نقد فیلم اتاق مجاور (The Room Next Door) | برنده شیر طلای جشنواره ونیز

شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۰
مطالعه 7 دقیقه
جولین مور کنار پنجره  در فیلم  The Room Next Door
اتاق مجاور اولین فیلم انگلیسی‌زبان پدرو آلمودوار فیلمساز متفاوت اسپانیایی است که برنده‌ی شیر طلایی جشنواره ونیز شد. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.
تبلیغات

اتاق مجاور اولین فیلم انگلیسی زبان پدرو آلمادوار کارگردان مطرح اسپانیایی است که براساس رمان «چه چیزی تجربه می‌کنی» نوشته‌ی سیگرید نونز ساخته شده است. این فیلم جایزه شیر طلای جشنواره ونیز امسال را برد آنهم در میان رقابت با فیلم‌های خوبی که به جشنواره امسال سرازیر شده بودند. البته تا پیش از این نیز آلمودوار با فیلم مادران موازی در جشنواره ونیز توانسته بود توجهات را به خود جلب کند. در کل آلمودوار، فیلمساز مورد علاقه‌ی جشنواره‌های اروپایی است، کسی که می‌داند چگونه مضمون‌ها را به‌تصویر بکشد تا جشنواره‌ها خوششان بیاید.

آلمودوار صاحب سبک است، ایده‌های ثابتی دارد، جهانی که پررنگ و یا کم رنگ در همه‌ی فیلم‌هایش ظاهر می‌شوند. اتاق مجاور را می‌توان یکی از فیلم‌های خوب این فیلمساز در نظر گرفت، اثری که ما را به یاد مادران موازی، با او حرف بزن و درد شکوه می‌اندازد. آلمودوار ایده‌های دوستی خود را دوباره در این فیلم تکرار می‌کند و طنزش همیشگی‌اش را البته دوز بسیار پایین‌اش را بکار می‌گیرد.

اتاق مجاور فیلمی دلچسب است. درامی انسانی با انگیزه‌های فلسفی و روانشناسانه. از آن دسته از فیلم‌هایی که هم مخاطب عام خوشش می‌آید و هم مخاطب خاص. فیلمی که در عین سادگی لایه‌هایی عمیق به خود می‌گیرد و وارد دنیایی ناگزیر می‌شود. پدرو آلمودوار در این فیلم باز هم به‌سراغ مرگ رفته است. او در اتاق مجاور کمی آزادانه‌تر حرف می‌زند و عقایداش را بیان می‌کند. از هر طرف که نگاه کنیم می‌بینیم آلمودوار حساب همه چیز را داشته است. اصلا همه‌ی اجزای فیلم به هم می‌آید. پس‌زمینه‌ی کارکترها واقعا عالی است و این خصوصیت دلیلی می‌شود و بر شکل‌گیری درامی قابل قبول.

اتاق مجاور فیلمی دلچسب است. درامی انسانی با انگیزه‌های فلسفی و روانشناسانه. از آن دسته از فیلم‌هایی که هم مخاطب عام خوشش می‌آید و هم مخاطب خاص

البته همه اینها به این معنا نیست که فیلم انگلیسی زبان پدرو آلمودوار اثری بی‌عیب و نقص است. مرگ سوژه‌ای جهانی است، اتفاقی جهان‌شمول، از آن ایده‌هایی که همیشه هست و باید باشد. مرگ در همه جا به یک لهجه و به یک زبان صحبت می‌کند. پس این فیلم باید برای همه قابل درک و لمس باشد. آلمودوار در ابتدا با حس هولناکی «درد کشیدن» به ما نزدیک می‌شود و بعد از آنکه کلی حال ما را گرفت و ناراحتمان کرد، از آزاد بودن انسان نسبت به «تصمیمش برای مردن» حرف می‌زند. این فیلم درباره‌ی اتانازی است. مرگ خودخواسته! توانایی تصمیم گیری برای پایان دادن به زندگی و در هم‌قرینگی با بارداری ناخواسته‌ی مارتای نوجوان.

فیلم جلوتر می‌رود و آلمودوار لحظه به لحظه لایه‌های بیشتری از درام‌اش را برای ما باز می‌کند. این فیلم تنها درباره‌ی اتانازی نیست، اتاق مجاور روایتی درباره‌ی اختیار و آزادی نیز هست. درباره‌ی مرگ و تولد. همانقدر که میشل ناراحت از به دنیا آمدن‌اش است و اختیار بازخواست مادرش را دارد، مارتا نیز باید اختیار زمان مرگ‌اش را در دست داشته باشد. اتاق مجاور به‌صراحت انسان را به دوری از تقدیر و اجبار حاکم بر زندگی‌اش تشویق می‌کند. آلمودوار در روایت سراسر گَس خود به‌دنبال به‌تصویر کشیدن رنج انسان است. انگار هر کاری کنی و هر هدفی را پیش ببری باز هم در رنج خواهی بود. در اتاق مجاور هم متولد شدن دردناک است و هم مردن و هم زندگی کردن. به‌جز اینگرید که راوی این درام انسانی است، همه در ناراحتی دست‌وپا می‌زنند. میشل از به دنیا آمدن‌اش عصبانی است، مارتا درد سرطان را نمی‌تواند تحمل کند، پدر میشل ترومای جنگ را به‌همراه دارد و دوست اینگرید نیز برای طبیعت و زمین دل نگران است.

این فیلم تنها درباره‌ی اتانازی نیست، اتاق مجاور روایتی درباره‌ی اختیار و آزادی نیز هست. درباره‌ی مرگ و تولد

به‌سراغ خط داستانی اتاق مجاور می‌رویم. ایده‌‌اش خیلی سرراست و ساده است. مارتا به سرطان مبتلا است و قصد اتانازی دارد. اینگرید دوست قدیمی‌اش قرار است او را در این مسیر همراهی کند. فیلم با سکانسی از مراسم رونمایی کتاب اینگرید شروع می‌شود، او کتابی درباره‌ی مرگ نوشته است، اینگرید نمی‌تواند ببیند چیزی که زنده قرار است بمیرد. حال همین آدم باید همراه دوستی شود که قصد مرگ را کرده است. مسیری که شاید برای او نیز حکم یک سفر قهرمانی را داشته باشد. اینگرید در میان دوستان مارتا تنها کسی است که این مسئولیت را قبول می‌کند، کمک به یک انسان برای خودکشی و خلاصی از بند اجبار و تقدیر.

آلمودوار از اینگرید شخصیتی غیرقالبی می‌سازد اما تکراری است. او با پس‌زمینه‌ی نویسنده‌ای که از مرگ می‌هراسد، تبدیل به یک تسهیل‌گر مرگ می‌شود. این چالش شخصیتی قرار است او را در پایان این مسیر تبدیل به آدم دیگری کند. نویسنده‌ای که دیگر از مرگ نمی‌ترسد. اتاق مجاور فیلمی با کشمکش‌های درونی است اما یک ضدقهرمان بزرگ به نام مرگ تاثیری عجیب روی ماهیت این درگیری‌ها قرار می‌دهد. طراحی کشمش‌های درونی سخت است و گاها برای مخاطب آزاردهنده. خیلی اوقات تعلیقی چاشنی این کشمکش‌ها نیست و مخاطب دست‌اش پی چیزی می‌گردد که نمی‌بیندش.

اما اتاق مجاور چنین است، اینگرید در پی هم‌قرینگی با مرگ است که تعلیق مرگ سر می‌رسد. او از در بسته‌ی اتاق مارتا می‌هراسد و ما را نیز می‌ترساند. هیچکس دوست ندارد مارتا بمیرد، مخاطب می‌خواهد قهرمان‌اش زنده بماند و زندگی کند. ترس از مردن مارتا به مخاطب نزدیک می‌شود و خلق تعلیق می‌کند. حالا سفر قهرمانی اینگرید در رابطه با مرگ با تعلیق همراه می‌شود، چیزی که بیشتر فیلم‌های متاثر از کشمکش درونی آن را ندارند. اینگرید به‌عنوان یک نظاره‌کننده در حال درک مرگ است، او باید با این مرحله از زندگی کنار بیاید. برخلاف مارتا که ترسی از مردن ندارد، اینگرید هر لحظه می‌هراسد و سعی می‌کند تا مارتا را از این تصمیم دور کند.

وظیفه‌ی سنگینی روی دوش قهرمان قصه یعنی، اینگرید است او باید چیزی را به‌تصویر بکشد که تاکنون کسی از آن برنگشته است

در ابتدای این نقد گفتیم که آلمودوار حساب همه چیز را کرده است اما این به آن معنا نیست که اتاق مجاور اثری بی‌نقص باشد. مشکل این فیلم از سمت اینگرید آب می‌خورد. او شخصیت اصلی این قصه است. اینگرید در انتهای این فیلم باید به درک درستی از مرگ برسد. اصلا هدف اتاق مجاور همین است. مرگ و چگونگی درک آن، چگونگی تحمل آن و درنهایت دست دادن با آن. وظیفه‌ی سنگینی روی دوش قهرمان قصه یعنی، اینگرید است او باید چیزی را به‌تصویر بکشد که تاکنون کسی از آن برنگشته است. شخصیت اصلی قصه باید به مخاطب بفهماند که مرگ آنقدرها هم تاریک و تیره نیست و این رسم روزگار است که همه باید رنج از دست دادن و مردن را بکشند. اما مسئله اینجاست که اینگرید آنچنان که باید نمی‌تواند دست ما را بگیرد و به دیدار مرگ ببرد.

ما به اینگرید نیاز داریم تا از مرگ نترسیم اما از طرف این شخصیت چنین اتفاقی برایمان نمی‌افتد. چالش خاصی سر راه او قرار نمی‌گیرد و این کارکتر در برخورد با مرگ سفری بی‌خطر و به دور از چالش را پیش می‌گیرد. اینگرید به درون خطر نمی‌رود، درباره‌ی مرگ کندوکاو نمی‌کند و تنها منتظر است تا دوستش مارتا یا از اتانازی منصرف شود و یا مرگ را در آغوش بکشد. ماندن کنار کسی که هر لحظه قرار است بمیرد، صرفا انتخاب درستی برای تسهیل‌کردن مسئله‌ی مرگ نیست و آلمودوار در این باره اشتباهی دراماتیک را مرتکب شده است. سفر اینگرید به درون مرگ از تعلیق رسیدن لحظه‌ی مرگ مارتا و بسته شدن در او خیلی کمرنگ‌تر است به‌همین دلیل مخاطب بیش از اینکه با مردن و نیستی هم‌قرینه شود از مرگ مارتا هراس دارد و ته دلش امیدوار است که او اتانازی نکند.

هرکدام از کارکترهای آلمادوار برای هدفی در این قصه حضور دارند اهدافی که در آخر به یکدیگر می‌رسند. اینگرید برای نمایش ترسناک نبودن مرگ، مارتا برای نشان دادن قدرت و اختیار آدمی، میشل برای ناگواری بارداری ناخواسته و فِرد برای به‌تصویر کشیدن ایده‌های ضدجنگ. اما شاید دقیق‌ترین و بهترین شخصیت‌پردازی متعلق به مارتا باشد. آلمودوار برای نشان دادن اراده و اختیار کارکترش بک‌گراند فوق‌العاده‌ای برای مارتا انتخاب می‌کند. مارتا در زندگی‌اش خیلی جنگیده است او خبرنگار جنگ است. زندگی در میان آتش را دوست دارد و مرگ را هر روزه دیده است. آلمادورا، مارتایش را زنی قوی تصور می‌کند، آنقدری قوی تا کسی نگوید از روی ترس خودکشی کرده است. آلمادوار اختیار را حق آدم‌های قوی می‌داند. اگر مارتا قوی نبود در جهان آلمودوار شاید حق خودکشی نیز نداشت.

آلمودوار زهر مرگ را گرفته است. او به جای استفاده از پالت‌های رنگی سرد و تیره با جهانی رنگارنگ و میزانسن‌هایی پر شور به‌سراغ ایده‌ای دردناک رفته است

اتاق مجاور پدرو آلمودوار، فیلمی با میزانسن‌های رنگی است. تابلوهای پاپ آرت همراه با دکور و لباس‌های فشن هنری. سبک بصری فیلم در تضاد کامل با قصه‌ی این ماجرا است. و عجب تصمیم هوشمندانه‌ای! تصویر هم چقدر لطیف به مرگ مارتا نزدیک می‌شود. آلمودوار زهر مرگ را گرفته است. او به جای استفاده از پالت‌های رنگی سرد و تیره با جهانی رنگارنگ و میزانسن‌هایی پر شور به‌سراغ ایده‌ای دردناک رفته است. مخاطب می‌داند که در انتها باید با مرگ مارتا دست‌وپنجه نرم کند اما همین لباس‌های رنگی و دکورهای قرمز و سبز او را سرپا نگه می‌دارند. جهان رنگی آلمودوار نشانگر آن روی دیگر زندگی است. شاید مرگ در جهان ما انسان‌ها جولان دهد اما زندگی و سرخوشی نیز به دنیایمان سرک هم خواهد کشید. فیلم از جنبه‌ی همین سبک رنگی وزن می‌گیرد. رنگ‌ها اجازه می‌دهند تا مخاطب خودش را جمع‌وجور کند و چندان از این اتفاق نترسد.

اتاق مجاور، روایتی درباره‌ی تنهایی، عشق، مرگ، جنگ، لذت و چگونگی کنار امدن با حقایق تلخ زندگی است. فیلمی که سبک بصری آن تبدیل به برگه برنده‌ای برای فیلمسازش می‌شود. اتاق مجاور قطعا ارزش یکبار دیدن را دارد.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات