2014-11-the-evil-within-zoomg-review-2

بررسی بازی The Evil Within

جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۸
مطالعه 11 دقیقه
نسل هفتم کنسول‌ها مصادف شد با شکست‌های پی‌در‌پی برای عناوین ژانر وحشت و در این بین فقط چند بازی توانستند انتظار‌ها را برآورده کنند و مخاطب خود را تا سر حد مرگ بترسانند!
تبلیغات

قبل از آن و در نسل‌های گذشته، عناوین انگشت‌شماری در این سبک ساخته شده بودند. آثاری همچون Resident Evil، ساخته‌ی شینجی میکامی، بیشتر از بقیه در دل مخاطب‌ها جا باز کرد تا جایی که طرفدار‌ها لقب بزرگِ «پدر سبک وحشت» را برای میکامی در نظر گرفتند. نسخه‌ی چهارم RE، اوج درخشش میکامی به حساب می‌آید که با وجود تغییرات اساسی در ساختار بازی، توانست اصالت سری را حفظ کند. این عنوان آنقدر بزرگ بود که تاثیر فراوانی روی بازی‌های سوم شخصِ بعد از خود گذاشت. حال بعد از حدود ده سال شاهد ساخته‌ی جدیدی از میکامی در سبک Survival Horror هستیم که قبل از انتشار، سر و صدای زیادی به پا کرده بود. عنوانی به نام The Evil Within که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت. The Evil Within یا به اختصار TEW، با تبلیغات و هایپ‌های رسانه‌ای فراوان در ماه‌های گذشته همراه بود. با توجه به این موضوع که فردی چون میکامی در پس این پروژه قرار داشت و بازی چند ماهی هم با تاخیر مواجه شد، انتظارات از آن بسیار بالا رفت. بالا رفتن سطح انتظار مخاطبان در چنین مواردی ممکن است ضربات شدیدی به بازی وارد کند و طرفداران را نا‌امید کند که این موضوع باعث می‌شود نکات مثبت کمتر و نکات منفی بیشتر خود را نشان دهند. TEW از این قاعده مستثنی نشد و در تمام بخش‌های بازی نکات منفی بیشتر جلب توجه کردند.

گالری تصاویر اختصاصی زومجی از بازی The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within
The Evil Within

سباستین کوستلانوس (Sebastian Castellanos) شخصیت اصلی داستان، کارآگاهی جوان است که با دو همکار خود به نام‌های جولی کیدمن (Julie Kidman) و ژوزف اودا (Joseph Oda) در حال بازگشت از یک ماموریت هستند که خبر می‌رسد در تیمارستانی اتفاق‌های عجیبی رخ داده است. چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد تا آن‌ها را در محوطه‌ی بیرونی تیمارستان می‌بینیم. باران شدیدی ‌می‌بارد و سباستین به همراه همکارانش به سمت ساختمانِ تیمارستان حرکت می‌کند. به محض داخل شدن به ساختمان، اجساد زیادی را مشاهده می‌کنند و به دنبال علت موضوع می‌گردند. آن‌ها سعی می‌کنند با تصاویر ضبط شده از دوربین مداربسته، شاهد اتفاق‌های رخ داده قبل از ورود خود باشند. سباستین همان ابتدا قاتل را در حال کشتن دو مامور پلیس می‌بیند. اما این یک قاتل معمولی نیست و دیگر حتی برای فرار از تیمارستان هم دیر شده است! داستان شروعِ نسبتا خوبی دارد. با وجود اینکه شاید بیش از اندازه کلیشه‌ای به نظر برسد! حضور در یک تیمارستان و اسیر شدن در بند نیروهای شیطانی و مواجهه با زامبی‌ها دیگر کمی تکراری به نظر می‌رسد. ابتدای بازی بیش از هر چیزی ما را یاد بازی Outlast می‌اندازد. از ورود به تیمارستان و نبود راه فرار گرفته تا گیم‌پلی بازی! شما در ابتدا سلاح خاصی در دست ندارید و مجبور به مخفی ماندن از دید یک هیولای بزرگ به نام Sadist هستید! باید آهسته حرکت کنید تا او متوجه شما نشود و بعضی جاها در کمد و مکان‌های دیگر مخفی شوید و صبر کنید تا او از آن‌جا خارج شود. صادقانه بگویم که مخفی شدن در این مکان‌ها برای دور ماندن از دید دشمن، فقط در همین قسمت از بازی به کار شما خواهد آمد و در مراحل بعدی با وجود تعبیه شدن چنین امکانی در مکان‌های مختلف، دلیلی برای استفاده از آن وجود ندارد! ترس واقعی را در همین ابتدای کار خواهید چشید. جایی که راهی به جز مخفی ماندن برای حفظ جان خود ندارید. ولی افسوس که در ادامه‌ی راه کمتر با چنین تجاربی روبرو خواهید شد.

در چنین سبکی، داستان خود به تنهایی می‌تواند حس ترس را در مخاطب افزایش دهد. همان‌طور که گفته شد داستان بازی در ابتدا کلیشه‌ای آغاز می‌شود اما این موضوع نمی‌تواند مانع جذابیت آن در نگاه اول باشد. عوامل متعددی دست به دست هم می‌دهند تا داستان بازی خوب از آب درنیاید. داستان به شکل مناسبی روایت نمی‌شود. در خوشبینانه‌ترین حالت شاید سازنده با این روش سعی داشته مخاطب کمی گیج شود و نداند قرار است در ادامه چه بر سرش بیاید و به این شکل با استرس بیشتری بازی را دنبال کند! اما اگر چنین هدفی هم داشته، نتوانسته آن را به نتیجه ای مطلوب برساند. وقتی به اواسط بازی می‌رسیم، گويی داستان کاملا اهمیت خود را از دست می‌دهد! با نزدیک شدن به پایان بازی مدام بین مکان‌های مختلف جابجا می‌شوید و به سمت جلو حرکت می‌کنید و پی می‌برید که هدف جذاب و خوبی پیش روی شما نیست. تنها دقایقی کوتاه در هر فصل شامل روایت قسمت‌های مهم داستانی می‌شود که آن هم با توجه به ضعف‌های داستان خیلی خوب به نظر نرسید. در کل، گویی سازنده قصد دارد به شیوه‌ای عجیب و خاص داستان خود را روایت کند که در این راه نه داستان قدرتمندی در اختیار دارد، نه ابزار مناسب برای روایت بهتر!

وقتی به شخصیت اصلی داستان توجهی نشده باشد، کاملا مشخص است که دیگر شخصیت‌ها حتی ضعیف‌تر از سباستین طراحی شده‌اند. طوری که بودن یا نبودن برخی از آن‌ها تاثیری بر روی خط داستان بازی ندارد!

برای نمونه می‌توان به شخصیت‌های بازی اشاره داشت. شخصیت‌پردازی در TEW جایگاهی ندارد! سباستین که کاراکتر اصلی داستان به شمار می‌رود، از همان ابتدای کار که او را می‌شناسیم و با برخی از خصوصیات رفتاری ساده‌ی او آشنا می‌شویم، تا انتهای داستان هیچ ویژگی جدیدی از خود بروز نمی‌دهد و بازی به هیچ‌وجه به مخاطب کمک نمی‌کند تا او را بهتر بشناسد و با او ارتباط برقرار کند! به جز Cut Scene ها در بقیه‌ی موارد و در طول بازی کوچک‌ترین احساسی از قبیل ترس، درد و... در چهره‌ی او دیده نمی‌شود. البته این موضوع مربوط به ضعف فنی بازی می‌شود که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت. وقتی به شخصیت اصلی داستان توجهی نشده، کاملا مشخص است که دیگر شخصیت‌ها حتی ضعیف‌تر از سباستین طراحی شده‌اند. طوری که بودن یا نبودن برخی از آن‌ها تاثیری روی خط داستان بازی نمی‌گذارد! علاوه بر عدم توجه به شخصیت پردازی، شاهد دیالوگ‌های بسیار ضعیف و عمدتا بی احساس در روند بازی بودیم. شخصیت منفی داستان Ruvik نام دارد. در طول بازی او را زیاد خواهید دید. با این‌که در نگاه اول، ظاهر و تیپ خاص این شخصیت منفی نوید یک شخصیت‌پردازی مرموز را می‌دهد، اما با گذشت مقداری از بازی، متوجه می‌شویم که این شخصیت مانند دیگران از ضعف‌های محتوایی بسیاری برخوردار است.

The Evil Within
سباستین بعد از کمی دویدن خسته می‌شود که این موضوع یکی از مواردی است که بازی را طبیعی‌تر جلوه می‌دهد.
The Evil Within
سباستین بعد از کمی دویدن خسته می‌شود که این موضوع یکی از مواردی است که بازی را طبیعی‌تر جلوه می‌دهد.

پس از رویارویی با Sadist در ابتدای بازی و با پیشروی بیشتر، سلاح‌های زیادی پیدا خواهید کرد. دیگر مجبور به مخفی‌کاری نخواهید بود و با توجه به مهارت‌های رزمی سباستین و زیاد بودن مهمات در محیط بازی، می‌توانید با خیالی آسوده به نبرد با دشمنان بپردازید! مخفی‌کاری تنها زمانی کاربرد دارد که بخواهید بدون از دست دادن مهمات، از پشت به زامبی‌ها خنجر بزنید! این نوع حمله به زامبی‌ها، تنها در صورتی میسر خواهد بود که پشت آن‌ها به سمت شما باشد، به صورت نیم‌خیز به سمتشان حرکت کنید و در موقع مناسب کار او را یک‌سره کنید. در بقیه موارد Melee Attackها خیلی به کار شما نخواهد آمد مگر مواقعی که تبر یا مشعل در دست داشته باشید. آتش یکی از قدرتمندترین سلاح‌های شما در مقابل زامبی‌ها است. آن‌ها در حالت نیمه جان با روشن کردن تنها یک چوب کبریت می‌سوزند. گویی بدن همه آن‌ها به بنزین آغشته شده باشد! آتش زدن اجساد دشمنان یکی از مواردی است که گویی بازی تاکید خاصی روی آن دارد، ولی عملا تاثیری بر روند بازی ندارد! سلاح‌های گرم نیز به اندازه کافی در اختیار شما قرار می‌گیرد که از تنوع بسیار خوبی برخوردار هستند. با استفاده از یکی از سلاح‌های خود قادر خواهید بود که شعله‌های آتش، نارنجک و برخی آیتم‌های جالب دیگر را به سمت دشمنان پرتاب کنید. این آیتم‌ها بیشتر در مبارزه با Boss fightها به کار شما خواهد آمد و استفاده از آنها برای کشتن زامبی‌ها به دلیل کمبود این‌گونه مهمات کار عاقلانه ای نیست.

The Evil Within
در ابتدا شاید با نشانه گرفتن به سمت دشمنان مشکل داشته باشید که امری طبیعی به شمار می‌رود، اما در ادامه به این موضوع عادت خواهید کرد.
The Evil Within
در ابتدا شاید با نشانه گرفتن به سمت دشمنان مشکل داشته باشید که امری طبیعی به شمار می‌رود، اما در ادامه به این موضوع عادت خواهید کرد.

تنوع دشمنان بسیار خوب است. هر چه در بازی جلوتر می‌رویم دشمنان جدیدتری می‌بینیم که برخی از آن‌ها جذابیت خاصی به مبارزات می‌بخشند. به طور مثال نوعی از زامبی‌ها که فقط در اوایل بازی با آن‌ها روبرو می‌شوید نامرئی هستند و چالش بزرگی پیش روی شما خواهند بود. Boss Fightها نیز به خوبی طراحی شده‌اند، ولی مبارزه با آن‌ها در صورت داشتن مهمات کافی اصلا سخت و ترسناک نیست. مبارزه با آن‌ها نیز شیوه‌ی خاصی نمی‌طلبد و فقط کافیست با سلاح‌های قدرتمند خود به سمت آن‌ها شلیک کنید. گیم‌پلی بازی بیش از اندازه یاد‌آور عناوین نسل گذشته است، به شکلی که می‌تواند خاطره بازی‌های مشابه در نسل‌های گذشته را برای شما زنده کند و حتی لذت‌بخش به نظر برسد! با پیشروی در بازی امکانات بیشتر به دست آورده و دشمنان سخت‌تری را خواهید دید. اما TEW در مراحل پایانی این توازن را تا حدودی بر هم می‌زند و به جای سخت‌تر شدن، کمی آسان می‌شود. در کمال تعجب حتی در مراحل پایانی و به خصوص Boss Fight نهایی، مخاطب به چالش جدی کشیده نمی‌شود که این برخلاف روندی است که در طول بازی و تا قبل از مراحل پایانی شاهدش بودیم! از طرفی دیگر اتمام بازی حدود 12 ساعت به طول می‌انجامد و به دلیل یکنواختی در مبارزات، ساعات پایانی کمی خسته کننده می‌شود. هوش مصنوعی دشمنان راضی‌کننده نیست. در بسیاری از موارد حتی اگر مقابل آن‌ها ایستاده باشید با تاخیر به شما حمله می‌کنند و با مشت و لگد هوا را هدف قرار می‌دهند. بعضی اوقات شخصیت ژوزف همراه شما خواهد بود و او نیز تبر به دست در‌ و دیوار را هدف ضربه های خود قرار می‌دهد! کافی است به مبارزه‌ی او با زامبی‌ها نگاه کنید تا لحظات شادی را علاوه بر نترسیدن در بازی تجربه کنید! با این وجود جالب است که تقریبا نیازی از مراقبت از سلامتی ژوزف ندارید و او خودش از پس خودش برمیاید!

The Evil Within
مبارزه با The Keeper همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد نسبت به بقیه Boss Fightها جذاب‌تر بود و کمی سخت‌ به نظر می‌رسید.
The Evil Within
مبارزه با The Keeper همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد نسبت به بقیه Boss Fightها جذاب‌تر بود و کمی سخت‌ به نظر می‌رسید.

همانند عناوین کلاسیک این نسل شاهد معماهایی نیز در بازی هستیم. این معماها از نظر تعداد کم و به شدت آسان هستند. به طوری که تاخیری در بازی ایجاد نمی‌شود و سرعت بازی حفظ می‌شود. خنثی کردن مین‌ها و تله‌ها نیز آسان است و می‌توان برخی از آن‌ها را بر علیه دشمنان نیز استفاده کرد. سیستم مربوط به ارتقای مهارت‌ها و سلاح‌ها (upgrade) طراحی جالبی دارد و با حال و هوای بازی هم‌خوانی دارد. بازی طوری طراحی شده که مجبور به استفاده از سلاح‌های گرم خود باشید و هر چه به پایان بازی نزدیک می‌شوید بر تعداد دشمنان و بار اکشن بازی افزوده خواهد شد. همانطور که می‌دانید در عناوین ژانر وحشت، پرداختن بیش از اندازه به اکشن موجب کمتر شدن حس ترس در مخاطب خواهد شد. متاسفانه تیم سازنده تمرکز زیادی روی اکشن بازی گذاشته و حتی شاهد زامبی‌های تفنگ به دست نیز بودیم! در فصل ششم بازی با قرار گرفتن زیر نور آفتاب و رویارویی با تعداد زیادی زامبی در یک لوکیشن باز، از TEW به عنوان یک بازی Horror ناامید می‌شویم! گیم‌پلی در این فصل و بسیاری از قسمت‌های بازی نشان می‌دهد که عملا با یک بازی اکشن طرف هستیم! TEW به هیچ وجه یک بازی نسل هشتمی نیست. با این‌که طراحی هنری بازی یکی از نقاط قوت آن به شمار می‌رود، اما در برخی موارد نیز کم‌کاری شده است. چهره‌ی سباستین به خوبی طراحی شده است و برخلاف آن، چهره‌ی دیگر شخصیت‌ها فاقد جزئیات هستند. ولی همین سباستین در تمام طول جریان گیم‌پلی بازی، مانند یک مجسمه است و عکس‌العملی در چهره‌ی او دیده نمی‌شود! این موضوع در طراحی دشمنان نیز به چشم می‌خورد. چرا که طراحی آن‌ها از همان ابتدا تکراری به نظر می‌رسد و شباهت زیادی با دشمنان زشت و بدترکیب عناوین مشابه دارند. از تعداد کم انیمشین شخصیت‌ها نیز بگوییم که در طول بازی بسیار آزاردهنده می‌شود.

The Evil Within
تفاوت فاحش جزئیات چهره بین شخصیت اصلی و دیگر کاراکترهای بازی کاملا مشخص است
The Evil Within
تفاوت فاحش جزئیات چهره بین شخصیت اصلی و دیگر کاراکترهای بازی کاملا مشخص است

حرکات بدن سباستین چه در حال حرکت و چه در هنگام مبارزه، بیش از اندازه تکراری بود که این موضوع برای یک بازی نسل هشتمی غیرقابل قبول است. شاید انجین id Tech 5 برای ساخت بازی با چنین سبکی مناسب نبوده و شاید سازندگان کم‌کاری کرده باشند. چیزی که مشخص است ضعیف بودن بازی از نظر فنی بوده که مخصوصا روی پلت‌فرم PC دارای مشکلات بسیار است. افت فریم در برخی از مواقع بازی، نورپزدازی و سایه زنی‌های ضعیف نیز از دیگر عوامل ضعف گرافیکی بازی هستند. همچنین در بسیاری از مواقع شاهد بارگذاری آهسته‌ی تکسچرها هستیم. تمام عوامل دست به دست هم می‌دهند تا طراحی هنری بسیار خوب بازی، زیر سایه‌ی مشکلات فنی قرار گیرند.

The Evil Within در زمینه‌ی صداگذاری، هیچ حرفی در مقابل آثاری مانند Dead Space ندارد.

محیط‌ها با دقت فراوان طراحی شده‌اند و به خوبی یک حس مبهم و مرموز را به مخاطب منتقل می‌کنند. جای افسوس دارد که چرا از این موضوع استفاده‌ی خوبی برای ترساندن مخاطب نشده است؟! قبل از انتشار بازی تبلیغاتی فراوانی صورت گرفت که بازی را حال‌بهم‌زن و فوق ترسناک نشان می‌داد. ولی در عمل این‌گونه نیست. با اینکه طراحی هنری بازی در سطح خوبی قرار دارد، از دیدن اجساد، خون، زامبی‌ها، مغز انسان و یا فرو [section label="داستان"]برده شدن دست سباستین در شکم یک زامبی(!) حس خاص یا عجیبی به شما دست نمی‌دهد. صداگذاری عامل بسیار مهمی در یک بازی ژانر وحشت محسوب می‌شود. به شکلی که به ادعای بسیاری از کارشناسان، اگر یک بازی را بدون صدا تجربه کنید، بیش از نیمی از حس ترس آن از بین خواهد رفت. TEW در این زمینه هم متوسط عمل کرده و مقایسه آن با عناوین مشابه نظیر Dead Space، چیزی شبیه به یک شوخی است! صداهای محیط به آن صورت ذهن شما را مشغول نخواهند کرد. مشخص است که سعی شده تا همه چیز آن‌طور به نظر برسد که باید در یک بازی ترسناک شاهد باشیم، اما در عمل شاهد عملکرد خوبی از تیم سازنده نبودیم. صداگذاری شخصیت‌های بازی نیز به شدت مصنوعی بود و با وجود حضور چهره‌هایی نظیر Anson Mount (سباستین) و Jennifer Carpenter (جولی) انتظار بیشتری داشتیم. اما موسیقی‌هایی که در بازی می‌شنویم واقعا فوق‌العاده هستند و در میانشان برخی عناوین کلاسیک نیز به گوش می‌رسید که جذابیت خاصی داشت.

2014-11-the-evil-within-zoomg-review-2

The Evil Within

10/7.5
امتیاز زومجی
The Evil Within در کل یک عنوان سرگرم‌کننده و جذاب است که اکثر مخاطبان را راضی می‌کند. اما اگر انتظار یک شاهکار و یا یک بازی به شدت ترسناک را می‌کشید، به هیچ وجه راضی نخواهید شد. TEW سعی می‌کند یک بازی ترسناک باشد ولی این‌طور نیست! از طرفی به هیچ وجه سعی نمی‌کند یک بازی نسل هشتمی باشد! نه ایده‌ی داستانی بزرگی دارد و نه آن را به درستی روایت میکند، نه چیز جدیدی ارائه می‌دهد و نه می‌ترساند. یک عنوان اکشن، کمی تا قسمتی تاریک که برای ساعاتی شما را مشغول خود خواهد کرد و در پایان آنقدر بزرگ نیست که در یادها بماند...

نقاط قوت

  • طراحی هنری بسیار خوب
  • تنوع سلاح‌ها
  • مبارزات سرگرم‌کننده

نقاط ضعف

  • ترسناک نبودن
  • داستان گنگ و پیچیده
  • شخصیت‌پردازی بسیار ضعیف
  • گرافیک فنی معمولی و تاریخ گذشته
  • پورت بد برای نسخه PC
مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات