نقد فیلم امیلیا پرز (Emilia Peres) | یکی از پُر سروصداترین فیلمهای ۲۰۲۴
ژاک اودیار یکی از چهرههای ثابت و شناخته شدهی جشنواره کن است. او با فیلم اولش بنام «ببینید که چطور فرو میافتند» به جشنواره کن راه پیدا کرد و بعد از آن با فیلم «دیپان»اش برنده نخل طلا شد. او بعد از آن با فیلمهای یک پیامبر، برادران سیسترز، زنگار و استخوان درخشید. چیزی که در جهان اودیار اتفاق میافتد و باعث میشود که آثاری مثل امیلیا پرز، یک پیامبر، دیفان و... در جشنوارهای مثل کن حضوری درخشان داشته باشند، توجه به روایتها و خصوصیات بومی است. داستان، شخصیتها و اتفاقات همهی این فیلمها به نوعی مربوط به مختصات خاصی هستند، و قهرمانهایشان هرکدام از کشوری میآیند. آنها جهانهایی آشفته و درهم دارند که از محل زندگیشان سرچشمه گرفته است.
فیلم امیلیا پرز یکی از بهترین فیلمهای جشنواره کن بود که بهشدت مورد توجه منتقدان قرار گرفت. اثری با موضوعی به شدت جشنوارهپسند که قصهای پرتبوتاب را در مکزیک روایت میکند. جدای از این بازیهای کارلا گاسکون (که در هر دو نقش مانیتاس و امیلیا ظاهر میشود)، زوئی سالدانا و سلنا گومز بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفتند. این فیلم یکی از پرسروصداترین فیلمهای سال ۲۰۲۴ است.
در ادامه داستان فیلم لو میرود
فیلم امیلیا پرز یک ترکیب ژانری از ایدههای مختلف است. فیلمی که بابت چنین تمهیدی روی لبهی چاقو حرکت میکند. ژاک اودیار بخاطر استعداد ذاتیاش در این فیلم دست به آزمایش جهانی خاصی زده است، رویکردی که میتوانست فیلم را تا مرز نابودی بکشاند اما فیلم سقوط نکرد و به جز چند مشکل جزئی امیلیا پرز اثری قابل قبول از آب درآمد. درواقع استعداد بسیار زیادی میخواهد بدون اینکه ساختار اثری فرو بریزد ژانرها و جهانبینیهای مختلفی قصهتان را همراهی کنند. امیلیا پرز روایتی چندلایه دارد که از هر طرف نگاهش کنی به دنیایی خاص خواهی رسید، چه از لحاظ سبک بصری و فرمی و چه از جنبهی محتوایی.
امیلیا پرز روایتی چندلایه دارد که از هر طرف نگاهش کنی به دنیایی خاص خواهی رسید، چه از لحاظ سبک بصری و فرمی و چه از جنبهی محتوایی
فیلم شبیه یک درام دادگاهی شروع میشود، جائی که ریتا مورا در یک گروه حقوقی مشغول بکار است اما زحماتش به چشم نمیآیند. از همه بدتر اینکه رئیساش تنها از خلافکاران حمایت میکند. ریتا نمیخواهد یک قاتل را نجات دهد اما مجبور است با رئیساش همکاری کند و موکلشان را از زندان نجات دهد. این درام دادگاهی به منزلهی روایت ابتدایی برای شروع فیلم است و جهان مهمتری انتظار مخاطب را میکشد. در این سکانسها همه چیز خیلی حسابشده پیش میرود، تعلیق همه جا وجود دارد، ریتا زنی که نادیده گرفته شده است و از شرایطاش راضی نیست و مخاطبی که انتظار یک طوفان غریبالوقوع را میکشد. بعد از پیروزی ریتا و گروهاش در دادگاه، درست جائی که همه مشغول عکس گرفتن هستند و ریتا حتی در حاشیه نیز قرار ندارد، تلفنی عجیب و ترسناک به او میشود که مسیر فیلم را تغییر میدهد.
مانیتاس دلمونته یکی از مخوفترین سرباندهای مواد مخدر در مکزیک ریتا را برای یک مذاکرهی کاری میرباید و درام فیلم شروع میشود. ریتا در ازای مقدار زیادی پول میپذیرد که وکیل مانیتاس باشد اما نه برای کاری معمولی بلکه برای هموار کردن مسیری بسیار سخت و طاقتفرسا. ژاک اودیار اینجاست که به سیم آخر میزند و ایدههای جشنوارهپسند و البته پرچالش را پیش میگیرد. ایدهای بهشدت پرریسک و سراسر کششمند. مانیتاس میخواهد تغییر جنسیت بدهد و زندگی تازهای را شروع کند، چیزی شود که همیشه دوست داشته است.
قرار است جنگ و کشتار در این فیلم تبدیل به انرژی زنانهی شگرفی شود و این همان چالش بسیار سخت برای ژاک اودیار است. موضوع تغییر جنسیت در امیلیا پرز یک موضوع ساده نیست بلکه ایدهای پرچالش است که جهان داستانی پرتبوتابی را میطلبد. اگر مانیتاس مردی عادی بود، قصه تا به این حد شرایط پرگرانشی را برای فیلمساز و مخاطباش بوجود نمیآورد. اما سوژهی مورد نظر فیلم مردی عادی نیست او یک سایهی هولناکی بوده که همه از او هراس داشتهاند. ریتا درنهایت پروندهی او را قبول میکند و برنامههای تغییر جنسیت مانیتاس را میچیند. در همهی این سکانسها «تعلیق» بهعنوان عنصری دراماتیک و چشمگیر کار میکند و پتانسیل فیلم را بهعنوان یک اثر جنایی بالا میبرد. مخاطب نگران کارکتر ریتا است و میترسد که در پس این تغییر جنسیت، ماجرای ترسناکی برای او رقم بخورد. تلفیق قالب ایدههای جنایی با مسئلهی تغییر جنسیت مانیتاس، رویارویی دو دنیای متفاوت است، دو جهان کاملا متضاد که قرار است ژاک اودیار از دلاش مسائل هویتی و روانی را بیرون بکشد.
قرار است جنگ و کشتار در این فیلم تبدیل به انرژی زنانهی شگرفی شود و این همان چالش بسیار سخت برای ژاک اودیار است
درنهایت مانیتاس تحت عمل جراحی قرار میگیرد و فیلم بعد از گذشت زمان ۴۰ دقیقه وارد پردهی دوم خود میشود. فیلم با نگاههای مانیتاس از زیر بانداژهای پزشکی بجای دیگری پرتاب میشود و فیلمساز مسیر اصلیاش را آغاز میکند. گریههای او استعارهای از تولد دوباره است، مثل کودکی که بهتازگی از شکم مادرش بیرون آمده است. امیلیا پرز در میان درد، خاطره و اشک متولد میشود و حالا درام این روایت، آستری از کشمکشهایی را به خود میپوشاند که شخصیت اصلی قصه باید در سفر قهرمانیاش با آنها روبهرو خواهد شد. مانیتاس حالا دیگر بهعنوان امیلیا زندگی میکند، یک هویت جدید که فیلمساز گویا بهدنبال پرداخت این تغییر و دگردیسی بوده است.
مانیتاس در قالب انرژی و هویت مردانهاش تصویری هولناک از خود در مکزیک ارائه میدهد که قرار است با هویت و انرژی زنانه بهعنوان یک «زن» جایگزین شود. حالا امیلیا در حال تطهیر خودش است، او برای جبران آنچه که انجام داده به دنبال پیدا کردن افراد مفقود شده در مکزیک میگردد. مانیتاس کاملا تبدیل به یک زن شده است، حتی زمانی که متوجه میشود، جسی به او خیانت میکرده، هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدهد و اجازه میدهد تا مسیر تغییر جنسیت و هویتاش بدون دردسر پیش برود. البته این رویکرد میتواند بار روابط دراماتیکی فیلم را به خطر بیندازد. مسیر چالشبرانگیز تغییر هویت و جنسیت مانیتاس به امیلیا بوسیلهی روابط جسی میتوانست دچار مجادلههای جذابی شود که البته به کشمکشهای این سفر قهرمانی کمک بسیاری میکرد.
اما متاسفانه مسیر تغییر و تحول جسمی و روحی مانیتاس به امیلیا چندان مورد توجه ژاک اودیار نیست و او این مسیر را نادیده گرفته است. امیلیا حالا هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی مبدل به یک زن شده است و فیلمساز میخواهد جهان را از دید زنان ببیند. برای ژاک اودیار مهم نیست که مانیتاس چه مسیری را طی کرد که به امیلیا رسید برای او تنها مهم این است که بداند مانیتاس در قالب یک زن چگونه جهان اطرافاش را اداره میکند. درواقع استعارهای که فیلمساز از تغییر جنسیت در قصهاش بیرون میکشد تنها برای مقایسهی دو جهانی است که در اختیار زنان و مردان قرار دارد. مکزیکی که مانیتاس در آن نفس میکشید، مکزیکی پر از تهدید و ترس بود اما مکزیکی که امیلیا در آن به جستجوی هزاران فرد گمشده میپردازد، بهشتی است که یک زن ساخته است. ژاک اودیار نجات جهان را در گرو مسیر رستگاری زنان میبیند او مانیتاس را تبدیل به یک زن میکند تا بتواند، آرامش را به جهان بازگرداند. اودیار مانیتاس را با چهرهای زشت بهتصویر میکشد هیولایی که در بیابان زندگی میکند و در میان خاکها میخوابد. اما به محض اینکه امیلیا خلق میشود، جهان فیلم سروشکلی رنگی به خود میگیرد. امیلیا برخلاف مانیتاس در خانهای که بوی زندگی میدهد، ساکن میشود و دیگر آن چهرهی زشت و تاتو شده را نیز همراه خود ندارد.
استعارهای که فیلمساز از تغییر جنسیت در قصهاش بیرون میکشد تنها برای مقایسهی دو جهانی است که در اختیار زنان و مردان قرار دارد
جهان ژاک اودیار در فیلم امیلیا پرز، جهان زنان است. ۴ زن در این فیلم بهدنبال سرنوشت خود میگردند. جسی نماد کامل زنی با انرژیهای زنانه است. سلنا گومز که در نقش جسی ظاهر میشود، نشان میدهد که استعداد ذاتی خوبی در بازیگری دارد و میتواند شخصیت جسی را بهعنوان زنی که تنها بهدنبال عشق است و از خود ارادهای ندارد بهخوبی برای مخاطب بهتصویر بکشد. او خیلی راحت تسلیم مانیتاس میشود و به سوئیس میرود و بعد از آن نیز دوباره به خانهی همسر سابقش که حالا تبدیل به امیلیا شده است، برمیگردد. جهان اطراف او مشغول کنترل این زن است، گویی باید همیشه مردی در زندگیاش حضور داشته باشد. اما در مقابل، ریتا وکیل امیلیا با بازی زوئی سالدانا، کسی است که برای دیگران تصمیم میگیرد و به دنبال جاهطلبیهایش به قرار ملاقاتهای کاری خطرناک با مانیتاس میرود و از او هراسی ندارد؛ اما جسی بخاطر ترساش از مانیتاس احساساتاش را سانسور میکند.
اپیفانیا آخرین زنی که در جهان ژاک اودیار ظاهر میشود، ایدهای تازه به فیلم تزریق میکند و همین ایدهی تازهوارد علتی میشود بر سنگینی فیلم و مضمونزدگیاش. فانیا که از جهان مردانهای گریخته و بابت مرگ شوهرش خوشحال است به امیلیا پناه میآورد و آن دو با یکدیگر وارد رابطه میشوند. ورود اپیفانیا به قصه شوک مهلکی به فیلم است گویی فیلمساز تنها برای جشنواره کن این کارکتر را خلق کرده است. درواقع فیلم امیلیا پرز گنجایش این همه ایدههای پرچالش را ندارد، تغییر جنسیت بهخودیخود طرح سنگینی است که اجازهی خودنمایی هیچ ایدهی دیگری را نمیدهد. کارکتر اپیفانیا بدون هیچگونه بکگراند و پرداختی از جهانی که امیلیا در آن سیر میکند به زندگی این شخصیت وارد میشود. او همانند یک تکه پازل اشتباه برای قصهای نسبتا خوب است.
اما چیزی که در همان سکانس ابتدایی توجه مخاطب را به خود جلب میکند، موزیکال بودن اثر است. ترکیب ژانر موزیکال، ملودرام، جنایی و درام دادگاهی تجربهای بسیار سخت برای اودیار بوده است. اگر از این فیلم موزیکال بودناش را کنار بگذاریم، به تریلری خواهیم رسید که هر لحظه تماشاگر را به درون خود میبلعد. اما موزیکال بودن سکانسهای تنشزا و دراماتیک مثل ملاقات دوبارهی مانیتاس و ریتا بعد از چند سال از بار تعلیقزایی آن کاسته است. برای این فیلم با لایههای سنگیناش انتخاب ژانری مثل موزیکال، انتخاب عاقلانهای نیست، چراکه مخاطب نمیداند به کدام وجهه فیلم نگاه کند. تبدیل جهان مردانه به زنانه و کشمکشهایی که در این میان اتفاق میافتد به زیرسایهی قالب موزیکال میرود و مخاطب بجای اینکه درگیر سفر قهرمانی امیلیا شود توجهاش به ترانهها جلب میشود.
تبدیل جهان مردانه به زنانه و کشمکشهایی که در این میان اتفاق میافتد به زیرسایهی قالب موزیکال میرود و مخاطب بجای اینکه درگیر سفر قهرمانی امیلیا شود توجهاش به ترانهها جلب میشود
همانطور که قبلا نیز اشاره شد امیلیا پرز فیلمی با ایدههای سنگین و شلوغ است. تلفیقی از ژانرهای مختلف که به تمرکز کار روی مسئلهای واحد ضربه میزند. ترانهها و رقصهایش که در جایگاه خود بسیار جذاب و قوی کار شدهاند از بار تعلیقی فیلم میکاهد و از طرفی دیگر نیز ایدههای فمنیستی اثر اجازه نمیدهد که سفر قهرمانی امیلیا/ مانیتاس از لحاظ روانی خودش را بهخوبی ارائه دهد. با اینحال امیلیا پرز اثری قابل تامل است، فیلمی که تفاوت دو دنیای مردانه و زنانه را بهتصویر میکشد.