گیشه: نقد فیلم ددپول -‌ Deadpool

یک‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۲۳:۲۴
مطالعه 10 دقیقه
نقد فیلم Deadpool
«ددپول» (Deadpool) اگرچه با هزار نگرانی و تردید اکران شد، اما خیلی زود چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ تبدیل شدن به یک فیلم ابرقهرمانی منحصربه‌فرد به موفقیتی غول‌پیکر رسید. زومجی در این قسمت از گیشه، به بررسی این فیلم می‌پردازد.
تبلیغات
نقد فیلم Deadpool

آخیش، جیگرم از دیدن این فیلم حال اومد!

«ددپول» تمام ویژگی‌‌های‌ یک فیلم ابرقهرمانی ساختارشکنِ سرگرم‌کننده‌ی بی‌مغزِ سرراست را دارد (و ندارد!) «ددپول» همان فیلمی است که طرفداران آثار کمیک‌بوکی بالاخره پس از مدت‌ها در هنگام دیدن آن، چیزهایی که از این فیلم‌ها رخت بسته بود را احساس می‌کنند: غافلگیری، جذابیت، لذت، سرگرمی، سادگی و عمق. شاید اسم ساخته‌های کمیک‌بوکیِ گران‌قیمت به عنوان فیلم‌های بی‌خاصیتی که هیچ فرقی با ساندویچ‌های کثیفِ میدان توپخانه ندارند بد در رفته باشد. اما اقتباس از روی کمیک‌بوک‌ها اگر نه فقط با هدفِ تاسیس تولیدی و سری‌سازی، بلکه با هدف انتقال هنرِ پنل‌های کمیک‌بوک‌ها به پرده‌ی سینما باشد، در نتیجه به آثاری تبدیل می‌شوند که منابعشان به آن معروف هستند: باز کردن دروازه‌ی تخیلات و جنون بیننده. آخرین باری که واقعا از تماشای یک فیلم کمیک‌بوکی شوکه شدم، «نگهبانان کهکشان» بود، اما «ددپول» روی آن فیلم را در به‌هم دوختنِ دور از ذهن‌ترین و غیرمنتظره‌ترین عناصر و خلق یک چهل‌تیکه‌ی زیبا و رنگارنگ کم می‌کند و نه تنها به مثال جدیدی از بهترین نمونه‌ از فیلم‌های کمیک‌بوکی تبدیل می‌شود، بلکه نشان می‌دهد چرا بیگ پروداکشن‌های بی‌شمار هالیوود، باید دست از رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی بردارند و دست به تعقیب‌های غیرمجاز و حرکات جسورانه بزنند.

2016-02-deadpool-movie-poster-20161

وقتی می‌گویم «ددپول» تمام‌ ویژگی‌های یک اثر ساختارشکن را دارد، یعنی در اینجا خبری از موتیف‌های تکرارشونده و اذیت‌کننده‌ی سینمای مارول نیست. چون راستش با اینکه ما کاری که مارول انجام داده را تحسین می‌کنیم، اما این حقیقت را هم نمی‌توان رد کرد که کارهای مارول فیلم به فیلم تکراری‌تر می‌شوند. در هر فیلم با ابرقهرمانان پرتعدادی روبه‌رو می‌شویم که در داستان‌های درهم‌برهم و ناکاملی در کنار هم قرار می‌گیرند. اگر از آثار نت‌فلیکسی مارول مثل «دردویل» و «جسیکا جونز» فاکتور بگیریم، برداشت مارول از روی کاپیتان امریکا و دار و دسته‌اش روز به روز خسته‌کننده‌تر و کهنه‌تر از این نمی‌شوند. ماجرا به حدی هولناک است که وقتی خبر یک فیلم جدید اعلام می‌شود، همه به این فکر می‌کنند که کارگردان بدبخت باید چندتا کاراکتر فرعی را در فیلم بچپاند و چگونه برای سکانس پسا-تیتراژش فیلم بسازد (ماجرای همان یارو که برای پالونش، خر می‌خرد!) تازه، همیشه تمرکز آنها ارائه‌ی یک داستان مستقل جذاب نبوده، بلکه این بوده که چگونه می‌توانند فلان کاراکتر را در ۲۰ فیلم آینده جا بدهند. بخش فاجعه‌آمیز ماجرا این است که حالا دی‌سی هم در این کار به مارول پیوسته است.

بنابراین وجود فیلمی مثل «ددپول» که در این فرمولِ کهنه قرار نمی‌گیرد، مثل یک موهبت می‌ماند. چرا؟ خب، غیرقهرمانی‌ترین «قهرمان» دنیا خصوصیاتی دارد که در تضادِ مطلقِ اخلاق اکثر استودیوهای هالیوودی قرار می‌گیرد. خب، در حالی که سوپرمن خوشگل حرف می‌زند و بتمن از مردم دوری می‌کند و گزیده‌سخن است، ددپول یک وراجِ چرت‌و‌پرت‌گوی تمام‌عیار است که از کشتنِ فجیع و همین‌طوری الکی دشمنانش لذت می‌برد و البته حسابی از پوشیدن دمپایی آبی خانگی‌اش هم احساس راحتی می‌کند، یا به عبارتی دیگر این همان قهرمانی است که در این فضا به او احتیاج داریم. خب، با توجه به شهرتِ ددپول در دنیای کمیک‌بوک‌ها که تاریخ دور و درازی دارد، سوال و نگرانی طرفداران این بود که اقتباس سینمایی از او به فیلمی که این پتانسیل دست‌نخورده را خراب می‌کند تبدیل می‌شود یا به احتمال (تقریبا) غیرممکنی با خفن‌ترین فیلم ابرقهرمانی تاریخ روبه‌رو می‌شویم؟ خوشبختانه برای گرفتن جواب‌مان لازم نیست زیاد صبر کنیم. سازندگان درست از اولین ثانیه‌های فیلم و زمانی که در شوخی کردن به تیتراژ هم رحم نمی‌کنند، نشان می‌دهد برای خوش‌گذراندن حاضرند همه‌ چیز را به بازیچه‌ی دست ددپول تبدیل کنند، چه برسد به دشمن اصلی‌اش، مارولِ بیچاره! خودتان تصور کنید ایستادن در برابر عناصر آشنای سینمای جریان‌اصلی، چه تجربه‌ی خونین و غیرمنتظره‌ای را به همراه می‌آورد!

جاذبه‌ی مرکزی فیلم به تصویر کشیدن وفادارانه‌ی ددپول و درخشش معرکه‌‌ی رایان رینولدز در این نقش برمی‌گردد.

جاذبه‌ی مرکزی فیلم به تصویر کشیدن وفادارانه‌ی ددپول و درخشش معرکه‌ی رایان رینولدز در این نقش برمی‌گردد. ددپول اگرچه آدم بی‌تریبت، عوضی و خشنی است، اما شخصیت‌پردازی او کاری کرده تا با موجود کاریزماتیکِ کمدینِ روده‌برکننده‌ای همنشین شویم که به سرعت عاشقش می‌شویم. درست همان‌طور که ددپول با اخلاق متفاوتش سال‌ها پیش جلوه‌ی دیگری از کمیک‌بوک‌ها را به طرفدارانش عرضه کرد. اینجا اگرچه رینولدز اکثر زمان فیلم در زیر لباسش مخفی است یا گریم سنگینی بر چهره دارد‌، اما او به کمک بازی عالی خودش و یک سری جلوه‌های کامپیوتری جزیی که واقعا در نمایش هرچه بهتر واکنش‌های ددپول از روی نقابش تاثیر دارد، زنده احساس می‌شود. نکته‌ی مهم‌تری که در پروسه‌ی اقتباس فراموش نشده، لقب معروف ددپول است: مزدوری با دهان گشاد! برخلاف ابرقهرمانان دیگر که ویژگی‌های معرفشان هوش و قابلیت‌های فرابشری‌شان است، ددپول به خاطر نامیرایی و توانایی بالایش در مبارزه ستایش نمی‌شود، بلکه حس شوخ‌‌طبعی وحشیانه و بی‌قید و بندش است که او را منحصربه‌فرد کرده است. خب، این‌طوری بگویم که ددپول در جریان فیلم خفه‌خون نمی‌گیرید و مثل موجودی که انگار زندگی‌اش به حرف زدن وابسته است، مدام فک می‌زند. سوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که حرف گذاشتن توی دهان کاراکتر آسان است، اما آیا این تعداد بالا به معنای کیفیت بالا هم هست؟ خب، وقتی شما این همه دیالوگ دارید به‌طرز غیرقابل‌اجتنابی بعضی از آنها خوب از آب در نمی‌آیند، اما آمار تعداد جوک‌ها و دیالوگ‌هایی که در «ددپول» به هدف می‌خورند خیلی خیلی بالا است.

2016-04-cbrt597uyaau1na

در «ددپول» با دو نوع کمدی طرفیم. اولی یک سری شوخی‌هایی است که مثلا در فیلم‌های بزرگسالانه‌ی سینما هم نمونه‌اش را دیده‌ایم. مثل اولین دیدار ویلد ویسلون و نامزدش در آن کافه که به‌طرز قدرتمندانه‌ای از خاطرات ترسناک کودکی‌شان به نیکی یاد می‌کنند. «ددپول» در این لحظات هیچ کم و کسری ندارد، اما جلوه‌ی واقعی کمدی فیلم را باید در زمان‌هایی دید که فیلم به سیم آخر می‌زند و وارد موقعیت‌های عجیب‌و‌غریب و غیرمنتظره می‌شود؛ از تاکسی گرفتن و دیدن ددپول در حال لباس شستن گرفته تا ولو شدن روی کاناپه‌ی آپارتمانش که با یک پیرزن سیاه‌پوستِ نابینا شریک است. مثلا به صحنه‌ی دست نوزادی ددپول نگاه کنید! «ددپول» زمانی واقعا می‌درخشد که این‌گونه به درون کمدی سورئال و غیرمعمولش شیرجه می‌زند. در این لحظات بود که فیلم بیشتر از همیشه از دیگر فیلم‌های ابرقهرمانی که در زندگی‌ام دیده‌ام دور می‌شد. مثلا به اولین رویارویی ددپول و کلوسوس که به خرد شدن استخوان‌های ددپول ختم می‌شود نگاه کنید. حال‌و‌هوای فیلم و اکشن‌ها به‌شدت یادآور دیوانه‌بازی‌ها و خودزنی‌های «ماسک» است که با دیالوگ‌های تند و تیز و خشونت‌های فانتزی تارانتینویی ترکیب شده است.

هنوز تمام نشده! یکی از اولین چیزهایی که با شنیدنِ نام ددپول به ذهن‌مان می‌رسد، قابلیت طلایی او در شکستن دیوار چهارم است. فیلم به‌طرز بی‌پروایی چپ و راست از این قابلیت بهترین استفاده را می‌کند و فیلم را بیشتر از همیشه به داخل سرزمین عجایب هل می‌دهد. ما با فیلمی طرف هستیم که نه تنها از وجود خودش اطلاع دارد، بلکه خودش می‌داند که از وجود خودش اطلاع دارد! ددپول فقط با ما حرف نمی‌زند، بلکه می‌داند ما در چه فضا و شرایطی او را تماشا می‌کنیم. بنابراین او از هر فرصتی برای مسخره کردن هیو جکمن (!)، تیکه انداختن به فیلم‌های مارول و دی‌سی و به فحش کشیدنِ فرهنگِ اقتباس‌های کمیک‌بوکی استفاده می‌کند. یکی از نمونه‌های معرکه‌اش سکانس بعد از تیتراژ است که قشنگ دل آدم را از دست مارول و سنت‌‌های مسخره‌اش خنک می‌کند! یا مثلا ببینید فیلم چگونه موضوع ابرقهرمان خوب را که نباید کسی را بکشد برمی‌دارد و کاملا به باد هجو می‌گیرد. برای مثال به سخنرانی‌ احساسی و دگرگون‌کننده‌ی کلوسوس در پایا‌ن‌بندی فیلم نگاه کنید که آن‌قدر خوب است که آدم هر لحظه احتمال تغییر انتخاب ددپول را می‌دهد، اما ناگهان بنــگ! خلاصه فیلم طوری به سینما و فرهنگ دنیای واقعی ارجاع می‌دهد و همه‌چیز را به سخره می‌گیرد که حتی به خودش هم رحم نمی‌کند و مثلا در یکی از صحنه‌های باحال فیلم به قول خودِ ددپول دیوار چهارم که سهل است، او شانزده‌تا دیوار را می‌شکند! امروزه فیلم‌های ابرقهرمانی زیادی سعی می‌کنند خنده‌دار هم باشند، ولی به خاطر بسته‌ بودن دست‌و‌بالشان یا عدم خلاقیت همه‌چیز به تلاش اونجرزها برای بلند کردن چکش ثور خلاصه می‌شود، اما «ددپول» با استفاده از تمام قابلیت‌هایش به چنان درجه‌ای از سرگرمی و تفریح می‌رسد که فیلم‌های رقیب در خوابشان هم نمی‌توانند ببینند.

2016-04-deadpool-df-13615_rgb1

یکی از بحث‌هایی که از زمان موفقیت عظیم «ددپول» در گیشه و نزد منتقدان در سایت‌ها و مطبوعات شکل گرفته، درجه‌بندی سنی بزرگسال فیلم است. همه از این تعریف می‌کنند که استودیو چه تصمیم درستی در این باره گرفته است. که بقیه‌ی فیلم‌های ابرقهرمانی هم باید با درجه‌ی سنی R عرضه شوند. ماجرا تا حدی داغ شد که دی‌سی هم اعلام کرد که شاید نسخه‌ی بلوری «بتمن علیه سوپرمن» را با درجه‌ R منتشر کند. مسئله‌ی خنده‌‌دارِ تمام این حرف‌ها این است که همه فکر می‌کنند موفقیت «ددپول» به خاطر این است که برخلاف دیگر فیلم‌های این سبک، پر از خشونت‌های گرافیکی، فحش و بد و بیراه و خلاصه عناصری است که سازمان درجه‌بندی سنی فیلم مُهر «بزرگسال» را روی آن می‌زند. اگر رمز موفقیت «ددپول» را خشونت عریانش بدانیم که دیگر واویلا! از این به بعد باید با فیلم‌هایی بی‌کیفیتی روبه‌رو شویم که با اضافه کردن خون به مشت و لگد‌های کاراکترهایشان برچسب افتخارآمیز «بزرگسال» را به‌دست می‌آورند. درجه‌بندی سنی «ددپول» به خاطر این اهمیت دارد که فیلم از این موقعیت برای خلق یک سرگرمی جذاب استفاده می‌کند و نکته‌ی کنایه‌آمیز ماجرا این است که در فیلمی مثل «ددپول» که تمام عناصر فیلم‌های کمیک‌بوکی مثل قهرمان‌بودن، تراژدی و عشق را به سخره می‌گیرد، احساس بیشتری نسبت به مثلا کارهای مارول که ادای جدی‌بودن در می‌آورند جریان دارد. رمز پیروزی «ددپول» درجه‌بندی سنی‌اش نیست. این فیلم نان خلاقیت، پشت کردن به اصول تکراری سبکش و استفاده‌ی درست از قابلیت‌هایش را می‌خورد. مگر سه‌گانه‌ی بتمن کریس نولان که دنیا را ترکاند درجه‌بندی سنی R داشت؟ آن فیلم هم به خاطر داستان متمرکز، پیچیده و ساختارشکنی که روایت کرد ماندگار شد. حالا می‌خواهد R باشد یا PG-13.

فیلم به‌طرز بی‌پروایی چپ و راست از توانایی ددپول در شکستن دیوار چهارم بهترین استفاده را می‌کند.

در شروع متن گفتم که «ددپول» تمام ویژگی‌های یک فیلم ابرقهرمانی ساختارشکن را دارد و (ندارد!) خب، بعد از صحبت درباره‌ی داشته‌های فیلم، بگذارید نگاهی به زاویه‌ی ناامیدکننده‌ی فیلم هم بیندازیم. در آغاز این‌طور به نظر می‌رسد که «ددپول» می‌خواهد ساختارشکنی در محتوا را به ساختار هم منتقل کند و تجربه‌ی متفاوتی نسبت به تمام داستان‌های ریشه‌ای ابرقهرمانی ارائه کند. اما از جایی به بعد متوجه می‌شوید که فیلم هیچ خطری در رابطه با ساختار داستان و بدمن‌هایش نکرده است. اگرچه محتوا باعث می‌شود تا این موضوع کمتر به چشم بیاید، اما از این حقیقت هم نمی‌توان گذشت که در اینجا با یک داستان ریشه‌ای سرراست طرف هستیم که به یک داستان انتقام‌گیری سرراست‌تر تبدیل می‌شود. وید ویلسون عاشق می‌شود. وید ویلسون سرطان می‌گیرد. وید ویلسون به امید درمان شدن، وارد یک برنامه‌ی تحقیقاتی زیرزمینی می‌شود. در عوض او مورد شکنجه‌ی روانی و فیزیکی قرار می‌گیرد و به یک سلاح زنده تبدیل می‌شود. وید ویلسون فرار می‌کند و حالا تنها هدفش زدن رد «ای‌جکس» است که مسبب تمام بدبختی‌ها و زشت شدن اوست.

Deadpool

ایده‌ی انتقام برای کسی با قدرت‌های ابرقهرمانی جذاب است. چون ما چنین داستانی را از دیگر کاراکترهای کمیک‌بوکی ندیده‌ایم. اکثر فیلم‌هایی که به ریشه‌ی ابرقهرمانان می‌پردازند، شامل مونتاژی است که فرد را در حال امتحان قابلیت‌هایش و قبول کردن مسئولیت محافظت از مردم نشان می‌دهد. اما در چنین مونتاژی در «ددپول» وید را می‌بینیم که برای پیدا کردن مخفیگاه ای‌جکس، ملت را درب‌و‌داغان می‌کند. اگرچه دیدن کاراکتری با لباس ویژه که از قابلیت‌هایش برای در آوردن پدرِ مردم استفاده می‌کند غیرمنتظره است، اما این داستان انتقام‌گیری به خاطر عدم قوی‌بودن آنتاگونیست‌های فیلم به نتیجه‌ی رضایت‌بخشی نمی‌رسد. ای‌جکس هیچ‌وقت به بدمنِ به‌یادماندنی و تهدیدبرانگیزی تبدیل نمی‌شود و این یکی از بزرگترین چیزهایی است که به کیفیت فیلم ضربه می‌زند. از آنجایی که در اینجا با کسی همچون ددپول طرفیم، نیروی متخاصم او نیز باید به کسی تبدیل شود که بتواند در جذابیت و غیرمنتظره‌بودن قابلیت ایستادگی در مقابل او را داشته باشد. در عوض ای‌جکس نه تنها نقشه‌ی پلیدی در سر ندارد و فقط نقش هدف قهرمان را بازی می‌کند، بلکه همیشه در برابر ددپول ساکت است و چیزی برای عرضه ندارد.

اکشن‌های خشونت‌بارِ فیلم اما یکی دیگر از نکات برجسته‌ی «ددپول» است. خوشبختانه سازندگان حواس‌شان به این مسئله‌ی بسیار مهم بوده است که ما به دلیل نامیرایی ددپول نگران او نمی‌شویم و به همین دلیل اکشن‌ها نباید از نظر برنده یا بازنده‌بودن مبارزه‌ها به تصویر کشیده شوند و الکی جدی گرفته شوند. در عوض در فیلمی مثل «ددپول» سکانس‌‌های اکشن فرصت دیگری برای خنداندن بیننده و خلاقیت است. این نکته‌ی روشنی است که اکثرا در هالیوود فراموش می‌شود. اما در اینجا می‌بینیم که مثلا تیراندازی و شمشیربازی ددپول با یک‌عالمه جوک همراه می‌شود. مثلا ببینید ددپول چگونه وسط تعقیب و گریز پرهرج‌و‌مرج اول فیلم زمان را نگه می‌دارد و می‌پرسد آیا اجاق گاز را روشن گذاشته یا نه!

در کمیک‌ها ددپول به حضورش در جای‌جای دنیای مارول، سربه‌سر گذاشتنِ قهرمانان مختلف و آشوب به پا کردن معروف است، اما افق فیلم خیلی محدود‌تر است. اگرچه عدم تلاش فیلم برای رسیدن به اوج دیوانه‌بازی‌های ددپول ممکن است ناامیدکننده باشد، اما به‌شخصه محدود نگه داشتن فیلم را یکی از تصمیم‌های درست سازندگان می‌دانم. این باعث شده تا «ددپول» واقعا داستان ددپول باقی‌ بماند و از تمام زمان فیلم برای درخشش استفاده کند. با این حال، خوشم می‌آید که ددپول از عدم حضور اعضای بیشتری از افراد-ایکس و بودجه‌ی پایین فیلم آگاه است و از آنها برای خلق یکی-دوتا شوخی استفاده می‌کند!

Deadpool

«ددپول» به عنوان شروع اقتباس‌های این شخصیت در سینما غوغا می‌کند، اما نباید فراموش کنیم که تعریف و تمجیدها و موفقیت‌های تجاری و هنری فیلم نتیجه‌ی «غیرمنتظره»‌بودن آن است. قبل از این، چالش سازندگان این بود که چگونه چنین شخصیتِ پرطرفدار اما سختی را به وفادارانه‌ترین شکل ممکن به سینما منتقل کنند، اما اکنون چالشِ بعدی آنها این است که چگونه در حالی که این «غیرمنتظره»‌بودن جایش را به «آشناییت» داده، فیلم بعدی را با خلاقیت‌های بهتر، کماکان ساختارشکن و شگفت‌انگیز نگه دارند. این در حالی است که استودیو باید از وسوسه‌شدن و طمع‌کاری هم امتناع کند و حالا که «ددپول» به یک نام پرسروصدا و پولساز تبدیل شده، آن را با سری‌سازی و افزودن شخصیت‌های اضافه به فیلمش به گند نکشد. چون راستش را بخواهید ما هم مثل آن راننده‌ی تاکسی در محضر جناب ددپول متحول شدیم. شاید در شروع فیلم باورمان نمی‌شد که در حال دیدن چه چیزی هستیم و از دیدن چنین چیزهایی از تعجب شاخ درآورده بودیم، اما بعد از اتمام فیلم به این فکر می‌کردیم که دوباره کِی می‌توانیم گوش‌‌هایمان را در اختیار دهان گشاد این مزدور بگذاریم!

تهیه شده در زومجی

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات