نقد فیلم بیتل‌جوس بیتل‌جوس (Beetlejuice Beetlejuice) | هیچوقت نگو بیتل‌جوس!

یک‌شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۹
مطالعه 18 دقیقه
کاور فیلم Beetlejuice Beetlejuice
فیلم بیتل‌جوس بیتل‌جوس یک دنباله‌سازی موفق از تیم برتون است. فیلمی درباره‌ی مرگ، سوگواری، ارتباط بین‌نسل و خانواده. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.
تبلیغات

تیم برتون یکی از عجیب‌ترین و منحصربفردترین آدم‌های دنیای فیلم و فیلمسازی است. آنقدر عجیب که به گفته‌ی خودش، دیگران او را همیشه به یکدیگر نشان می‌دادند: اون آدم عجیبه! اون آدمه عجیبه که جوراب‌های خنده‌دار می‌پوشه! اون آدم بزرگه با موهای درهمش! از نظر خودش او یک آدم کاملا معمولی است اما همین عجیب بودنش از نظر ما باعث بوجود آمدن سینمایی بسیار متفاوت، جذاب و البته عجیب شده است. سینمای تیم برتون، سینمایی لذت‌آور است. جهانی مملو از خیال و خیال‌پردازی! البته توضیح اینکه چرا سینمای تیم برتون اینقدر دوستداشتنی است شاید کار سختی باشد. تماشای یکسری فیلم‌های عجیب تا که به خودتان می‌آیید، متوجه می‌شوید در آن‌ها غرق شده‌ و با هیولاهای آقای عجیب رابطه‌ای دوستانه برقرار کرده‌اید!

تیم برتون از آن دسته از فیلمسازانی است که تماما دست‌به‌ناخودآگاه و غریزه‌ی عجیب‌اش پیش می‌رود. او اصلا شبیه هیچکسی نیست. برایش هم اهمیت ندارد که سینمایش خارج از سلیقه‌ی بسیاری از کمپانی‌ها حرکت می‌کند. نقاشی‌هایش نیز شبیه فیلم‌هایش هستند البته این فیلم‌هایش هستند که از نقاشی‌هایش می‌آیند. برتون ذاتا آدم متفاوتی است او از هنر استفاده می‌کند تا بتواند ناخودآگاه‌اش را به‌تصویر بکشد. یک ناخودآگاه کاملا شلوغ با کلی موجودات عجیب‌وغریب که سال‌هاست درون برتون زندگی می‌کنند. فکرش را کنید که صمیمی‌ترین دوستان او هیولاها و خون‌آشام‌ها باشند، آن‌هایی که از کودکی با برتون عجیب دست دوستی داده‌اند و او بهشان قول داده است تا در برابر چشمان همه علنی‌شان کند. برتون پسر بازیگوش سینما تنها با قصه‌های شخصی‌اش فیلم می‌سازد. چقدر لزج و عجیب است که هیولاها و موجودات کج‌ومعوج بخشی از زیست شخصی یک آدم باشند!

البته در دنیای سینما خیلی عجیب بودن آنقدرها هم خوب نیست. مخاطب‌هایت به دو دسته تقسیم می‌شوند، آن‌هایی که جانشان را برای آثارت می‌دهند و آن‌هایی که برای همیشه نگاه‌شان از یک قدمی اسم‌ات نیز رد نمی‌شود. برتون بخاطر همین پسر خاص بودن‌اش تا انتهای دهه‌ی ابتدایی دوران فیلمسازی‌ خود، کارهایش را با دید «شدشد، نشدشد» می‌ساخت تا اینکه او جهان‌اش را به همه تحمیل کرد و در دنیای هالیوود یک ستاره بدست آورد. حالا تیم برتون از دید منتقدان یک فیلمساز مولفی است که بیشتر اعتبارش را از مخاطبی می‌گیرد که به جهان خاص هیولاها و کارکترهای کج‌ومعوج علاقه‌مند است. در درون برتون پسرک تنها و گوشه‌گیری زندگی می‌کند که برای فرار از تنهایی مجبور است با دوستان خیالی خود به گشت‌وگذار برود، ماجراجویی کند و خودش را در درون کارکترهایی مثل ادوارد دست‌قیچی، ویلی وانکا و ... ببینید. بیایید دعا کنیم که این پسربچه هیچوقت بزرگ نشود تا دوستان خیالی‌اش برای همیشه زنده بمانند!

tim burton در دیزنی

برتون وقتی بخاطر استعدادهای عجیبش به دیزنی رفت، اگرچه مدیران رده بالای آنجا متوجه قابلیت‌های او بودند اما هنوز نتوانسته بودند به‌عنوان یک کارگردان کاربلد به او اطمینان کنند. درنهایت برتون بعد از ساخت دو فیلم کوتاه بسیار موفق و یک فیلم نیمه‌بلند، اولین فیلم تاثیرگذار و مهم زندگی‌اش یعنی فرانکنوینی را ساخت. از این جهت می‌گوییم تاثیرگذار، چراکه فرانکنوینی در فیلم‌های دیگر برتون خود را تکرار می‌کند و ما می‌توانیم این فیلم را چکیده‌ی همه‌ی کارنامه‌ی این کارگردان در نظر بگیریم. فرانکنوینی داستان پسربچه‌ای است که سگ‌اش در یک تصادف کشته می‌شود و پسربچه از طریق برق دوباره سگ‌اش را زنده می‌کند. سگ ظاهر ترسناکی به خود می‌گیرد و آن دو مجبور می‌شوند که از دید همسایه‌ها پنهان بمانند. دیدید که چقدر داستان آشنایی بود؟ انگار ادوارد دست‌قیچی، بیتل‌جوس، عروس مرده و... همه‌شان در این فیلم کوتاه خلاصه شده بودند. برتون با فرانکنوینی راه‌اش را پیدا کرده بود، شاید به‌همین دلیل است که او در سال ۲۰۱۲ دوباره به‌سراغ این قصه رفت و انیمیشن‌اش را ساخت.

گفتم که عجیب‌وغریب بودن در سینما هم روز خوب دارد و هم روز بد، برتون بعد از ساخت فیلم کوتاه فرانکنوینی از دیزنی اخراج شد اما در جائی دیگر تهیه‌کننده‌ای را وسوسه کرد و برای ساخت فیلم ماجراجویی بزرگ پی‌وی (۱۹۸۵) استخدام شد. این فیلم درست است که از لحاظ روایی هیچ جائی در جهان برتون ندارد اما برای ورود برتون عجیب به سینما که از دیزنی اخراج شده بود، تصمیمی حیاتی تلقی می‌شد. ساخت این فیلم زمینه‌ی تولید بیتل‌جوس (۱۹۸۸) را فراهم کرد، اثری دلچسب و جذاب که باعث شد برتون دنباله‌ای را برای آن بسازد. حال قبل از اینکه به موشکافی و نقد بیتل‌جوس بیتل‌جوس بپردازیم، نگاهی تیتروار به کارنامه‌ی برتون خواهیم انداخت.

برتون زمانی می‌تواند فیلمی خارق‌العاده بسازد که ایده آن فیلم‌ از ناخودآگاه و گنجه‌ی خاک‌خورده و اضطراب‌انگیز دوران کودکی‌اش آمده باشد

برتون در سال ۱۹۸۹ با ساخت فیلم بتمن وارد دهه‌ی دوم دوران فیلمسازی خود شد. برادران وارنر برای ساخت بتمن باز هم تصمیم گرفته بودند که به برتون اعتماد کنند. برتونی که از دیزنی اخراج شده بود حالا با ساخت فیلم‌هایی مثل ماجراجویی پی‌وی، بیتل‌جوس و بتمن برای برادران وارنر تبدیل به یک ماشین پولسازی شده بود. او بعد از ساخت بتمن به‌سراغ یکی از بهترین و موفق‌ترین فیلم‌های کارنامه‌اش یعنی ادوارد دست‌قیچی رفت. می‌دانید که فیلم موفق در کارنامه‌ی برتون به چه معناست؟! فیلم موفق برتون یعنی یک فیلم شخصی! ادوارد دست‌قیچی همانند بیتل‌جوس فیلمی موفق و شخصی بود. برتون زمانی می‌تواند فیلمی خارق‌العاده بسازد که ایده آن فیلم‌ از ناخودآگاه و گنجه‌ی خاک‌خورده و اضطراب‌انگیز دوران کودکی‌اش آمده باشد؛ به‌همین دلیل بود که دنباله‌‌ی «بتمن» با نام «بازگشت بتمن» نتوانست مخاطب و حتی خود برتون را راضی کند. او از این شکست یک درس گرفت و دوباره به‌سراغ جهان شخصی‌اش رفت و «اد وود» را ساخت. اد وود متعلق به دیزنی بود و گویا برتون بر سر مسائل گیشه با این کمپانی طلسم شده بودند. فیلم توجه منتقدان را به خود جلب کرد و جوایز بسیاری بدست آورد اما همچون فرانکنوینی برای دیزنی یک شکست تجاری تلقی شد. برتون بعد از این فیلم دوباره به‌سراغ برادران وارنر رفت و «مریخ حمله می‌کند» را ساخت. فیلمی که برای برتون سراسر شکست بود. دهه‌ی دوم دوران فیلمسازی برتون، سال‌هایی پر از آزمون و خطا بودند او تقریبا فهمیده بود که فیلم‌های شخصی بیش از فیلم‌های به توصیه‌ی استودیوها برایش سود خواهند کرد.

برتون شروع دهه‌ی سوم دوران فیلمسازی خود را با ساخت فیلم نیمه‌کاره‌ی سوپرمن شروع کرد. اما او خیلی زود متوجه شد که این فیلم کار او نیست و باید به جهان شخصی خود بازگردد، به‌همین دلیل برتون خیلی سریع «اسلیپی هالو» را ساخت. فیلمی که این فیلمساز عجیب را به ریل بازگرداند. بعد از ساخت این فیلم و تا سال ۲۰۰۵ برتون بخاطر ساخت سیاره میمون‌ها و بتمن مورد انتقادات شدیدی قرار گرفت. بازسازی، دنباله‌سازی و حتی وام گرفتن از فیلم‌هایی مثل بتمن و سوپرمن که شخصیت‌ها و داستان‌هایشان شکل «برند» به خود گرفته‌اند برای فیلمساز عجیبی مثل برتون با آن جهان هیولایی و خاص‌اش شاید کار چندان عاقلانه‌ای نباشد. ترکیب دو دنیای متفاوت چیزی جز شکست برای برتون به‌همراه نداشت اما این شکست‌ها پسر عجیب سال‌های دور و نزدیک را ناامید نکرد. برتون درنهایت «ماهی بزرگ» را ساخت اما با دو فیلم «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی» و «عروس مرده» همه‌ی انتقادات و بی‌مهری‌های مخاطبان در آن چند سال را تبدیل به تحسین و تمجید کرد. برتون درنهایت در سال ۲۰۰۷ «سوئینی تاد: آرایشگر شیطانی خیابان فلیت» را ساخت. این فیلم آخر اثر پرزرق‌وبرق، محبوب و قابل‌اعتنای برتون تا قبل از ساخت سریال «ونزدی» محسوب می‌شود. برتون بعد از ساخت این فیلم در حالی وارد دوران چهارم فیلمسازی خود می‌شد که روزهای بی‌رمق و سیاهی انتظارش را می‌کشیدند. آلیس در سرزمین عجایب با اینکه به تجربه‌ی خوبی در گیشه رسید اما نتوانست منتقدان را راضی کند، چراکه آلیس و جهان خیالی‌اش از دنیای شخصی برتون نیامده بودند.

در ادامه داستان فیلم بیتل‌جوس و بیتل‌جوس بیتل‌جوس لو می‌رود

تیم برتون و آثارش

برتون بعد از شکست آلیس به‌سراغ برادران وارنر رفت و در سال ۲۰۱۲ «سایه‌های تاریک» را ساخت. این فیلم نیز از دنیای شخصی برتون نیامده بود، پس عجیب نبود که سایه‌های تاریک نیز هم در میان منتقدان شکست بخورد و هم اینکه در گیشه به اقبال چندانی نرسد. برتون اما دوباره به‌سراغ زیست شخصی‌اش رفت و فرانکنوینی را با دیزنی ساخت. فرانکنوینی حاصل اولین تلاش‌هایش در این کمپانی بود. این استاپ موشن که یک بازسازی از انیمیشنی بود که بخاطرش از دیزنی اخراج شد و چند جایزه معتبر را بدست آورد. بعد از ساخت فرانکنوینی یکی از شخصی‌ترین فیلم‌های برتون که برگرفته از دوران کودکی‌اش بود، دوباره مسیر سراشیبی این فیلمساز عجیب و خاص بواسطه‌ی ساخت فیلم‌های نه‌چندان خوب از میان مختصات جهان کاری او سر برآورد تا اینکه سریال ونزدی (۲۰۲۲) نجات‌اش داد و باعث شد که بتواند دوباره بیتل‌جوس را به جهان زندگان بیاورد. کارنامه‌ی کاری برتون به همه ثابت کرده بود که به این کارگردان دنباله‌سازی و بازسازی نمی‌آید که البته خودش نیز به این موضوع کاملا واقف بود اما چه شد که برتون تصمیم گرفت یکی از موفق‌ترین فیلم‌هایش را در مسیر بازسازی بیندازد و شانس خود را دوباره امتحان کند؟ بیتل‌جوس یک فیلم شخصی برای برتون بود و او نیز متخصص در فیلم‌های شخصی! برتون عجیب‌وغریب تنها می‌تواند از پس فیلم‌هایی برآید که خود زندگی‌شان کرده باشد.

لیدیا اصلی‌ترین شخصیت این فیلم همان خود برتون است و برتون نیز متحبر در ظاهر کردن، شخصیت‌هایی همانند خودش

سال ۱۹۸۸ است و بیتل‌جوس برتون را در میان جهان لطیف نظرات مثبت منتقدان قرار داده است. همه بیتل‌جوس را دوست دارند اما گمان نمی‌برند که چند دهه بعد دنباله‌اش ساخته شود. بیتل‌جوس ۱۹۸۸ همانند دنباله‌اش فیلمی درباره‌ی مرگ و زندگی بود. باربارا و آدام میتلند تصمیم می‌گیرند که تعطیلات را در خانه بمانند. اما یک روز هنگام بازگشت از خرید اتومبیل‌شان به داخل رودخانه سقوط می‌کند. آن‌ها وقتی به خانه می‌رسند، متوجه می‌شوند که در آینه خود را نمی‌بینند، سپس چشم‌شان به کتاب راهنمای مردگان می‌افتد و متوجه می‌شوند که از آن تصادف زنده به خانه برنگشته‌اند. خانه‌ی آن‌ها فروخته می‌شود و ساکنین جدید با کلی اداواطوار از نیویورک سر می‌رسند. باربارا و آدام برای اینکه بتوانند مشکلاتشان را حل کنند بیتل‌جوس را از دنیای مردگان استخدام می‌کنند. یک مطرود شیطانی! دختر این خانواده لیدیا همان چیزی است که برتون به آن علاقه دارد و بیتل‌جوس را تبدیل به یک فیلم شخصی برای او می‌کند. لیدیا کلید موفقیت برتون بود، کارکتری منزوی، متفاوت و علاقمند به مرگ! تنها زنده‌ای که می‌توانست باربارا و آدام را ببیند. لیدیا اصلی‌ترین شخصیت این فیلم همان خود برتون است و برتون نیز متحبر در ظاهر کردن، شخصیت‌هایی همانند خودش. بیتل‌جوس چیزی بود که نعل‌به‌نعل جهان برتونی را به‌تصویر می‌کشید و از این بابت جز گزینه‌های دنباله‌سازی به‌شمار می‌آمد. ادوارد دست‌قیچی، بیتل‌جوس، اد وود، چارلی و کارخانه شکلات‌سازی، اسلیپی هالو پرگرانش‌ترین فیلم‌هایی بودند که برتون برای دنباله‌سازی در دست داشت که البته او بیتل‌جوس را انتخاب کرد، فیلمی که چند دهه در صف انتظار دنباله‌سازی مانده بود. بیتل‌جوس عاشق!، بیتل‌جوس به هاوایی می‌رود! بیتل‌جوس به فضا می‌رود! اینها همه فیلمنامه‌هایی بودند که در این سال‌ها برای این دنباله‌سازی نوشته شده‌اند. اما درنهایت قرعه به نام بیتل‌جوس بیتل‌جوس افتاد.

باربارا و آدام در حال نگاه کردن به ماکت در فیلم Beetlejuice

حالا داستان بیتل‌جوس بیتل‌جوس زندگی لیدیا همان دختر نوجوان عجیب را دنبال می‌کند. برتون بعد از سال‌ها دوباره به‌سراغ یکی از محبوب‌ترین کارکترهایش می‌رود. لیدیای محصول «برتونیسم» اندازه‌ی همه‌ی این سال‌ها معطلی بزرگ شده و به‌دنبال برآورده کردن جهان برتون است. شاید یکی از دقیق‌ترین و عمیق‌‌ترین شخصیت‌های شکل‌گرفته توسط برتون همین لیدیا باشد. پسر بازیگوشِ ناخودآگاهِ برتونِ سی ساله در زمان لیدیای ۱۹۸۸ فریم‌به‌فریم با این کارکتر همذات‌پنداری می‌کرد. حالا که کودک درون برتون بزرگ شده، لیدیا نیز بزرگ شده است. لیدیا و برتون هر دو آرام‌تر شده‌اند اما گویا خود برتون از این وضعیت راضی نیست او به خود پس‌گردنی می‌زند، خودش را بیدار می‌کند و از زبان مادرخوانده‌ی لیدیا به خودش می‌گوید: «زندگی‌ات را پس بگیر، آن آدم گستاخ کجا رفته؟»

ایده‌های برتون محصول زیست هنرمندانه‌اش هستند. برتونیسم از زندگی کودک گوشه‌گیری می‌آید که برای فرار از آدم‌ها، مدرسه و خانواده‌اش با هیولاها و کتاب‌های تاریخی و هنری دوست شده است

در بیتل‌جوس بیتل‌جوس، چارلز توسط کوسه‌ها خورده می‌شود و دلیا، لیدیا و دخترش آسترید برای اجرای مراسم یادبود به خانه‌ی روح‌زده‌شان در وینتر ریور برمی‌گردند. (جائی که قسمت قبلی نیز در آن فیلمبرداری شده است.) آسترید مدل مینیاتوری آدام را پیدا می‌کند، با یک روح خبیث سر قرار می‌رود و دوباره سروکله بیتل‌جوس پیدا می‌شود. برتون در این فیلم نیز دوباره به‌سراغ لیدیا می‌رود، روایت را با او شروع می‌کند و تنها می‌خواهد با او کنار بیاید. برتون می‌گوید: «لیدیا شخصیتی است که می‌فهممش و با او همذات‌‌پنداری می‌کنم» لیدیای بیتل‌جوس کارکتری گوتیک و سرکش است از آن شخصیت‌هایی که برتون برایشان می‌میرد! به گفته‌ی خود برتون فیلم از جنبه‌ی این کارکتر بُعدی شخصی برایش می‌گیرد، به‌همین دلیل دنباله‌اش را می‌سازد. برتون: «دوست داشتم بدانم که چه بر سر یکی از شخصیت‌های تاریک و سرکشم آمده، زمانی که او پا به دوران بزرگسالی قرار داده است.» به گفته‌ی برتون جهان لیدیای بیتل‌جوس بیتل‌جوس ساخته و پرداخته‌ی دنیای خود برتون است. برتون نیز همانند لیدیا درگیر احساسات متضادی است، گیج و سردرگم است، نمی‌داند راهش درست بوده یا نه؟ از ماهیت روابط‌اش مطمئن نیست و از سفر زندگی‌اش هنوز درس‌های لازم را نگرفته است.

با اینکه برتون خود فیلمنامه‌هایش را نمی‌نویسد اما فیلمسازی مولف است. خالق یک جهان برتونیسمی، ترسناک و کج‌ومعوج! قاعده و قوانین خودش را دارد و از دو الگوی هوشمندانه و منحصربفرد برای خط‌بندی سینمایش استفاده می‌کند: دنیای کودکی و جهان درونی‌اش! ایده‌های برتون محصول زیست هنرمندانه‌اش هستند. برتونیسم از زندگی کودک گوشه‌گیری می‌آید که برای فرار از آدم‌ها، مدرسه و خانواده‌اش با هیولاها و کتاب‌های تاریخی و هنری دوست شده است. برتون چیزی را خلق می‌کند که آن را زیست کرده، برای همین است که قبرستان و مرگ اولین المان‌های این سینمای خاص هستند. برتون کودکی خود را در قبرستان گذرانده ، برای او جائی بهتر از اینجا پیدا نمی‌شده است! برتون می‌گوید هیچ جائی مثل قبرستان به او آرامش نمی‌داده! به‌همین دلیل است که حالا مرگ تبدیل به یکی از مضامین اصلی سینمای برتون شده است. قبرستان باید در آثار او حضور داشته باشد و خودی نشان دهد.

بیتل جوس در حال خندیدن در فیلم beetlejuice beetlejuice

فیلم بیتل‌جوس بیتل‌جوس اثری درباره‌ی مرگ و سوگواری است. فیلمی که درنهایت مخاطب را مجاب به نوشتن یک ستایشنامه در مورد دیدگاه خاص برتون آنهم درباره‌ی تاریکترین مضمون زندگی بشر می‌کند. برتون زهر مرگ را گرفته و به آن پارچه‌ای سفید پوشانیده است و باهاش تانگو می‌رقصد. مرگ در بیتل‌جوس آنقدرها هم تلخ و گزنده نیست، مرده‌ها آن پایین زندگی خوبی دارند و هرکدام به کاری مشغول هستند و از همه مهمتر اینکه اصلا پیر هم نمی‌شوند! مگر از بدتر مرگ هم وجود دارد؟ نه وجود ندارد! اما برتون این بدِ بد را می‌چلاند، به سخره‌اش می‌گیرد و در انتها رو به مخاطب می‌کند و می‌گوید، مرگ اصلا ترسی ندارد، از کجا معلوم که دنیای مردگان شبیه فیلم‌های من نباشد؟ تیم برتون می‌داند که مرگ امری گریزناپذیر است اما با شخصیت بخشیدن به بدن‌های مرده و نمایش رقص‌ها و آوازهایشان هنگام سوار شدن به قطار ابدی ارواح به لزج‌ترین قسمت سرنوشت بشر پوزخند می‌زند اما پوزخندی که درنهایت درد دارد.

فیلم بیتل‌جوس بیتل‌جوس اثری درباره‌ی مرگ و سوگواری است. فیلمی که درنهایت مخاطب را مجاب به نوشتن یک ستایشنامه در مورد دیدگاه خاص برتون آنهم درباره‌ی تاریکترین مضمون زندگی بشر می‌کند

برتون در بیتل‌جوس بیتل‌جوس از کارکترهای جدیدی استفاده می‌کند. او عاشق سبک و سیاق لباس‌های دوران ویکتوریایی است و شخصیت تازه‌اش یعنی دلورس (مونیکا بلوچی) را همانند تابلوها و تصویرهای بجا مانده از آن دوران طراحی می‌کند. برتون همچنین به معماری دوران ویکتوریایی قرن نوزدهم انگستان به‌شدت علاقه نشان می‌دهد و طراحی مدرسه آسترید برگرفته از همین علاقه‌ی اوست. او همین طراحی را در عروس مرده و سوئینی تاد و... هم انجام داده است. برتون در این فیلم حتی دلورس را شبیه امیلی در انیمیشن عروس مرده دوباره سرپا می‌کند و به هر دو کارکتر بکگراند شخصیتی نسبتا مشابهی می‌بخشد: هر دو به قتل رسیده‌اند! دلورس از قسمت گمشده‌ها برمی‌خیزد تا همسرش بیتل‌جوس را پیدا کند.

او در پی انتقام است. دلورس خطرناک‌ترین شرور برتون در این فیلم روح مردگان را تصاحب می‌کند و هیچ شفقتی از خود نشان نمی‌دهد. پلان‌های سرهم شدن قطعات بدن دلورس از جذابترین لحظات این فیلم است که برتون با استفاده از یک موسیقی، زهر گزنده‌اش را گرفته است. از طرفی دیگر برتون روری را خلق می‌کند، او برای نمایش دوران پرتلاطم بزرگسالی لیدیا لازم است. روری مدیر برنامه‌های لیدیا و البته یکی دیگر از شخصیت‌های شرور این ماجراست. روری آب‌وتاب کمی دارد و نسبت به دیگر کارکترهای این قصه چندان پرداخت نشده است. او شیادی است که برای پول‌های لیدیا برنامه چیده اما برتون او را در قامت یک ضدقهرمان خیلی شرور نمی‌بیند، که ای کاش می‌دید! روری تنها در یک گوشه می‌ایستد و گهگاهی علائم یک ضدقهرمان را از خود بروز می‌دهد اما چندان قدرتمند نیست که مخاطب را به دلهره بیندازد. مشکل او خالی بودن قطعه‌ی تعلیق در شخصیت‌پردازی‌اش است. برتون باید در جائی و قبل از مراسم عروسی گوشی را دست مخاطب می‌داد، اطلاعات تزریق‌اش می‌کرد و به او می‌فهماند که روری شیاد است تا تماشاگر درگیر یک استرس درست‌وحسابی از سمت آینده‌ی لیدیا نیز بشود.

بیتل‌جوس بیتل‌جوس ضدقهرمان‌های زیادی دارد. زمینی و زیرزمینی! اما شاید تعلیق‌برانگیزترین‌شان جرمی فریزر باشد، همانی که کشمکش اصلی داستان را شکل می‌دهد و آسترید را به جهان مردگان می‌برد. قطعه‌ی تعلیق‌زای جرمی خوب کار می‌کند. مخاطب در مختصات درستی از هدف او آگاه می‌شود و پابه‌پای لیدیا برای نجات آسترید حرکت می‌کند و زجر می‌کشد. اما یک چیز در رابطه با مبارزه و رویایی نیروهای خیر و شر در این فیلم چندان خوب کار نمی‌کند و آن کشمکش‌های قوام نیافته است. گویی قطعه‌ی تقابل این کهن‌الگو خوب جا نیفتاده است و قهرمان‌ها به‌راحتی از چنگ نیروهای شر خلاص می‌شوند و پی هدف بعدی خود می‌روند. لیدیا خیلی راحت آسترید را نجات می‌دهد و روری شیاد نیز در یک چشم‌بهم زدن برای لیدیا اعتراف می‌کند. اما دوستداشتنی‌ترین شرور این ماجرا خود بیتل‌جوس است. نقش هر دو بیتل‌جوس در این دو فیلم را مایکل کیتون بازی می‌کند. برتون می‌گوید که در ابتدا کارکتر بیتل‌جوس یک شرور تمام‌وکمال بوده که لحن ماجرا را به اندازه‌ی قابل توجهی سرد و تلخ نشان می‌داده است. اما به درخواست برتون مسیر این کارکتر عوض می‌شود و خلق‌وخویی برتونیسمی به خود می‌گیرد. مایکل کیتون ایده‌های کپک‌زدگی و راه رفتن سوسک روی بدنش را می‌دهد و بیتل‌جوس تبدیل به جن‌گیری ابله و دوست‌داشتنی می‌شود. او حالا هم کار راه می‌اندازد و هم در قبالش خواسته‌ای دارد. در مقابل زنان سست می‌شود و نمی‌تواند فکر لیدیا را از سرش بیرون کند.

بیتل جوس در کلیسا در فیلم Beetlejuice Beetlejuice

سینمای برتون، محصول سبک بصری خاص او است. فارغ از ایده‌های روایی برتون، این جهان دیداری اوست که برای مخاطب کدگزاری می‌کند. سینمای اکسپرسیونیست آلمان محل دریافت ایده‌های پرطمطراق او است. کنتراست زیاد، توجه به تقارن، ساختمان‌های کج‌ومعوج از المان‌های سینمای بصری برتون هستند که از این مکتب می‌آیند. روایت بیتل‌جوس از دوران طاعون و نحوه آشنایی‌اش با دلورس، معماری پیچ‌وتاب‌خورده‌ی جهان مردگان و همچنین طراحی و اتمسفرسازی فیلم‌هایی مثل ادوارد دست‌قیچی و فرانکنوینی از این سبک فیلمسازی می‌آیند. برتون گفته بود که عاشق متروپلیس فریتز لانگ و جهان اکسپرسیونیست‌ها است: «این فیلم تمام آنچه را که من دوست دارم همراه خود دارد و سبک دیداری‌اش می‌تواند واقعیت جهان درون‌اش را به تماشاگر انتقال دهد.» پس اصلا عجیب نیست که برتون به‌سراغ سبکی برود که شبیه خودش پایبند المان‌های متفاوت و البته ترسناک باشد. سبکی از فیلمسازی که حس قبرستان دوران کودکی برتون را همراه خود دارد!

سینمای برتون، محصول سبک بصری خاص او است. فارغ از ایده‌های روایی برتون، این جهان دیداری اوست که برای مخاطب کدگزاری می‌کند

گوتیک المان دیگر جهان برتون است. آن موهای ژولیده‌ی برتون و نقاشی‌های خطرناک‌اش باید از جهان تیره‌ای شبیه سبک گوتیک آمده باشند! آن ماری که از میان شن‌ها بیرون می‌زند و یا موجودات عجیبی که در دنیای مردگان حضور دارند و سرشان به اندازه‌ی یک توپ تنیس کوچک است یادآور جهان گوتیکی است که برتون در آن زندگی می‌کند. عمارت خانوادگی لیدیا در وینتر ریور نیز از همین جهان آمده است. برتون با پوشانیدن آن تورهای سیاه بر سر عمارت سفید خانواده‌ی چارلز به جهان گوتیک‌اش مختصات چارچوب‌داری می‌بخشد و یک زیبایی آمیخته به ترس را در برابر چشمان مخاطب پدیدار می‌کند. برتون با طراحی این خانه‌ی روح‌زده هم یکی از المان‌های اصلی ژانر وحشت را خلق می‌کند و هم اینکه جهان خودش را به‌تصویر می‌کشد. در مقابل این سیاهی‌ها برتون معمولا به تضادهای رنگی نیز پناه می‌برد و دو جهان متفاوت از رنگ‌ها را طراحی می‌کند. او در مقابل این تور سیاه یادآور جهان گوتیک از رنگ قرمز استفاده می‌کند. مادرخوانده‌ی لیدیا با لباس‌ها، موها و وسایل قرمز رنگ در ایوان خانه می‌نشیند و خود لیدیا نیز در شب عروسی‌اش با بیتل‌جوس لباس قرمز بر تن می‌کند. تضادهای رنگی، المانی همیشگی در فیلم‌های برتون هستند. او برای متمایز کرد و در برابر هم قرار دادن احساسات متضاد از این شیوه استفاده می‌کند. چارلی و کارخانه شکلات‌سازی، ادوارد دست‌قیچی، عروس مرده نمونه‌های خوب دیگری هستند که برتون این تضادها را به‌طرز جذابی درشان طراحی کرده است.

به کارکتر لیدیا هم اگر نگاهی بیندازیم می‌بینم که او مخلوق یک جهان گوتیک است. لیدیا هم از لحاظ طراحی ظاهری و هم نوع جهان‌بینی تکه‌ای جذاب از دنیای زیبای آغشته به ترس گوتیک خواهد بود. مدل موهایش را به یاد بیاورید، همان تکه موهای چسبیده به پیشانی‌اش شبیه معماری سبک گوتیک است! لباس‌ها و وسایلش نیز همینطور. او سمبلی از ترس است. مرز میان دنیای مردگان و زنده‌ها را می‌بیند و از آن عبور می‌کند. آدمی که همه چیزش عجیب است و شبیه دیگر شخصیت‌های خاص برتون مثل ادوارد دست‌قیچی است. کارکترهای برتون همگی‌شان، شخصیت‌هایی عجیب هستند. انگار جائی در این دنیا ندارند، یا مثل ادوارد دست‌قیچی باید تنهایی بکشند و از دید مردم پنهان شوند و یا همانند لیدیا رعب و وحشت ارواح و بیتل‌جوس همیشه به جان‌اش باشد.

لیدیا در قبرستان در فیلم Beetlejuice Beetlejuice

گفتیم که تیم برتون محصول دنیای کودکی خودش است. علاقه‌ی این کارگردان در کودکی به وینسنت پرایس، ادگار آلن پو، فرانکشتاین و فیلم‌ها و کتاب‌های ژانر وحشت باعث شد که فضای فکری برتون لباسی از جنس ترس به خود بپوشاند. بیشتر فیلم‌هایش ردپای داستان‌های آلن پو را همراه خود دارند و آن حس ترس و مرموزگونه از دنیای این نویسنده می‌آید. شاید ما با رقص و آواز در جهان مردگان همسو شویم و از مشنگی بیتل‌جوس خوشمان بیاید اما در عوض کشمکش‌های متعلق به جرمی و دلورس مستقیما از جهان ادگار آلن پو سرچشمه می‌گیرند و اتمسفری ترسناک را ایجاد می‌کنند. برتون استاد این ساختاربندی‌هاست بدون اینکه حس مخاطب را بهم بریزد و او را سردرگم کند. از سمتی خانه‌ی جرمی و اجساد پدر و مادرش را به سبک گوتیک، آلن پویی و اکسپرسیونیستی طراحی می‌کند و از سمت دیگر نیز مخاطب را با رفتارهای مادرخوانده‌ی خُل لیدیا می‌خنداند، بدون اینکه در این وسط چیزی به چیزی نیاید. برتون هم تلخ است و هم سرد. هم می‌خنداند و هم می‌گریاند. هم با مرگ باربارا و آدام ناراحتت می‌کند و هم با مشنگی دنیای مردگان می‌خنداندت. او می‌داند که چه چیزی را چه موقع و کجا به‌تصویر بکشد و بخاطر همین خاصیت اوست که فیلم‌هایش توانسته در جایگاه کمدی‌های سیاه خوب بدرخشند.

علاقه‌ی این کارگردان در کودکی به وینسنت پرایس، ادگار آلن پو، فرانکشتاین و فیلم‌ها و کتاب‌های ژانر وحشت باعث شد که فضای فکری برتون لباسی از جنس ترس به خود بپوشاند

شاید ما خوشمان از شیرین‌کاری‌های بیتل‌جوس بیاید و یا آن ماهی‌های چسبیده به بدن پدر آسترید برای مدتی مخاطب را سر کیف بیاورد اما ته‌اش چیزی مخاطب را ناراحت می‌کند و آن مرگ است و درد فقدان. اینجاست که تلخی جهان برتون خودش را نمایان می‌کند، یک تلخی ابدی و ناگزیر! لحظه‌ی مرگ مادرخوانده‌ی لیدیا با آن کفچه‌مارهای سرخ را کنار وداع‌اش با لیدیا و آسترید قرار بدهید، هیبریدی از خنده و ناراحتی جهان‌تان را در بر خواهد گرفت. حسی که نمی‌دانید با آن چکار کنید. برتون با مرگ شوخی می‌کند، دست‌اش می‌اندازد اما درنهایت تلخی‌اش را نیز عیان می‌کند. مخاطب با بیتل‌جوس می‌خندد رفتارهای بازرس دنیای مرگ را به سخره می‌گیرد اما درنهایت اضطراب مرگ را هم در وجود خود لمس می‌کند.

فیلم بیتل‌جوس بیتل‌جوس روایتی درباره‌ی خانواده، ارتباط بین‌نسلی، فقدان و سوگواری است. همه‌ی کارکترهای برتون سوگوار هستند. لیدیا در دوران سوگواری خود گول روری را می‌خورد، مادرخوانده او بخاطر غم فقدان چارلز مارهایی سمی را در آغوش می‌کشد و آسترید نیز برای دیدن دوباره‌ی پدرش ناخواسته عمر خود را تاخت می‌زند. آن‌ها هنوز نتوانسته‌اند همانند آدم‌های بالغی که مشکلاتشان را با گفتگو حل می‌کنند با یکدیگر کنار بیایند. آسترید مادرش را مسئول مرگ پدرش می‌داند و توانایی‌های لیدیا را مسخره می‌کند. لیدیا به جرمی شک دارد و آسترید نیز به روری، اما در این میان هیچکدام حاضر نیستند، حرف طرف مقابلشان را بپذیرند. این همان شکاف بین‌نسلی است که برتون خیلی خوب از پس‌اش برآمده است. بیتل‌جوس بیتل‌جوس یک مرثیه خانوادگی، یک سوگواری خنده‌دار و یک جهان پر از ایده‌های ترسناک است.

بیتل جوس و لیدیا در دنیای مردگان در فیلم Beetlejuice Beetlejuice

برتون در هسته‌ی مرکزی این فیلم به‌دنبال نمایش رابطه‌ی لیدیا و دخترش استرید است. ایده‌ی خانواده برای برتون، ایده‌ای بااهمیت است که در بیشتر آثارش نیز حضور دارد. او شخصیت‌هایش را در یک خانواده دور هم جمع می‌کند و آن‌ها را در چالش‌هایی از جنس روابط انسانی قرار می‌دهد. لیدیا و آسترید در این مسیر طراحی شده باید روابط خود را بهبود ببخشند و رشد کنند. آن‌ها در یک مسیر روایتی کلاسیک قرار دارند و بعد از حل بحران‌ها و کشمکش‌ها طبق یک قصه‌ی سنتی، به جایگاه قهرمانی می‌رسند و زندگی‌شان را بهبود می‌بخشند. برتون درواقع در انتهای فیلم به جواب پرسش‌هایش رسیده است، او می‌خواسته بداند که لیدیای گوتیک‌اش بعد از چندین سال در چه وضعیتی قرار دارد، که البته تا حدودی نیز خیال‌اش از زندگی او راحت شده است!

سینمای برتون شبیه دنیای پیکسار است، هر آنچه که نشدنی است در اینجا اتفاق می‌افتد

سینمای برتون شبیه دنیای پیکسار است، هر آنچه که نشدنی است در اینجا اتفاق می‌افتد. برتون اما چاشنی ترس و تلخی نیز به قصه‌هایش می‌دهد اما دقیقا شبیه پیکسار می‌داند که در کجای روان مخاطب سیاحت کند. جهان مردگان، خون‌آشام‌ها، هیولاها، نامیرایی و... چیزهایی هستند که مخاطب به دنبالشان است و اما دست‌اش بهشان نمی‌رسد، پس برتون به سراغشان می‌رود و همانند پیکسار آرزویش را برآورده می‌کند. برتون باز هم شبیه پیکسار، منطق جهان واقعی را به کناری می‌زند و منطق دنیای خودش را خلق می‌کند. بیتل‌جوس بیتل‌جوس برای تماشاگر جهانی ناشناخته همراه خود دارد: دنیای مردگان، جائی که کسی تاکنون از آن برنگشته است، اما برتون کارکترهایی خلق می‌کند که از آنجا به دنیای زنده‌ها برمی‌گردند؛ و همین رمز موفقیت‌اش می‌شود. آن لحظه‌ی خداحافظی لیدیا و مادرخوانده‌اش، همان چیزی است که مخاطب در دنیای واقعی به دنبال‌اش است و برتون تصمیم می‌گیرد که این آرزو را در فیلم‌اش به واقعیت تبدیل کند!

فیلم بیتل‌جوس بیتل‌جوس برای برتون به‌عنوان یک بلیط بازگشت عمل می‌کند. از آنجائیکه استودیوها بیش از هر چیز عاشق دنباله‌سازی هستند، می‌توان امیدوار بود که از این موفقیت خوششان آمده باشد و به برتون میدان بیشتری بدهند. از طرفی هم اگر در پایان فیلم بیتل‌جوس مشخص نبود که دنباله‌ای انتظارش را می‌کشد اما در پایان این فیلم، کاملا معلوم است که قسمت سومی نیز در کار خواهد بود.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات