نقد فیلم عاشقم باش (Love Me) | عشق بعد از انسان!
هنر محصول جهان اطرافاش است. هنرمند بواسطهی زیست شخصیاش دست به خلق ایدهها و آثاری میزند که مستقیما از جهان اطرافاش سرچشمه گرفتهاند. ایدهها از کجا میآیند؟ چه چیزی باعث شد که پدرخوانده ساخته شود؟ و یا سال گذشته این همه فیلم هلوکاستی داشته باشیم؟ جواب سوال مربوط به جهان پیرامون فیلمساز است. جهان هنر تا همین چند وقت پیش در جستجوی ایدههای تازه بود، چراکه سینما تا به امروز بیشتر ایدههایش را رو کرده است. اما با ورود جهان بشری به عصر جدید، ایدههای تازه نیز از راه خواهند رسید. مثلا تا زمانی که هنوز موبایل در دسترس عموم قرار نگرفته بود و کامپیوترها نیامده بودند، سینمای جنایی و دیگر ژانرهای تعلیقآفرین در محدودهی خاصی کشمکشزایی میکردند. به محض ورود این تکونولوژیها به جامعهی بشر و فراگیر شدنشان این ژانرها نیز دستخوش تغییر شدند و ایدههای تازهای به میان آمدند.
حالا جهان خیلی روبه جلو رفته است. عصر جدید انسانها قرار است با هوش مصنوعی ساخته شود. این اتفاق یعنی تولد کلی ایدهی تازه و نو برای جهان سینما. هوش مصنوعی روایتهای سینمایی را دگرگون خواهد کرد. دوباره ژانرهای جنایی و تریلرها دستخوش تغییرات بسیاری خواهند شد و ژانر علمیتخیلی و زیرژانر آخرالزمانی عملا انقلاب مهمی را تجربه خواهند کرد. بدون شک سینما در سالهای آینده شاهد قصهها و روایتهای متفاوتی خواهد بود، چراکه زیستن با هوش مصنوعی تجربیات تازهای را در اختیار فیلمسازان قرار خواهد داد.
در ادامه داستان فیلم لو میرود
فیلم عاشقم باش که در ماههای ابتدایی سال جدید منتشر شد، نشان داد که قرار است، هوش مصنوعی در سینما و روایتهای آن نقش مهمی را بپذیرد. این فیلم ایدهی بهشدت تازه و نویی دارد، احتمالا در آینده فیلمهای بسیاری از این ایده کپیبرداری خواهند کرد. ایدهی عاشقم باش، محصول جهانی است که در اطراف فیلمسازش در حال شکلگیری است. روایتی که از زیست شخصی خالقاش میآید. در جهان عاشقم باش، هیچ انسانی زندگی نمیکند، دنیا به آخر رسیده است و کرهی زمین در وضعیت پساآخرالزمانی قرار دارد. این فیلم متاثر از ژانر علمی تخیلی و ملودرام است. زیرژانر آخرالزمانی هم در این میان کار میکند اما ایدهی اصلی مربوط به زیرژانر هوش مصنوعی است.
این فیلم متاثر از ژانر علمی تخیلی و ملودرام است. زیرژانر آخرالزمانی هم در این میان کار میکند اما ایدهی اصلی مربوط به زیرژانر هوش مصنوعی است
داستان از این قرار است که یک شناور با ماهوارهای که همهی اطلاعات بشر را در خود جای داده است، دیدار میکند. آنها با هم ارتباط برقرار میکنند و شناور تصمیم میگیرد که یک آواتار برای خودش انتخاب کند. او وارد حافظهی ماهواره میشود و اطلاعات یک زوج اینستاگرامی را بدست میآورد. شناور تصویر زن را برمیدارد و خودش را جای او قرار میدهد. ماهواره نیز در جایگاه مرد قرار میگیرد. کریستین استوارت و دیوید یون نقش این دو نفر را بازی میکنند. زوج اینستاگرامی که مشخص نیست چند هزار سال پیش در زمین زندگی میکردهاند و حالا این دو هوش مصنوعی جایشان را گرفتهاند.
شناور و ماهواره دنیای خودشان را میسازند، اطرافشان شبیه همهی آدمهایی است که روزگاری در این دنیا زیست کردهاند. شناور همهی رفتارهای کریستین استوارت را تقلید میکند و اصلا خودش نیست. او میخواهد شبیه استوارت باشد مانند او لباس بپوشد و رفتارهای عاشقانهی او را تقلید کند. شناور در رابطهاش با ماهواره خیلی سریع پیش میرود و نمیتواند خودش باشد. اما ماهواره از این وضعیت بهشدت ناراحت و عصبانی است. او از شناور میخواهد که واقعی باشد و هویت مستقلی را برای خود خلق کند.
این فیلم با نگاهی متفاوت به مسئلهی هوش مصنوعی نزدیک میشود. فیلمساز در این اثر پا را فراتر قرار میدهد و دیگر به آدمها و زندگیهایشان اهمیتی نشان نمیدهد. شخصیتهای اصلی این فیلم موجوداتی هستند که روزی بدست آدمها ساخته شدهاند اما حالا یک هویت مستقل میخواهند. هوش مصنوعی در عاشقم باش جای انسانها را میگیرد. ماهواره و شناور میخواهند بچهدار شوند و شبیه انسانها رفتار کنند. حالا در این دنیای پهناور تنها این دو ربات وجود دارند، موجوداتی که از گذشتهی نسل بشر ارتزاق میکنند.
در این فیلم ناخودآگاه هوش مصنوعی، همان هویت انسانها است و از لحاظ فیلمساز رباتها بدون خاطرات انسانها نمیتوانند موجودیت خاصی داشته باشند
فیلم عاشقم باش درصدد نشان دادن ساکنان آیندهی کره زمین است. زمانی نهچندان دور که قرار هوش مصنوعی جای انسانها را بگیرد و با خاطرات آنها زندگی کند. درواقع در این فیلم ناخودآگاه هوش مصنوعی، همان هویت انسانها است و از لحاظ فیلمساز رباتها بدون خاطرات انسانها نمیتوانند موجودیت خاصی داشته باشند. شناور بخاطر کریستین استوارت است که معنی عشق را میفهمد و احساسات درش به جریان میافتد. شناور و ماهواره بدون خاطرات بشری هیچ هویتی از خودشان ندارند و در جهان عاشقم باش این انسانها هستند که به هوش مصنوعی هویت میبخشند.
عشق در جهان عاشقم باش تنها چیزی است که تا ابد ماندگار است. میلیونها سال گذشته است اما تنها چیزی که در این میان وجود دارد و همچنان به چشم میآید محبت و دوست داشتن است. فیلمساز از ژانر بهعنوان یک فرم استفاده میکند تا به ایدهی عشق، محبت و تنهایی برسد. در جهان این فیلم عشق تنها چیزی است که همیشه وجود داشته و خواهد داشت و امکان ندارد که روزی از بین برود و نیست شود. از دیدگاه فیلمساز عشق از آدمها به هوش مصنوعی سرایت میکند و آنها میراثدار این حس بشری خواهند بود.
عشق در حافظهی جهان ثبت میشود و درنهایت وارد زندگی موجوداتی میشود که هیچگاه از چنین احساسی برخوردار نبودهاند. هوش مصنوعی حالا دوست دارد ادای انسانها را دربیاورد، شبیه آنها به تکامل برسد و نسلاش را تکثیر کند. اصلا شاید نسل انسان امروزی نیز از نسل یک هوش مصنوعی باشد. شاید میلیونها سال پیش یک شناور و یک ماهواره عاشق هم شده باشند و این جهان را برای خودشان برنامهریزی کرده باشند؟ شاید ما در حال زندگی در یک دنیای غیرواقعی هستیم و تنها با هویت انسانهایی که میلیونها سال پیش در زمین زیست کردهاند زندگی میکنیم.
کارگردان در فرامتن این داستان عاشقانه در جستجوی مطرح کردن سوالاتی فلسفی و اما هولناک است
همهی این فرضیهها، مسائلی هستند که فیلمساز بهشان فکر کرده است. کارگردان در فرامتن این داستان عاشقانه در جستجوی مطرح کردن سوالاتی فلسفی و اما هولناک است. فیلمساز پایه و اساس همه چیز را زیر سوال میبرد، درباره هویت صحبت میکند و دیدگاهی ترسناک را بهتصویر میکشد. در پایایان فیلم شناور و ماهواره سبکی انسانی به خود گرفتهاند، حالا تمییز دادن آنها از انسانها کار دشواری است. جهان اطرافشان کاملا شبیه دنیایی است که آدمها در آن زیست کردهاند. پرندهها در آسمان پرواز میکنند و خورشید نیز مثل همیشه در آسمان است.
عاشقم باش از عشق بهعنوان پلی میان جهانهای مختلف استفاده میکند. نیرویی که باعث میشود، جهانهای تازهای متولد شوند و بوجود بیایند. همانطور که در ابتدای این نقد گفتیم عاشقم باش، روایتی با یک ایدهی عالی است. تفکری بکر و جذاب. اما پرداخت آن ناقص است. فیلمساز ایده را مطرح میکند اما بخاطر سنگینی کار میل چندانی به بسطاش ندارد. سوالات فلسفی متعددی در این بین مطرح میشود اما جوابی برایشان نیست. فیلم زمانی که شناور و ماهواره از کالبد کارتونی بیرون میآیند و شبیه انسانها میشوند، زمین میخورد. فیلمساز نمیتواند این تغییر کالبدها را بهدرستی پرداخت کند. یکجور آشفتگی در این میان دیده میشود، تلنبار ایدههای فسفی و انسانی که به ازهمپاشیدگی ساختار انجامیده است. مخاطب باید همهی شواهد را کنار یکدیگر قرار دهد و خودش به یک روایت استخواندار برسد.
فیلم عاشقم باش میتوانست یک اثر عالی باشد. فیلمی که بهشدت ایدهای جذاب دارد و سراغ تفکراتی پرچالش رفته است. اما پرداختی که در این بین صورت میگیرد اصلا کافی نیست. فاصله میان ایده تا اجرا بهشدت زیاد است و نوعی کمتجربگی در این بین، به چشم میآید. با اینحال این فیلم بخاطر سبک بصری جذاب و ایدههای خوبش ارزش یک بار دیدن را دارد.