نقد فیلم زنبور (The Wasp) | تروما و انتقام

دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۹
مطالعه 6 دقیقه
کاور فیلم the wasp
فیلم زنبور (the Wasp) تریلری روانشناختی است که با یک پیچش داستانی جذاب مخاطب را غافل‌گیر می‌کند. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.
تبلیغات

فیلم زنبور یک تریلر روانشناسانه است. فیلمی با ایده‌ای جذاب اما با پرداختی نه‌چندان منسجم. اثری با فضایی به‌شدت خاکستری که قهرمان و ضدقهرمان‌اش به یک اندازه در شکل‌گیری این فضای سرد سهیم هستند. The Wasp تصویری از آدم‌های ازهم‌فروپاشیده‌ای است که خود هیچگونه دخالتی در شکل‌گیری اوضاع سخت زندگی‌شان ندارند. آن‌ها قربانیانی هستند که باید سرنوشت محتوم‌شان را بپذیرند. فیلم زنبور از آن دسته از فیلم‌هایی است که دوست دارد حرف‌های بزرگی بزند و از سینما به‌عنوان محلی برای ارائه‌ی ایده‌ها و صحبت‌های روانشناسانه استفاده کند.

تریلرهای روانشناسانه، یکی از گونه‌های پرطرفدار در سینما هستند. قصه‌هایی جنایی و معمایی که ضدقهرمان‌اش بخاطر مشکلات روانی دست به جنایت می‌زند. این زیرژانر سینمایی به دلیل لایه‌مند بودن محتوایش، علاوه‌بر اینکه از قراردادهای ژانری استفاده می‌کند، به‌نوعی در پی بازخوانی جهان روانکاوی نیز هست و بیشتر از سایر تریلرها توجه مخاطب را به خود جلب می‌کند. فیلم زنبور اثری شخصیت‌محور است که کارکترهایش طبق ناخودآگاه آسیب‌دیده‌ای که دارند کنش‌های هولناکی از خود نشان می‌دهند. این فیلم اثری متوسط در میان تریلرهای روانشناسانه است که شاید ارزش یکبار دیدن را داشته باشد.

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

کارلا و هدر در حال نگاه کردن به یکدیگر در فیلم the wasp

زنبور یک فیلم لایه‌مند است. اثری که می‌توانست بی‌نهایت جذاب و کاردرست از آب دربیاید. فیلم با پلان‌هایی از شخصیت اصلی قصه یعنی هدر شروع می‌شود. پیامی برای او می‌آید. نوشته‌ای که محتوایش مربوط به تاریخ باروری و تخمک‌گذاری است. در همین حین همسر هدر، سیمون از راه می‌رسد و با سردی درباره‌ی مهمانی فردا شب با او صحبت می‌کند. فیلمساز با استفاده از این پلان‌ها قلاب داستانی خود را می‌اندازد و به تماشاگر می‌فهماند که قصه از چه قرار است. روایتی تکان‌دهنده از داستان‌ زندگی دو زنی که همه‌چیزشان را از دست داده‌اند.

چیزی که از ابتدای فیلم مخاطب را در چنگ خود نگه می‌دارد و او را به دیدن ادامه‌ی فیلم ترغیب می‌کند، لحن فیلم است

هدر زندگی زناشویی نابسامانی دارد، از خیانت همسرش مطمئن است و احساس خشم و ناامیدی می‌کند. چیزی که از ابتدای فیلم مخاطب را در چنگ خود نگه می‌دارد و او را به دیدن ادامه‌ی فیلم ترغیب می‌کند، لحن فیلم است. فضای سرد و اتمسفر تلخ فیلم از پلان‌های ابتدایی به تماشاگر می‌فهماند که با روایتی نسبتا پیرو فرم سروکار دارد و اگر در انتها قصه‌ی جالبی نیز گیرش نیاید، حداقل از این فضاسازی و طعم سرد روایت استفاده خواهد کرد. لحنی که از ابتدا تا انتهای این فیلم حفظ می‌شود و چون قالبی قصه را تا زمان پایان‌بندی همراهی می‌کند.

فیلم ایده‌ی خوبی دارد. در مسیر ژانر حرکت می‌کند و بنایش را روی مهم‌ترین المان گونه‌ی تریلر، یعنی تعلیق قرار می‌دهد. زنبور از آن دسته از فیلم‌هایی است که می‌توانست یک شاهکار باشد اما اشتباهات فیلمنامه‌ای و کارگردانی پتانسیل ایده‌ی ابتدایی را هدر می‌دهند و خیلی سرزده به نقطه‌ی پایانی می‌رسند. بعد از دیدن این فیلم تماشاگر احساس می‌کند که فیلمساز بدون بهره‌گیری از روابط علت‌ومعلولی از عنصر غافل‌گیری استفاده کرده است. موقعیت‌هایی بدون بهره‌گیری از مصالح مهم درام‌پردازی که در ادامه به آن‌ها اشاره خواهم کرد. بعد از برخورد سرد میان هدر و همسرش و همچنین پیام اتمام دوران باروری، هدر به‌سرعت به سراغ لپ‌تاب‌اش می‌رود و پروفایل کارلا را چک می‌کند. او درنهایت با او قرار می‌گذارد و به دیدنش می‌رود.

کارلا در حال نگاه کردن در فیلم the wasp

در پرده‌ی ابتدایی فیلم از زمانی که هدر کارلا را در ازای پول راضی می‌کند تا همسرش را به قتل برساند تا زمانی کارلا بیهوش می‌شود، همه چیز حساب‌شده و دقیق است. مخاطب خود را همراه یک تریلر جنایی می‌بیند که نقشه‌ی قتلی قرار است توسط دو زن در آن اجرا شود. کارلا با دستکش به خانه هدر می‌رود، آن دو بر سر اینکه چگونه سیمون را بکشند و جسداش را نابود کنند، بحث می‌کنند. هیچ چیز شک برانگیزی در این میان وجود ندارد، کارلا پنجمین بچه‌ی خود را باردار است و نیاز به پول دارد و هدر نیز از همسرش متنفر است و دوست دارد که هرچه زودتر سیمون بمیرد. انگیزه‌ی هر دو شخصیت برای مخاطب کاملا قابل باور است و درام در این پلان‌ها تکه‌به‌تکه مصالح‌اش را می‌چیند و پیش می‌رود.

تروما مسئله‌ی اصلی این فیلم است، یک حادثه‌ی محرک قوی، که عامل شکل‌گیری معما و تعلیق در این فیلم شده است

کارلا و هدر در کشاکش برنامه‌ریزی نقشه‌ی قتل سیمون هستند که هدر به گذشته‌های دور می‌رود و خاطراتش را با کارلا مرور می‌کند. در اینجا فیلم مقدار بیشتری تعلیق به خود می‌گیرد و ما متوجه می‌شویم که احتمالا انگیزه‌های بیشتری برای این ملاقات در میان است. بعد از فاش شدن شخصیت اصلی سیمون و گرفتار آمدن کارلا توسط هدر، نقطه عطف جذابی شکل می‌گیرد و کشمکش‌های دراماتیکی خلق می‌شود. فیلم از پرده‌ی اول عبور می‌کند و تماشاگر در وضعیت عدم‌اطمینان از هدف قهرمان قصه قرار می‌گیرد. حالا کارلا به یک صندلی بسته شده است. او بیهوش است و هدر با یک نامه از خانه بیرون می‌رود.

تا به اینجای کار همه چیز عالی است. پیچش داستانی ظریفی شکل گرفته و فیلمساز با استفاده از مصالح درام و بهره‌گیری از روابط علت‌ومعلولی، تعلیق جذابی را خلق کرده است. بعد از گرفتار آمدن کارلا توسط هدر همه چیز تغییر می‌کند و فیلم ایده‌های یک درام انسانی و روانشناسانه را به خود می‌گیرد. هدر به گذشته‌ها و دوران نوجوانی‌اش فلش‌بک می‌زند و روان و زندگی دو شخصیت اصلی قصه واکاوی می‌شود. تروما مسئله‌ی اصلی این فیلم است، یک حادثه‌ی محرک قوی، که عامل شکل‌گیری معما و تعلیق در این فیلم شده است. بعد از به هوش آمدن کارلا درام تغییر مسیر می‌دهد و فیلم تبدیل به دو تکه‌ی مجزا می‌شود.

هدر در حال صحبت با کارلا در فیلم the wasp

از لحظه‌ای که هدر اعتراف می‌کند به دنبال انتقام از کارلا است، تعلیق به بالاترین نقطه اوج خود می‌رسد، مسیری که نیازمند کشمکش‌ها و درگیری‌هایی تکان‌دهنده است. رویارویی این دو نفر با یکدیگر قسمت سخت پروژه‌ی فیلمساز است. او در میان این درگیری‌ها هم باید کشمکش‌های بیرونی را مدیریت کند و هم اینکه از کشمش‌های درونی التهاب بیرون بکشد، چراکه اصل ماجرا روی تروما و انتقام سوار شده است. اما فیلمنامه در پرده‌ی دوم و درست جائی که باید تقابل هدر و کارلا را به اوج خود برساند پاپس می‌کشد و تماشاگر آرزو می‌کند که ای کاش، فیلمساز ماجرای برنامه‌ریزی قتل سیمون را ادامه می‌داد.

موقعیت‌هایی که دو شخصیت اصلی این فیلم در آن گرفتار می‌شوند، رونوشتی از سرنوشت‌گرایی در سینمای نوآر است

هدر برای این قسمت از فیلم اصلا شخصیت پخته‌ای نیست و همانطور که در ابتدای این مطلب نیز گفتم، فیلمساز بدون توجه به روابط دراماتیکی هم از ایده‌ی تصادف بهره می‌گیرد و هم مسیر حرکت هدر در قصه را طراحی می‌کند. هدر در یک‌سوم پایانی فیلم عملا هیچ چشم‌اندازی از خود نشان نمی‌دهد و هدف او از زندانی کردن کارلا مشخص نیست. او دستان کارلا را باز می‌کند، به چه دلیل این کار را انجام می‌دهد؟ عملی که درنهایت منجربه شکل‌گیری نقطه‌ی گره‌گشایی می‌شود. هدر با چه انگیزه‌ای نامه‌ی کمک‌خواهی را به خانه‌ی همسایه می‌اندازد؟ آیا قصدش خودکشی و یا مردن توسط کارلا بوده است؟ آیا هدر همچنان می‌خواسته که در نقش یک قربانی ظاهر شود؟ نقشه‌ی انتقام هدر آجربه‌آجر بالا نمی‌رود و فیلمساز بجای اینکه دستان کارلا را در یک درگیری باز کند، این اتفاق را به دست یک عمل غیردراماتیک می‌سپارد و او به راحت‌ترین شکل ممکن به نقطه‌ی پایانی می‌رسد.

در ابتدای این مطب گفتیم که فیلم زنبور اثری روانشناختی است. خانواده‌ی ناکارآمد کارلا در دوران نوجوانی و عدم‌کمک مادر هدر به آن‌ها باعث خلق چنین موقعیت تراژیکی می‌شود. خشونت در خانه به روان کودک اصابت می‌کند و او بخاطر نادیده گرفته شدن، همان خشونت را در جامعه بکار می‌گیرد. حسادت کارلا نسبت به هدر، خانواده‌ی ناکارآمد و عدم مراقبت هدر از خود باعث شکل‌گیری موقعیت‌های تراژیک این درام شده است. از طرفی نیز هدر تاب‌آوری خود را از دست می‌دهد و روانش دیگر پذیرش فشارهای زندگی گذشته و حال‌اش را ندارد. موقعیت‌هایی که دو شخصیت اصلی این فیلم در آن گرفتار می‌شوند، رونوشتی از سرنوشت‌گرایی در سینمای نوآر است. آدم‌های این قصه هیچ راه فراری ندارند و مجبور به پذیرش زندگی گندابی خود هستند. گویی هدر بازی در نقش یک قربانی را پذیرفته است و کارلا نیز در ادامه‌ی همان مسیری که کبوتری را کشت، حالا باید یک انسان بکشد. طبیعت هدر و کارلا را گیر می‌اندازد، تقدیرگرایی از راه می‌رسد و دو شخصیت اصلی قصه تبدیل به آدم‌هایی می‌شوند که گذشته‌شان درک درستی از آن دارد.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات