نقد سریال لوکی (Loki) | قسمت دوم از فصل دوم
قسمت اول فصل دوم سریال Loki شروع خوبی داشت و توانست با ارائه موضوعات جدید مثل لغزش زمانی روند مثبت فصل اول را ادامه دهد و حتی باعث گسترش آن شود. اگرچه تا حدی بهنظر میرسید روند سریال کمی پیچیدهتر و گیجکنندهتر از قبل شده است، اما این قسمت نشان داد که اتفاقات فصل دوم مثل یک پازل هستند که در طول فصل قرار است قطعات این پازل کنار هم قرار بگیرد تا نهتنها راز TVA بهطور کامل فاش شود، بلکه لوکی بتواند با همکاری موبیوس و گروهش جلوی یک فاجعه احتمالی را بگیرد.
لوکی میتوانست با رفتن به گذشته باعث ایجاد تغییراتی در زمان حال اتفاقات سریال شود و در مقابل هر تصمیم او در زمان حال باعث حفظ آن در آینده احتمالی میشد. حالا در قسمت دوم فصل دوم سریال Loki شاهد روندی آشناتر به فصل اول هستیم و چندین خبر و اتفاق خوب هم در این قسمت رخ داده است. این قسمت از جایی آغاز میشود که لوکی بهدنبال یافتن سیلوی است. او سیلوی را در آینده دیده بود و همین موضوع باعث شده تا لوکی بخواهد او را پیدا کند و متوجه شود چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.
درواقع آنها باید در ابتدا هانتر X-5 را پیدا کنند که بهدنبال سیلوی فرستاده شده و حالا در خط زمانی مقدس به برد ولف، بازیگر شناخته شده تبدیل شده است. اما پس از یک تعقیب و گریز جذاب شاهد شروع یکی از بهترین لحظات لوکی در طول هستیم. لوکی با اینکه در طول سه فاز دنیای سینمایی مارول از یک شخصیت شرور به یک شخصیت ضد قهرمان تبدیل شد، اما همیشه شخصیت محبوبی بوده است. بااینحال همیشه دوست داشتیم تا دوباره نسخه شرورانه این شخصیت را ببینیم.
لوکی در قسمت دوم فصل دوم سریال Loki دوباره بخشی از شرارت و کارهای شرورانه خود را به نمایش میگذارد
حالا قسمت دوم فصل دوم سریال Loki این موضوع را برای ما فراهم کرده است. در ابتدا و پس از یک تعقیب و گریز لوکی را میتوانیم مشاهده کنیم که در حال گسترش دامنه قدرتهای خود است. او با این توانایی که باعث تکثیر خود به چند نسخه برای گرفتن X-5 میشود، جنبه نسبتا ترسناکی از خود را به نمایش میگذارد. اما این تنها باری نیست که در طول قسمت قرار است این بخش از لوکی را مشاهده کنیم و حتی بخشهای بهتری هم از او در طول قسمت وجود دارد.
بهترین بخش این قسمت بدون شک صحنه بازجویی است. جاییکه لوکی تا مرز جنون پیش میرود و سپس شاهد بازگشت نسخه شرورانه او هستیم تا باعث شود X-5 دست از نقش بازی کردن بردارد و بالاخره مکانی را که سیلوی در آن پنهان شده است بگوید. این قسمت دوباره نشان داد که لوکی چقدر میتواند به عبور از خط قرمزها نزدیک شود و عبایی از انجام کارهایی مثل بردن یک شخص تا آستانه مرگ و کشتنش ندارد.
اگرچه تمام صحنه برنامه موبیوس و لوکی بوده است، اما یادمان نرود که لوکی در طول فصل دوم تا حد زیادی از تغییر دادن خود فاصله گرفته است و حالا بیشتر از اینکه بخواهد یک شخصیت جدید باشد تصمیم دارد دوباره همان خدای شرارتی باشد که همه ما او را با این نام میشناسیم. اگر چنین موضوعی درست باشد، میتواند خبر خوبی برای سریال و شخص لوکی باشد؛ چرا که مارول نیاز دارد تا از شخصیتهای کاملا مثبت فاصله بگیرد و به سمت شخصیتهای خاکستری برود که خط قرمزی ندارند.
در فصل گذشته سریال این موضوع بیشتر بر عهده سیلوی بود، اما در اینجا شخص لوکی هم کم کم در حال اجرای این موضوع است. اگر این موضوع در طول فصل هم تکرار شود، میتوان انتظار نتایج بهتری داشت و این موضوع میتواند کمک خوبی به سریال و روند آن در آینده هم کند. اما در هر حال دو چیز همچنان ثابت است و در ابتدا شیمی بسیار خوب لوکی و موبیوس است که آنها همچنان بهترین زوج این سریال و شاید در بین سریالهای MCU باشند که این موضوع تغییری در فصل دوم هم نکرده است.
اما بخش دوم بدون شک بازی بسیار درخشان تام هیدلستون است. حتی عجیب نیست که بگویم بازی هیدلستون نسبت به فصل اول بهتر هم شده است و بهخصوص اینکه او حالا میتواند جنبههای بیشتری از شخصیت لوکی را به تصویر بکشد و همین موضوع باعث شده تا اجرای درخشانتری را از او شاهد باشیم. اگرچه نمیتوان از بازی خوب اوون ویلسون هم گذشت، اما در هر حال بازی هیدلستون در طول این دو قسمت پیشرفت بیشتری کرده است و این موضوع بیشتر از قسمت اول در این قسمت دیده میشود.
اما در بخش دوم به جایی میرسیم که تازه متوجه برنامه اعضای افسار گسیخته TVA میشویم که در آن آنها تلاش میکنند تا شاخههای شکل گرفته از خط زمانی مقدس را نابود کنند که این موضوع باعث مرگ افراد زیادی میشود. در مقابل لوکی هم بالاخره سیلوی را پیدا میکند، اما بهنظر میرسد که کار سختی را برای متقاعد کردن او دارد. سیلوی ازطرفی زندگی جدیدی را آغاز کرده است و ظاهرا از زندگی خود راضی است؛ اگرچه این موضوع ممکن است صرفا ظاهری باشد و بخشی تو خالی درون او رخنه کرده باشد.
تام هیدلستون بازی درخشانی را در طول قسمت دوم فصل دوم سریال Loki به نمایش گذاشته است
ازطرفی او اعتمادی به TVA ندارد و همچنان خواستاری نابودی این سازمان است. او حتی فکر میکند لوکی دیگر یکی از اعضای این سازمان است و حداقل فعلا رابطه آنها دوباره به روزهای اول خود بازگشته است. دیدن دوباره کشمکش بین لوکی و سیلوی میتواند جذاب باشد، اما این موضوع چقدر کشش لازم را دارد؟ قسمتهای آینده به این سؤال میتوانند پاسخ دهند. اما با اینکه پس از شروع نسبتا طوفانی قسمت دوم شاهد کمی آرامتر شدن روند آن شدیم، اما قسمت دوم فصل دوم سریال Loki زمینهسازی مهمی برای ادامه داستان این فصل کرده است.
قسمت قبل متوجه شدیم که راوونا رناسلیر دارای ارتباط با He Who Remains است و حالا آنها نیاز دارند تا او را پیدا کنند. اما در این قسمت متوجه میشویم که شخصیت Miss Minutes هم دیگر عضو مهم این سازمان است که گذشته و نقش او درواقع تا این قسمت روشن و شفاف نشده بود. آنها نیاز دارند تا با یافتن Miss Minutes ضمن آرام کردن وضعیت TVA راهی برای یافتن راوونا رناسلیر هم پیدا کنند و همانطور که سریال گرههای بیشتری را از داستان آن بازی میکند، گرههای بیشتری را هم به نمایش میگذارد که پیچیدگی بیشتری هم دارند.
قسمت دوم فصل دوم سریال Loki دارای لحظات خوبی از لوکی است که در آن دوباره شاهد کارهای شرورانه خدای شرارت هستیم و او از جادوها و قدرتهای جدیدی در طول قسمت استفاده میکند. در طول قسمت دوباره در طول زمان سفر میکنیم و صحنه بازجویی یکی از بهترین صحنههای دو فصل سریال بوده است. همچنین بالاخره سیلوی وارد خط اصلی داستانی فصل دوم سریال شد و درنهایت این قسمت یک پیش زمینه برای ادامه داستان فصل دوم سریال شده است.