نقد فیلم همنشین (Companion) | بردگی نوین!

پنج‌شنبه ۷ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۶:۵۹
مطالعه 6 دقیقه
آیریس در حال نگاه کردن در فیلم companion
فیلم همنشین (Companion) اثری جنایی و علمی‌تخیلی است که روایت عاشقانه‌ای را همراه خود دارد. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.
تبلیغات

با ورود همه جانبه هوش مصنوعی به جهان انسان‌ها، هنر و سینما نیز قطعا دستخوش تغییرات بسیاری خواهد شد. از زمان ساخت اودیسه‌ی فضایی ساخته‌ی کوبریک بزرگ مدت زمان زیادی گذشته است. در آن زمان هیچکس فکرش را نمی‌کرد که روزی دنیای انسان‌ها همانند جهان این فیلم تحت تاثیر هوش مصنوعی قرار بگیرد. اما حالا این اتفاق افتاده است. هوش مصنوعی و ربات‌ها همه جا حضور دارند و این کافی است تا فیلمساز قدم‌های بزرگتری بردارد و از دانشمندان بیشتر خیال‌پردازی کند.

اودیسه‌ی فضایی که در آن زمان به‌شدت دور از انتظار به چشم می‌آمد، حالا فیلمی است که به‌درستی همه چیز را پیش‌بینی کرده بود. هوش مصنوعی حالا در حال تبدیل شدن به یکی از موضوعات اساسی سینماست. این زیرژانر بدون شک در آینده‌ای نه‌چندان دور سینما را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. فیلم همنشین یکی از همین فیلم‌های زیرژانر مصنوعی است. اثری جذاب و دلنشین که، ایده‌ی خوبی دارد و می‌توان برای یکبار هم که شده تماشایش کرد. اما مشکل‌اش اینجاست که تجاریست و سوالات فلسفی نمی‌پرسد. بیشتر سرگرم‌کننده است و خوب هم ازپس این وظیفه برمی‌آید.

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

هیچ چیز لذتبخش‌تر از این نیست که فیلمی در ترکیب ژانری ساخته شود. این رویه می‌تواند به فیلم بُعدی هوشمندانه ببخشد. ترکیب ژانر در سینما اولا به حیات ژانر کمک می‌کند و دوما از تلفیق سبک‌های بصری و روایی مختلف با یکدیگر، جهان‌های تازه‌ای در سینما خلق می‌شود که همه‌ی این‌ها درنهایت باعث ایجاد حس تازه‌ای در مخاطب و ترغیب او به تماشای فیلم در سینما می‌شود. فیلم Companion، اثری هیبریدی است. روایت فیلم طبق ژانر جنایی و زیرژانر هوش مصنوعی پیش می‌رود و از المان‌های این دو سینما بهره می‌گیرد. همنشین همچنین می‌خواهد دوزی از فیلم‌های اسلشر را همراه خود داشته باشد.

فیلم Companion، اثری هیبریدی است. روایت فیلم طبق ژانر جنایی و زیرژانر هوش مصنوعی پیش می‌رود و از المان‌های این دو سینما بهره می‌گیرد

فیلم با مونولوگ‌های زنی روی یکسری پلان‌های عاشقانه شروع می‌شود. آیریس و جاش در یک میوه‌فروشی با یکدیگر آشنا می‌شوند. آیریس روی این تصاویر صحبت می‌کند. او توضیح می‌دهد که اوج زندگی را تنها دو بار تجربه کرده است، نخست زمانی که جاش را دیده و دوم وقتی که او را به قتل رسانده است. بعد از این پلان‌ها جاش و آیریس را می‌بینیم که برای تعطیلات قرار است در یک خانه‌ی مدرن جنگلی به دوستانشان ملحق شوند. خانه‌ای کنار یک دریاچه‌ی بزرگ که همه‌اش متعلق به یک خلافکار روس بنام سرگئی است. دختری هم بنام کت در آنجا حضور دارد او از آیریس خوشش نمی‌آید اما سرگئی در همان لحظه‌ی اول به آیریس نامزد جاش علاقمند می‌شود.

به محض رسیدن آیریس و جاش به این خانه مخاطب بنابر تجربیات ژانری‌اش متوجه اتفاقاتی می‌شود که قرار است در این خانه رخ دهد. خانه‌ای تنها در وسط جنگل و یا کوهستان همیشه المانی مهم در شکل‌گیری داستان‌های ترسناک بوده است. خانه‌‌های اینچنینی و جمع‌های دوستانه عناصری تعلیق‌برانگیزی هستند که اگر با لحنی سرد همراه شوند، به‌عنوان یک المان ژانری در روایت فیلم جای می‌گیرند و به اثر جایگاهی ویژه می‌بخشند. حالا خانه‌ی سرگئی و میهمانی دوستانه‌ی او متعلق به فیلم‌های ترسناک است که قرار است با المان‌های ژانری دیگری ترکیب و همراه شود.

جاش و آیریس به‌همراه دوستانشان چند ساعتی را خوش می‌گذرانند. تا اینکه فیلم وارد مرحله‌‌ی درام می‌شود. صبح روز بعد سرگئی بدست آیریس کشته می‌شود و موتور درام راه می‌افتد. آیریس با الهام از فیلم‌های اسلشر سرگئی را به قتل می‌رساند. حالا فیلم وارد ژانر جنایی شده است. آن اتفاق همیشگی چالش‌برانگیز در خانه‌های دورافتاده همراه با جمع‌های دوستانه رخ می‌دهد. جاش به‌همراه دوستانش آیریس را به صندلی می‌بندد. آن‌ها منتظر پلیس هستند اما قبل از همه چیز باید شرکت سازنده‌ی آیریس را خبر کنند! آیریس یک ربات است و تازه ما این را می‌فهمیم.

حالا فیلم زیرژانر دیگری را از خود رو می‌کند. همنیشین وارد سینمای هوش مصنوعی می‌شود. آیریس نمی‌داند که یک ربات است. جاش او را به‌عنوان یک همدم خریده است. آیریس درنهایت فرار می‌کند، کشمکش‌ها به اوج خود می‌رسد و یکی دیگر از دوستان جاش کشته می‌شود. حالا همه به دنبال آیریس هستند. فیلم برای مدتی تصویری ترسناک از هوش مصنوعی را نشانمان می‌دهد اما این همه‌ی ماجرا نیست. با پایان پرده‌ی اول و ورود به پرده‌ی دوم، Companion، بسان سینمای ژانر جنایی و معمایی المان پیچش داستانی خود را رو می‌کند تا روایت به مسئله‌ی اصلی خود بپردازد.

با پایان پرده‌ی اول و ورود به پرده‌ی دوم، Companion، بسان سینمای ژانر جنایی و معمایی المان پیچش داستانی خود را رو می‌کند تا روایت به مسئله‌ی اصلی خود بپردازد

معمای داستانی در این مرحله حل می‌شود. آیریس قاتل اصلی نیست، جاش با دستکاری تنظیمات او به‌همراهی دوستش کت نقشه‌ی مرگ سرگئی را کشیده‌اند. حالا همه چیز برای مخاطب برملا شده است و فیلم وارد مرحله‌ی بعدی درام می‌شود. جاش باید آیریس را به چنگ بیاورد تا بتواند همه‌ی نقشه‌اش را عملی کند. در این شرایط Companion وارد مرحله‌ی پرداخت سوالات مهمی می‌شود البته این بدان معنی نیست که درام چیزهای مهمی برای ارائه دارد. همنشین در آن حدی نیست که سوالات فلسفی بپرسد. فیلمساز تنها در حد اینکه انسان را مقصر همه چیز جلوه بدهد، پیش می‌رود.

از اواسط پرده‌ی دوم به بعد همه چیز مشخص می‌شود و دیگر معمای حل نشده‌ای وجود ندارد. حالا ما می‌مانیم و تعلیق موش‌وگربه بازی جاش و آیریس. جاش هرگونه که بخواهد تنظیمات دو رباتی را که در اختیار دارد تغییر می‌دهد. میزان خشونت‌هایشان را زیاد و کم می‌کند و آن‌ها را به کارهای هولناکی وا می‌دارد. جالب اینجاست زمانی که هوش آیریس را به اعداد پایینی می‌رساند، او زن مطیعی می‌شود اما هنگامی که هوش آیریس روی ۱۰۰ درصد قرار می‌گیرد، او دیگر علاقه‌ای به جاش نشان نمی‌دهد.

خوی وحشیگری در ضدقهرمان اصلی قصه شبیه ضدقهرمان‌های آثار دیستوپیایی است، زمانی که انسان به غریزه‌هایش برمی‌گردد و کهن‌الگوهای ترسناک اجدادش را پیاده می‌کند

فیلمساز در این فیلم بیش از اینکه هوش مصنوعی را تهدیدی برای انسان‌ها ببیند، آن را فرصت در نظر می‌گیرد. هوش مصنوعی همچون برده در اختیار انسان است. جاش آیریس را می‌سوزاند، روابط خصوصی با او برقرار می‌کند و کاری می‌کند تا آدم بکشد و دست به کارهای غیرانسانی بزند. هیچکدام از ربات‌ها از خود اختیاری ندارند و این صاحبانشان هستند که به آن‌ها دستور خشونت، انجام روابط خصوصی و محبت کردن را می‌دهند. درواقع آیریس همان جاش است اما قالب رباتی‌اش. انسان در این فیلم ریشه‌ی همه‌ی بدذاتی‌هاست و اوست که جنگ می‌آفریند.

ضدقهرمان‌ها همه‌شان انسان‌ هستند. جاش و دوستانش بخاطر پول سرگئی را می‌کشند، به پلیس حمله می‌کنند و دروغ می‌گویند. اما در عوض ربات‌ها توانایی دروغ گفتن را ندارند. آن‌ها در مقابل ضدقهرمان‌های این فیلم بی‌دفاع‌اند، کارشان به خودکشی و نقص عضو می‌رسد و درنهایت تبدیل به مضنون اصلی می‌شوند. این فیلم بیانگر شیوه‌ی جدیدی از برده‌داری است و غریزه‌ی کنترل‌نشده‌ی انسان‌ها را نشان می‌دهد. همنشین درست است که تصویری مدرن و به روز شده از زندگی آدمی را نشان می‌دهد اما همچون یک فیلم آخرالزمانی عمل می‌کند. خوی وحشیگری در ضدقهرمان اصلی قصه شبیه ضدقهرمان‌های آثار دیستوپیایی است، زمانی که انسان به غریزه‌هایش برمی‌گردد و کهن‌الگوهای ترسناک اجدادش را پیاده می‌کند.

این فیلم بخاطر بهره‌گیری از المان‌های ژانری و چارچوب معمایی‌اش سرگرم‌کننده است اما نمی‌تواند سوالات فلسفی زیادی را پیرامون انسان بپرسد

این فیلم بخاطر بهره‌گیری از المان‌های ژانری و چارچوب معمایی‌اش سرگرم‌کننده است اما نمی‌تواند سوالات فلسفی زیادی را پیرامون انسان بپرسد. فیلم همنشین اثری است که برای نمایش امیال انسانی ساخته شده است اما چندان به این ایده دقیق نمی‌شود. جاش صرفا بخاطر تحقق اهدافش آیریس را به خدمت گرفته است و برایش فرقی ندارد که او چه دردی را احساس می‌کند. فیلمساز ترجیح می‌دهد که تنها از طریق خصوصیت‌های ژانری جلو برود و اصلا شبیه یک فیلم هنری و فلسفی نباشد. لحن فیلم نیز به‌قدری گرم است که هیچکدام از قتل‌های آن روی مخاطب تاثیرگذار نیست و نمی‌تواند ذهن تماشاگرش را به خود مشغول کند. با اینحال فیلم همنشین اثری قابل قبول است، و طبق چارچوب‌های استانداری پیش می‌رود اما در حد این نیست که بتواند مخاطب خاص و متفکر را راضی نگه دارد.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات