بازی Journey حدود چهار سال پیش برای پلی‌استیشن 3 منتشر شد و تحسین خیلی‌ها را برانگیخت. بنا به سنت بازسازی‌ بازی‌های موفق نسل پیش، Journey هم برای پلی‌استیشن 4 عرضه شد و حالا زیباتر از همیشه به نظر می‌رسد. با بررسی این تجربه‌ی خارق‌العاده همراه زومجی باشید.

نوشتن در مورد Journey دشوار است، چه برسد به نقد کردن آن. هیچکدام از مبانی نقد وقتی در مورد این بازی به کار گرفته می‌شوند، کاربردی ندارند. در بررسی یک بازی ویدیویی، معمولاً کلیشه‌های خاصی رعایت می‌شوند: نگاهی کلی به بازی و ارزشیابی آن با کمک نگاه ریزبینانه‌تر به مؤلفه‌هایش مانند گیم‌پلی، داستان، موسیقی و مواردی از این دست. در بازی‌های رایج بازار معمولاً می‌توان مرزبندی مشخصی بین اجزای سازنده‌ی آن قائل شد، می‌توان تعریف کاملی از گیم‌پلی ارائه دارد و در جای دیگر از موسیقی و صداگذاری صحبت کرد. یک بازی می‌تواند گیم‌پلی فوق‌العاده‌ای داشته باشد اما از ضعف داستانی رنج ببرد. یا ممکن است گرافیک بی‌نظیری ارائه کند ولی حتی ارزش بازی کردن هم نداشته باشد. Journey اما تافته‌ای جدابافته است، شبیه هیچ‌چیز قبل و بعد از خود نیست. در فضای دیگری سیر می‌کند، از دنیایی آمده که در آن بازی‌های رایانه‌ای چیزی جز سرگرمی هستند. هدف والاتری دارد و ادای کسی را هم درنمی‌آورد، منحصر به فرد است و مانند ستاره‌ی قطبی پرنورتر از هر ستاره‌ی دیگر می‌درخشد. این‌ها دقیقاً همان دلایلی هستند که صحبت از بازی را سخت می‌کنند.

Journey سرسره‌ای است که باید با خیال راحت سوار آن شوید و بگذارید شما را هرجا خواست ببرد

بازی‌های مستقل مستقیماً از ذهن سازنده زاده می‌شوند، خودشان را در گیر و بند انتظارات گیمرها نمی‌بینند و همان چیزی هستند که سازنده می‌خواهد باشند. این‌ حرف‌ها دیگر نخ‌نما شده اما حالا بیش از پیش آن را اثبات شده‌ می‌یابیم، هر ساله شاهد آثاری هستیم که از سازنده‌ای گم‌نام و بدون ناشر شناخته‌شده‌ای عرضه می‌شوند و تنها با اتکا به خلاقیت محض‌شان راه خود را به قلب گیمرها باز می‌کنند. تجربه‌های متفاوتی که ما را از جریان اصلی بازی‌های رایانه‌ای جدا می‌کنند، فرصتی برای نفس کشیدن به ما می‌دهند و با احساساتمان بازی می‌کنند. همین سال میلادی گذشته بازی‌های مستقلی عرضه شدند که به لیست‌های بهترین بازی‌های سال راه پیدا کردند و جوایز زیادی نصیب خود کردند. البته همه‌ی آن‌ها به چنین موفقیت‌هایی دست پیدا نمی‌کنند، اما کافیست تجربه‌ای لذت‌بخش به مخاطبانشان هدیه دهند تا برای همیشه در ذهن و قلب آن‌ها باقی بمانند. Journey نمونه‌ی بی‌نقصی از این دست بازی‌هاست، حتی بزرگ‌تر و تأثیرگذارتر مستقل‌هایی که حالا  اسمشان سر زبان‌ها افتاده. چون چیزی هدیه می‌دهد که ارزشی والاتر دارد، چیزی که هر سازنده‌ای جرئت ندارد سراغش برود و هر گیمری هم شاید نتواند آن را درک کند.

Journey

با دیدن تصاویر و تریلرها شاید بتوانید ذهنیتی از بازی داشته باشید، اما هیچ‌چیز تجربه کردن آن نمی‌شود. از همان لحظه‌ای که نام بازی بالای صحفه نقش می‌بندد و شما می‌مانید و صحرایی بی‌انتها، جادو آغاز می‌شود. کاراکتری انسان‌مانند، در ردایی قرمزرنگ و با روبنده‌ای مشکی که فقط چشم‌هایش نمایان هستند همه‌ی آن چیزی است که شما را در این سفر به جلو می‌برد. بله، این شما نیستید که کاراکتر را حرکت می‌دهید، بلکه با او همراه می‌شوید و با هم ماجراجویی را آغاز می‌کنید. سؤال‌هایی مانند اینجا کجاست، او کیست و هدف چیست اصلاً مطرح نیستند. Journey سرسره‌ای است که باید با خیال راحت سوار آن شوید و بگذارید شما را هرجا خواست ببرد، اینکه سعی کنید برعکس از آن بالا روید هیچ سودی نخواهد داشت. پس آنالوگ چپ کنترلر را به جلو فشار می‌دهید و در صحرا قدم می‌گذارید. تا چشم کار می‌کند تپه‌های شنی می‌بینید و تکه سنگ‌هایی که سر از خاک بیرون زده‌اند. در دوردست‌ها کوه بزرگی می‌بینید، کوهی که صلابتش مایه‌ی امید است و ستون نوری که از آن بیرون زده، راهنمای راه. اینجا دیگر به یقین می‌رسید که باید به سمت آن قدم بردارید. نه اینکه بازی از شما بخواهد، نیروهای نامرئی شما را به جلو می‌رانند. به سمت کوه می‌روید چون احساس می‌کنید کار درست همین است، آمده‌ایم که به سمت روشنایی برویم.

Journey

چند دقیقه‌ای که جلو می‌روید راه و چاه دستتان می‌آید. بازی شما را با مکانیسم‌های بسیار ساده‌اش آشنا می‌کند، اگر بتوان نام آن را مکانیسم گذاشت. چون هیچ‌چیز در این بازی مکانیکی نیست، هرچه هست همگی در جهت خلق انسانی‌ترین احساسات است. شخصیت بی‌نام ما شالی به سر دارد که در جریان بازی طول آن افزایش می‌یابد و یک جورهایی، منبع اصلی قدرتش است: پرواز. هرچه این شال انرژی بیشتری در خود داشته باشد می‌تواند مسافت‌های بیشتری را در هوا سیر کند. تمام کاری که شما به عنوان یک گیمر در بازی می‌کنید همین‌هاست؛ راه رفتن، پریدن و پرواز کردن. مثل یک پلتفرمر ساده می‌ماند. این چیزی است که شاید بتوان به آن گفت گیم‌پلی. اما همینکه بازی را به اجزای تشکیل‌دهنده‌ی آن که تفکیک‌پذیر هم نیستند تقسیم کنیم، جادوی آن را خنثی کرده‌ایم. این قضیه در مورد موسیقی هم صدق می‌کند. Journey اصلاً به موسیقی‌اش زنده‌ است و نفس می‌کشد. آستین وینتوری کاری کرده که برای اولین در تاریخ بازی‌های ویدیویی، موسیقی یک بازی نامزد جایزه‌ی گرمی شود و نامش کنار جان ویلیامیز و هانس زیمر قرار گیرد. آلبوم آهنگ‌های بازی در هفته‌ی اولش ۴۰۰۰ نسخه فروخت و تبدیل شد به دومین پرفروش‌ترین آلبوم موسیقی متن یک بازی ویدویی. با آمار و ارقام نمی‌توان ارزش واقعی این عنصر حیاتی را نشان داد، مخاطب از ابتدا تا انتهای بازی روی جریان موسیقی سوار است و این رابطه‌ی تنگاتنگ و از هم نگسستنی‌ اجزای بازی است که او را جلو می‌برد.

بازی مخاطب خاص ندارد اما این را نمی‌توان انکار کرد که هرکسی از آن لذت نخواهد برد

از تفاوت و خلاقیت گفتیم، اما هیچ چیز نمی‌تواند به بهترین شکل ممکن جنس خلاقیت بازی را نشان دهد جز بخش چند‌نفره‌ی آن. بخش چندنفره‌ای که اصلاً نه بخش جدایی است و نه حساب و کتابی دارد. در حال سر خوردن روی تپه‌های شنی هستید که ناگهان شنل‌پوش دیگری را می‌بینید، او هم چند متر آن‌طرف‌تر دنبال راه خودش است. نه نام کاربری‌ای بالای سرش دارد نه هیچ نشانه‌ی دیگری که بگوید او وارد بازی شما شده، همین که همدیگر را در این دنیا پیدا کرده‌اید کافی است. راه برقراری ارتباطی هم وجود ندارد جز چند سیگنال بسیار ساده که البته همان‌ها هم زیادی هستند. نیازی هم به گفتگو ندارید، مسیر مشخص است و چه بهتر اینکه این مسیر را با هم‌قطارتان طی کنید. تنهایی پرسه زدن در دنیای Journey حال و هوای خودش را دارد اما داشتن همراهی کنار خود هم مزیت‌هایی دارد که به تنهایی از آن‌ها بی‌بهره‌اید. با حرکت کنار یکدیگر می‌توانید انرژی شال خود را شارژ کنید و مدت بیشتری در هوا معلق بمانید. تناقض جالبی در این شکل از حالت چندنفره وجود دارد؛ بازی اساساً هیچ چالش دونفره‌ای ندارد و همانطور که پیشتر اشاره شد گیم‌پلی بازی نیز بسیار ساده است و حتی اصلاً نیازی به این قابلیت نبود. اما همین نکته‌ی خاص بازی است که آن را از هم‌نوعانش متمایز می‌کند، همین سفر با غریبه‌ای بی‌نام و نشان گاهی آن قدر لذت‌بخش می‌شود که بازی را فراموش می‌کنید و فقط دنبال هم می‌دوید. شاید Journey انسانی‌ترین بخش چندنفره را بین بازی‌های رایانه‌ای دارد.

ption id="attachment_100308" align="aligncenter" width="790"]این یک تصویر هنری نیست، از خود گیم‌پلی ضبط شده و گرافیک بازی است. در Journey با همچین چیزی طرف هستید این یک تصویر هنری نیست، از خود گیم‌پلی ضبط شده و گرافیک بازی است. در Journey با همچین چیزی طرف هستید

بی‌انصافی است اگر راجع به زیبایی‌های بصری بازی حرفی به میان نیاوریم. بله، گفتیم که نمی‌توانیم عناصر بازی را جدا کنیم چون هسته‌ی بازی ناپایدار می‌شود، اما مگر می‌توان اشاره‌ای به آن چشم‌اندازهایی که نفس را در سینه حبس می‌کنند نکرد و عاشقشان نشد؟ طراحی محیط از چنان کیفیتی برخوردار است که در هر جایی از بازی که باشید، دوربین در هر زاویه‌ای که باشد، می‌توانید عکسی از بازی بگیرید آن را به عنوان تصویر پس‌زمینه‌ی رایانه‌ی خود بگذارید. تک‌تک لحظات بازی شبیه آن تصاویر مفهومی است که قبل از عرضه‌ی بازی‌ها منتشر می‌شود. کانسپت آرت‌ها برای این خلق می‌شوند که تیم سازنده یک درک کلی از محیط بازی داشته باشند و با همکاری طراحان بتوانند مراحل بازی را در قالب آن‌ها بسازند. در Journey همه‌چیز مانند همان کانسپت‌هاست، انگار همان چیزی که هنرمند روی قلم و کاغذ یا تبلت‌های طراحی کشیده مستقیماً به یک محیط سه‌بعدی و تعاملی تبدیل شده است. شن و ماسه‌ای که زیر نور خورشید برق می‌زنند دریایی از طلا را تداعی می‌کنند، زیرزمین مخوفی که پالت رنگ‌هایش به طیف‌های متفاوتی از سبز و آبی محدود شده‌اند، حسابی سردتان می‌کند و اواخر بازی هم تا چشم کار می‌کند برف است و بوران. زیبایی‌های بصری بازی باز هم گواهی است بر همان موضوعی که ابتدای مطلب بیان شد؛ هم‌راستا و هم‌جهت بودن تمام المان‌های بازی به طوری که هر کدام مکمل دیگری هستند و مجموعه‌ای واحد را شکل می‌دهند.

Journey

Journey بازی سختی است. نه اینکه چالش‌های دشواری روبه‌رویتان بگذارد و معماهای حل‌نشدنی مطرح کند، سخت است چون برای لذت بردن از آن، باید با بازی ارتباط برقرار کنید. خود بازی کوچکتری تلاش برای جلب نظر مخاطب نمی‌کند، همینکه از لایه‌های ظاهر و موسیقی گذشتید، برای رسیدن به عمق‌اش باید ذهن بازتری داشته باشید.Journey مانند نهر زلالی است که مخاطبش را به خود نشان می‌دهد، برخی خود را در آن می‌یابند و به احساساتشان اجازه می‌دهند که تحریک شوند، برخی دیگر آن قدر در بازی کند و کاو می‌کنند که دیگر آن نهر گل‌‌آلود شده و چیزی درش پیدا نیست. بازی مخاطب خاص ندارد اما این را نمی‌توان انکار کرد که هرکسی از آن لذت نخواهد برد. هرکس بازی را از فیلترهای از پیش‌تعریف‌شده‌ی خودش می‌گذارند و چیزی که می‌ماند برای هرکس متفاوت است. به همین خاطر است که می‌گوییم Journey  تجربه‌ای خارق‌العاده‌است؛ بازی مایعی است که شکل ظرف را به خود می‌گیرد و به اندازه‌ی تمام گیمرهای دنیا هم ظرف‌های مختلف وجود دارد. هدف بازی آن‌چیزی است که شما تشخیص داده‌اید، درست و غلطی وجود ندارد.

هر از گاهی باید از جریان اصلی بازی‌های رایانه‌ای دور شویم و سراغ تجربه‌های تازه بریم. فرقی نمی‌کند بازی در چه سبکی است یا سازنده‌ی آن کیست. همین که بتوانیم بازی متفاوتی را تجربه کنیم یعنی چیزی به ما اضافه شده، مرحله‌ای جلوتر رفتیم و کمی در این دنیای بی‌انتها عمیق‌تر شده‌ایم. در کهشکان تجربه‌های تأثیرگذار، Journey از پرنورترین ستاره‌هاست. همان دو ساعتی که پای بازی می‌گذارید‌، اگر بتوانید چیزی فرای یک «بازی» را ببیند، تبدیل به بهترین خاطراتتان می‌شود. Journey یک بازی شخصی است که مستقیماً افکار و روانتان را هدف گرفته و اگر تیرش خطا نرود، چندین نشان را با هم خواهد زد.

زومجی چگونه یک بازی را بررسی می‌کند؟

تهیه شده در زومجی


Journey

وقتی از Journey حرف می‌زنیم، بیشتر از هرچیز راجع به تجربه‌ای می‌گوییم مشابه‌اش را هرجایی پیدا نمی‌کنید. گرافیک هنری خارق‌العاده و موسیقی بی‌نظیر جای خودش، گیم‌پلی مینیمال و داستان عرفانی را هم این روزها می‌توان در مستقل‌های زیادی پیدا کرد. چیزی که Journey را منحصر به فرد می‌کند نه تک تک عناصرش، بلکه همبستگی ناگسستنی‌ آن‌هاست. مجموعه‌ای یکپارچه که مو لای درزش نمی‌رود و مثل یک ساعت سوئیسی کار می‌کند. خودتان را از این تجربه‌ی تکرارنشدنی محروم نکنید.
محسن وزیری

9.5

نقاط قوت

  • -Journey احساسات مخاطبش را به بازی می‌گیرد و آن‌ها را برمی‌انگیزد
  • -محتوای اصیل، عرفانی و شاعرانه‌
  • -زیبایی بصری خیره‌کننده، کاربردی و متناسب اتمسفر بازی
  • -حضور مداوم و یاری‌دهنده‌ی موسیقی بی‌نظیر بازی
  • -خلاقیت ستودنی در پیاده‌سازی بخش چندنفره
  • -ارزش تکرار بالا

نقاط ضعف

  • -
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده