لغزش یا لیزش زمانی مواجه شده است که دلیل آن دقیقا مشخص نیست بهخاطر شکل گرفتن انشعابهای خط زمانی مقدس است یا کاری که سیلوی انجام داده بود. با اینکه او کنترلی روی توانایی خود ندارد، اما او اکنون به گذشته و حتی آینده میتواند سفر کند.
بهطور کلی تمرکز قسمت اول فصل دوم روی بحران سازمان TVA است که در آن لوکی متوجه میشود که در گذشته بهجای مجسمه تایم کیپرها، مجسمه خود کانگ در TVA وجود داشته و حالا این موضوع در طول زمان تغییر پیدا کرده است. این موضوع باعث شد که چند نظریه عملا کنار گذاشته شود و حالا دید بهتر و شفافتری از TVA داشته باشیم. مثل نقش راوونا که حالا میدانیم او در اصل دست راست He Who Remains بوده و از تمامی اتفاقات پشت صحنه این سازمان با خبر بوده است.
لوکی در فصل دوم سریال Loki با مشکل لغزش زمانی میتواند به گذشته و آینده سفر کند و روی اتفاقات تاثیر بگذارد
اما نکته قابلتوجه در مورد قسمت اول نوع روایت آن است که ظاهرا هدف سازندگان گیج کردن ذهن بیننده است تا در مورد اتفاقاتی که در حال رخ دادن است، بیشتر تمرکز کند و حتی برخی از صحنهها دوباره تماشا کند. فصل دوم همان لحن و روایت فصل اول را حفظ کرده است، اما یک تفاوت عمده وجود دارد و آن هم کمی پیچیدهتر کردن خط داستانی فصل دوم است. حالا لغزش زمانی این امکان را به سازندگان داده است تا ما در خطوط زمانی متفاوت شاهد اتفاقاتی جالب باشیم.
بهطور مثال لوکی به گذشته میرود و باعث شکسته شدن زمین یکی از اتاقهای سازمان میشود که نتیجه کار او در زمان حال هم دیده میشود. یا او در زمان حال اتفاقات سریال کاری را انجام میدهد که با رفتن به آینده شاهد دیدن دوباره نتیجه کارش است. با اینکه ترکیب این صحنهها جالب است، اما یک هدف آن توضیح سازندگان در مورد نحوه کارکرد این قضیه برای بیننده به روشی ساده است تا بهتر متوجه قضیه شود و این موضوع را در قالب روایت داستان به تصویر کشیده است.
این موضوع باعث میشود تا صرفا ما از زبان شخصیتهای سریال توضیح این لغزش زمانی را متوجه نشویم و به شکلی بهتر قضیه برای ما جا بیفتد. البته این به معنای پاسخ دادن به همه سوالات ما نیست و بر عکس این موضوع بیشتر نحوه کارکرد این موضوع را داده است. بهصورت کلی لوکی با رفتن به گذشته و آینده متوجه اتفاقاتی میشود که در برخی از آن خود تاثیر مستقیم داشته است و در برخی شاهد سرنخهایی در مورد کانگ و سازمان TVA و همچنین ظاهرا پیامهایی که برای او گذاشته شده، هستیم.
در قسمت اول فصل دوم سریال Loki شاهد معرفی شخص جدیدی بهنام OB یا اوروبروس هستیم که هوی کوان نقش این شخصیت را بازی کرده است. او نقش کلیدی در قسمت اول سریال دارد و درواقع لوکی با رفتن به گذشته با او همکاری میکند و درواقع فرصتی برای جلوگیری از مشکلات فعلی میخرد. اما چرا این موضوع مهم است؟ نکته گیج کننده نحوه کار کردن زمان در TVA است که لوکی چه زمانی را به گذشته سفر میکند و نتایج کارهای او چگونه تا به امروز باقی میماند.
فصل دوم سریال Loki شروعی پیچیدهتر و گیج کنندهتر از فصل اول دارد که البته هدف سازندگان هم همین موضوع بوده است
اما جاییکه OB در مورد خطر گم شدن در زمان به لوکی اخطار میدهد سوالات بیشتری هم برای ما ایجاد میشود که اگر لوکی نتواند به موقع بازگردد چه اتفاقی برای او رخ خواهد داد؟ مسئله انشعابهای خط زمانی مقدس نکتهای است که باعث میشود به این موضوع فکر کنیم که اگر آنها بخواهند مانع از رشد هر یک شوند باید چه اقدامی بهجز نابودی شخصی که باعث آن شده، انجام دهند و آیا گم شدن لوکی در زمان هم بخشی از این داستان است.
همچنین این سؤال پیش میآید که آیا کانگ از گذشته از این قضیه خبر داشته است یا اینکه در طول زمان این داستان شکل گرفته است. یا این سؤال پیش میآید که آیا لوکی همانطور که میتواند به گذشته برود و چیزهایی را تغییر دهد، میتواند به آینده برود و از اتفاق افتادن آن جلوگیری کند یا آن را تغییر دهد؟ البته مهمترین سؤال این است که آیا این نتایج صرفا در خود سازمان TVA تنها رخ میدهد یا در دنیای خارج از سازمان هم ممکن است چنین موضوعی شروع شده باشد؟
در مجموع فصل دوم سریال Loki پیچیدهتر از همیشه آغاز شده است و این ریسک بالایی برای سازندگان سریال دارد. اما آیا آنها توانایی کنترل آن را دارند؟ اریک مارتین خود بخشی از تیم نویسندگان فصل اول سریال بوده است و جاستین بنسن و ارون مورهد وظیفه کارگردانی برخی از قسمتهای سریال Moon Knight بر عهده داشتهاند و بهنظر میرسد که با گروهی طرف هستیم که حداقل آگاهی خوبی از وضعیت کنونی دارند. آنها تجربه خوبی از گذشته بهدست آوردهاند و برخلاف بسیاری از تیمهای سریال اخیر مارول نیازی به آزمون و خطا ندارند.
اما نکته قابلتوجه اینجا است که آنها باید به سوالات زیادی پاسخ دهند و درکنار قالب روایتی فصل اول را هم حفظ کنند و به سمت پایانهایی مشابه سریال تهاجم مخفی نروند. با اینکه سازندگان به هدفی که دنبالاش بودهاند و آن یک روایت پیچیدهتر از قبل است، رسیدهاند، اما حفظ روایت فصل اول مهمتر از نان شب برای سریال است و خوشبختانه فعلا و در همان ابتدا بهنظر میرسد که سریال قرار نیست از اصول خود فاصله بگیرد و اشتباهات سریالهای اخیر MCU را تکرار کند.
مشخصا با جلوتر رفتن سریال این پیچیدگی کمتر میشود و لوکی هم احتمال دارد تصمیمات سختی بگیرد، اما بازگشت سیلوی هم سوالات زیادی را میتواند مطرح کند. در پایان قسمت اول و پس از بازگشت لوکی به شکلی مرموز به زمان حال اتفاقات سریال که احتمالا OB این کار را انجام داده است، سیلوی را مشاهده میکنیم که به زمین میرود و حالا تصمیم دارد تا در مکدونالد کار کند. سیلوی بهنظر میرسد که به یک خلا درونی دست یافته و حالا میخواهد برخلاف گذشته مثل یک آدم عادی زندگی کند.
قسمت اول فصل دوم سریال Loki شروع خوب و درخشانی دارد و نوید یک فصل درخشان دیگر را میدهد. لوکی با مشکل لغزش زمانی مواجه شده است و همچنین سازمان TVA مجبور میشود تا خود را برای جلوگیری از نابودی احتمالی محدود کند. فصل دوم روندی پیچیدهتر از فصل اول دارد، اما همان لحن و حال و هوا را توانسته است حفظ کند. سازندگان عجلهای برای روایت ندارند و همچنان با یکی از مستقلترین داستانهای دنیای سینمایی مارول طرف هستیم که اگر لیبل مارول را نداشت، شاید حتی گروهی تصور کنند ارتباطی به این دنیا دیگر ندارد که البته چیز خوبی است.