در دومین قسمت از اعلام برندگان
، این بار نوبت به جوایز ویژه رسید. جوایژ ویژه امسال، به ۶ بخش تقسیم شده است که در آن، برندگان بهترین گرافیک فنی، بهترین گرافیک هنری، بهترین داستان، بهترین بازی چند نفره، ناامید کنندهترین بازی و مورد انتظارترین بازی مشخص میشوند. امسال هم مانند همیشه، شاهد بازیهایی بودیم که از نظر گرافیکی، صنعت بازیهای ویدیویی را به جلو بردهاند. بازیهایی منتشر شدند که از لحاظ گرافیک هنری، توانایی این را داشتند که برای مدتها، شما را مبهوت مناظرشان بکنند. بازیهایی منتشر شدند که علیرغم داشتن گیم پلی و گرافیک عالی، دارای داستانی در حد بهترین رمانهای دنیا بودند. بازیهای چند نفره هم مانند همیشه نقش بزرگی در زندگی روزمره گیمرها داشتند و در این میان، بازیهایی با هیاهوی بسیار زیاد منتشر شدند که اصلا و ابدا نتوانستند در حد انتظارات ظاهر شوند. همه این موارد را کنار بگذارید، میرسیم به بازیهایی که قرار است در سال ۲۰۱۸ عرضه شوند و ما بیصبرانه منتظر آنها هستیم. پس اگر میخواهید بدانید در این بخشها چه بازیهایی موفق به دریافت جایزه از طرف زومجی شدهاند، با دومین فهرست از فهرست برندگان زومجی، همراه باشید. همچنین شما میتوانید در قسمت انتهایی هر بخش، از طریق نظرسنجی گزینه مدنظر خودتان را انتخاب کنید.
در نظر داشته باشید که نتایج نظرسنجی تمام بخشها، روز جمعه ۱۵ دی ماه اعلام خواهد شد.
بهترین گرافیک فنی: Forza Motorsport 7
سالهای زیادی است که استودیوهای پلیگراند گیمز و ترن 10 به خوبی نشان دادهاند حرف اول سبک بازیهای ریسینگ را چه کسانی میزنند. آنها با سری فورتزا در دو شاخه Motorsport و Horizon، ثابت کردهاند که یک بازی ریسینگ باید چگونه باشد، چقدر محتوا داشته باشد و در عین حال از نظر بصری چقدر شگفتانگیز ظاهر شود. امسال نیز نوبت بازی Forza Motorsport 7 بود و همانطور که پیشبینی میشد، با قدرت عمل کرد و رقبای خود را به راحتی کنار زد. محتوای فوقالعاده زیاد و جذابیت رانندگی در این اثر شبیهساز، آن را تبدیل به اثری ارزشمند کرد. اما این فقط محتوا و گیمپلی بازی نبود، بلکه Forza Motorsport 7 به لطف قدرت فنی و بصری گرافیک چشمنوازش، به اثری قابل احترام تبدیل شد. به عنوان یک رانندگی شبیهساز، این بازی از نظر بصری توانست تمامی طرفدارانش را راضی کند، اما این نگاه بصری، این لذت بالای رانندگی، همه و همه به لطف قدرت بیچون و چرای گرافیک فنی محقق شد. سالهای سال است که استودیو Turn 10 به خوبی نشان داده که چقدر در بخش گرافیک فنی استاد است و به چه راحتی میتواند اثری کاملا بینقص از این نظر خلق کند.
استودیو ترن 10 به لطف قدرت کنسول تازه نفس مایکروسافت یعنی Xbox One X، توانست تجربهای بینظیر از این بازی را به بازیکنان و خریداران این کنسول ارایه دهد. ارایه یک بازی با چنین قدرت بصری، روی رزولوشن 4K واقعی و نرخ ۶۰ فریم بر ثانیه، توانست این اثر را در بالاترین جایگاه از نظر فنی قرار دهد. هرچند فقط بحث رزولوشن و نرخ فریم نیست، چرا که استودیو Turn 10 به خودی خود در زمینه فنی یک مهندس تمام عیار است و از آن دست بازیسازهایی هستند که از جدیدترین تکنولوژیهای ممکن و مهمترین عناصر و ستونهای گرافیکی در بازی خود استفاده میکنند. آنها برای هرچه طبیعیتر جلوه دادن عناصر بصری، مانند آن بارانهای جادو کننده در هنگام رانندگی، یا آن نرمش لطیف آفتاب روی بدنه ماشینها، از جدیدترین امکانات حاضر استفاده کردهاند و به لطف قدرت بالای موتور بازیسازی خود، همه آن چه را که در اهداف خود داشتند به راحتی در بازی پیاده کردند. نکته مهم در مورد این استودیو این است که آنها همیشه برای اضافه کردن المانی جدید به بازی، ابتدا به نرخ فریم بازی نگاه میکنند، اگر این المان جدید به نرخ ۶۰ فریم بازی لطمه بزند، آن را برای مدتی کنار میگذارند، روی آن کار میکنند، بهینهاش میکنند و سپس آن را بدون افت حتی یک فریم، به بازی اضافه میکنند و همین امر باعث شده تا کارهای آنها از نظر فنی، همیشه در جایگاه بهترینهای سال قرار بگیرد. این بازی نه تنها روی ایکسباکس وان ایکس، بلکه روی ایکس باکس وان معمولی با رزولوشن 1080p و نرخ ۶۰ فریم بر ثانیه و ارایه تجربهای کاملا مشابه، نشان داد که استودیو Turn 10 چقدر در کار خود خبره است.
بهترین گرافیک هنری: Cuphead
«کاپهد» فقط یک پلتفرمر عالی نیست، یک ستایش عاشقانه از کارتونهای دههی ۳۰ تلویزیون هم هست. چد و جرد مولدرهاور، برادران کانادایی که یکی از بهترین بازیهای سال ۲۰۱۷ را طی سالها تلاش و زحمت ساختند میدانستند در چه مسیری قدم میگذارند. چد از همان تکنیکهایی برای طراحی شخصیتها و پسزمینهی بازی Cuphead استفاده کرده که هنرمندان دیزنی و استودیوی فلیشر، سازنده سری کارتونهای ملوان زبل در دههی ۱۹۳۰ استفاده کرده بودند. او عاشق حال و هوای سوررئال و عجیب و غریب این طراحیها شد و با همکاری برادرش، سال ۲۰۰۰ تصمیم گرفت یک بازی به همان سبک بسازد اما به دلیل محدودیتهای فنی، ده سال پروژهاش را به تعویق انداخت و بعد از موفقیت بازی Super Meat Boy، در تصمیم خود جدی شد. هفت سال بعد از آن، ما بازیای را تجربه کردیم که با تک تک بازیهای آن سال فرق داشت و در چنین سال شلوغی، زیباترینش بود. جالب است بدانید ایدهی شخصیت کاپهد و برادر او، ماگمن از یک انیمیشن ژاپنی میآید که در سال ۱۹۳۶ پخش شد و شخصی را به تصویر میکشید که یک فنجان به جای سر عادی داشت و به یک تانک تبدیل میشد. برادران مولدرهاور ایدههای متفاوتی از جمله شخصیتهایی با سرهای چنگال و بشقابمانند هم امتحان کردند که خوشبختانه به بازی نهایی نرسید. تک تک شخصیتهای بازی با دست طراحی و با فتوشاپ رنگ شدند و پسزمینهها هم با آبرنگ نقاشی شدهاند. انیمیشنهای بازی ۲۴ فریم بر ثانیه که استاندارد سینماست اجرا میشوند اما خود بازی در ۶۰ فریم قفل شده است. تیم کوچک MDHR Studios، و بالاتر از همهی آنها چد مولدرهاور که کارگردن هنری بازی و خالق همهی چیزهایی است که در بازی میبینیم، در نهایت دقت و وسواس روی تک تک فریمهای بازی کار کردهاند و همهی اینها جدای گیمپلی و موسیقی فوقالعادهی بازی است.
۲۰۱۷ سال خوبی برای هنرمندان دنیای بازیهای ویدیویی بود. طراحان استودیوهای مختلف در این سال آثاری خلق کردند که بیش از پیش نشان داد بازیهای ویدیویی، مثالی از هنر هستند و ما گیمرها چقدر خوششانسیم که میتوانیم با این آثار تعامل داشته باشیم. بالارفتن از صخرههای هایرول در The Legend of Zelda: Breath of the Wild و فقط خیره شدن و به افق و تحسین زیبایی این دنیا، یکی دیگر از آن تجربههای ناب ۲۰۱۷ بود که تنها روی کنسول کوچک نینتندو ممکن شد. فسفر سوزاندن در دنیای وارونهی Monument Valley II و تجربهی دوبارهی پازلهایی که مغز را به کار میگیرند با آن طراحی مینیمال روی موبایل از دیگر زیباییهای امسال بود. در بازیهای بزرگتر، گوریلا گیمز ما را با دنیای ماقبل پساآخرالزمانی Horizon Zero Dawn شگفتزده کرد و Hellblade: Senua's Sacrifice هم از ناکجا ظاهر شد و قلب و چشم ما را با خود برد. امسال، شاهد بازیهای زیبای زیادی بودیم و رقابت نزدیکی برای کسب عنوان بهترین گرافیک هنری وجود داشت اما کاپهد با ظرافت فراوان طراحیاش و المانهای نوستالژی که در هیچکدام از نامزدهای دیگر پیدا نمیشود، برندهی لایق این بخش بهترینهای ۲۰۱۷ زومجی است.
بهترین بازی چند نفره: PlayerUnknown's Battlegrounds
اگر جایزهی پدیدهی سال داشتیم، PlayerUnknown's Battlegrounds قطعا برندهی آن بود. اما بهترین بازی چندنفره هم برای یک بازی که یک سال هم از عمر آن نمیگذرد و ۲۰ میلیون نسخهاش فروش رفته عنوان بدی نیست. بازی PlayerUnknown's Battlegrounds یا به طور خلاصه PUBG، با همهی مشکلات و نواقصش یکی بهترین تجربههای چندنفره در دنیای بازیهای رایانهای است. این بازی دست و پا شکسته شاید در نگاه اول اصلا قابل بازی به نظر نرسد، اما همین که از هواپیما بیرون بپرید و عاجزانه دنبال اولین اسلحهی خود بگردید، خودش را از تمام تجربههایی که قبلا با دوستان خود در یک بازی آنلاین داشتید جدا میکند. حتی ایدهی گشتن دنیای بازی و زنده ماندن هم جدید نیست، اما کاری که PUBG کرده تزریق آدرنالین و استرس به بازیکنانش در تمام مدت بازی است. صدای شلیکی که در صدها متر دورتر میشنوید یا حتی صدای رد پا کافی است تا با توجهی دوچندان به محیط اطراف خود قدم بردارید و چشمتان به همهجا باشد. جادوی بازی آنجاست که ممکن است نیم ساعت هیچ بازیکن دیگری را در جزیره یا بیابان نبینید اما سه دقیقهی انتهایی بازی چنان تپش قلبی بگیرید که یادتان نیاید آخر بار کدام بازی که این کار را با شما کرد. فراموش نکنیم که PUBG تنها با یک نقشه ۲۰ میلیون نسخه فروش کرد و رکورد بیشترین گیمر آنلاین همزمان استیم را شکست. یک نقشهی البته بزرگ که با هر فرود در آن، تجربهای جدید برایتان فراهم میکند. هیچ دو بازی در این نقشه شبیه هم نیست و هر دفعه که تصمیم میگیرید کجا فرود بیایید، باید استراتژی جدیدی داشته باشید.
«پابجی» هر چقدر بازی ناقصی باشد، در یک مورد خارقالعاده است: ارائهی یک تجربهی چندنفرهی بیمانند. PlayerUnknown's Battlegrounds به این دلیل بهترین بازی مولتیپلیر آنلاین زومجی انتخاب شده است که همین تنها وظیفهاش را به شکلی اجرا میکند که بازیهای دیگر به سختی به آن نزدیک میشوند. شاید Cuphead دو نفره از لحاظ خرد شدن اعصاب به پابجی نزدیک شود و همکاری در حالت War بازی Call of Duty WWII یکی از پایههای بخش چندنفرهی آن باشد، اما هیچکدام از آنها و دیگر نامزدهای جایزهی بهترین بازی چندنفره زومجی به پای کاری که PUBG میکند نمیرسند. این نکته را هم در نظر داشته باشید که این بازی را میتوان تنهایی هم بازی کرد و همان لذتی را برد که با گروه دوستانتان بازی میکنید. با عرضهی نسخهی نهایی بازی و اضافه شدن نقشهی جدید، پابجی لذتبخشتر و استرسزاتر از همیشه است. این بازی ثابت میکند گرافیک عالی یا حتی انیمیشنهای بینقص لازمههای یک بازی چندنفرهی بینظر نیست، بلکه این همکاری و تلاش برای بقا در دنیایی هانگر گیمزگونه است که چنین اثری را تبدیل به بهترین بازی چندنفرهی سال میکند.
بهترین داستان: Hellblade Senua's Sacrifice
همواره در دنیای بازیهای ویدیویی، میشود آثاری را پیدا کرد که در عین خلق جذابیتهایی جدی برای مخاطبان و سرگرم کردن آنها برای مدتی کوتاه یا بلند، با داستانگوییهای خارقالعادهشان یا ذهن بازیکن را بیش از پیش درگیر لحظات خودشان میکنند یا به طرزی دیوانهوار، به دنبال افقهای بلندتری همچون خلق احساساتی انکارناپذیر در وجود او و حتی شاید ایجاد تغییراتی جدی در نگاهش میروند. بازیهایی تکنفره، فراموشناشدنی و مهم که هرگز از یاد و خاطرهی ما نمیروند و عرضه شدنشان حکم وارد شدن مشتهایی محکم و دردناک بر صورت افرادی همچون بلیک یورگنسن، مدیر مالی کمپانی الکترونیک آرتز را دارد. افرادی که یادشان رفته دنیای بازیهای ویدیویی، نام دیگری با عنوان «هنر هشتم» هم دارد و گیمرهایی مثل ما که عاشق داستانگویی هستند، هرگز برخلاف باور پولپرستانهی او چنین آثاری را فراموش نمیکنند.
امسال، برای این جنس دوستداشتنی از بازیها هم سال جذابی بود. سالی که در آن اثر محترم، بزرگ و خاصی مثل Wolfenstein II: The New Colossus عرضه شد که داستانگویی واقعا جذابی داشت و آرش عیاری اینگونه کار سازندگانش در قبال آن را توصیف کرد: «وقتی گیمپلی بازی با آن لذت بینهایت استفاده از شاتگاناش یا خزیدن در سایهها برای کشتن بیسروصدای نازیها را با خشونت افسارگسیخته و تارانتیونیی بازی آمیخته میکنید، نتیجه بازی میشود که همه المانهایش به چنان تعادل و درکی از یکدیگر رسیدهاند که در چند سال گذشته، از کمتر بازی تیراندازی سراغ داریم». از طرف دیگر، در سال ۲۰۱۷ What Remains of Edith Finch را داشتیم که با روایت داستانهایی گوناگون و خاص از افراد مختلف خانوادهای عجیب، روایت کم مثل و مانندی را تحویلمان داد و این وسط، یادمان هم نرود که در قالب Horizon Zero Dawn، به دنیایی پسا-آخرالزمانی، متفاوت با تمام آنچیزهایی که دیده بودیم و ناشناخته رفتیم و در مرکز همهچیز با ایلوی، دختری موآتشین و خوشقلب پا به نقاط این زمین نابودشده گذاشتیم.
با همهی اینها، برترین داستان سال در دنیای هنر هشتم را اثری روایت کرد که نهایتا به کمک بیست نفر ساخته شده بود. Hellblade: Senua's Sacrifice، فقط قصهای فوقالعاده ندارد و از منظر داستانگویی نیز، میتواند به عنوان یک کلاس درس کامل شناخته شود. کلاس درسی که در آن میآموزیم از تصویر برای فضاسازی قصه، نهایت استفاده را میشود کرد و صداگذاری، ابعاد تازه و کشفنشدهای دارد که به کمک آنها، میتوان قصهگوییهایی انجام داد که تا به امروز دیده نشدهاند. صداهای درون ذهن سنوئا، باعث میشوند در طول بازی بیشتر از آن که مات و مبهوت گرافیک زیبای آن باشید، گوشهایتان را تیز کنید و خودتان را جلو بکشید تا بفهمید در این دنیای تاریک که وحشتهایش بوی واقعیت میدهند، چه اتفاقی در حال رخ دادن است. بدانید که سنوئا اینجا چه کار میکند؟ چرا صداهای درون ذهنش او را رها نمیکنند و از همهی اینها مهمتر، داستانی تا این حد پیچیده و با این همه ویژگی عجیب را به چه شکلی میتوان اینقدر قابل لمس تعریف کرد. اینها باعث آن شدند که Hellblade، با لیاقت تمام تبدیل به بزرگترین اثر داستانی ماههای اخیر در دنیای بازیهای ویدیویی شود.
نا امید کنندهترین بازی: Need For Speed Payback
سری قدیمی نید فور اسپید آنقدر محبوب و دوستداشتنی است که وقتی صحبت از بهترینهای سبک ریسینگ میشود، ناخودآگاه ذهنمان سراغ برخی از نسخههای این مجموعه مثل Most Wanted یا Underground هم میرود؛ نسخههایی که یک نمونه عالی از بازیهای ریسینگ آرکید هستند و در زمان خود، توانستند تجربههایی شدیدا هیجانانگیز را به مخاطب ارائه کنند. از این رو واقعا کسی فکرش را هم نمیکرد که روزی نسخهای از این سری، به حدی بد و ضعیف باشد که نام آن به جای اینکه در بین بهترین بازیهای سبک ریسینگ سال قرار بگیرد، در بین ناامیدکنندهترین بازیهای سال باشد! اما باور کنیم یا نه، این اتفاق در مورد بازی Payback، جدیدترین نسخه این سری که قرار بود تحولی در این مجموعه باشد، رخ داده و استودیو گوستگیمز و کمپانی الکترونیک آرتز، بازیای عرضه کردند که نه تنها تجربه آن هیچ لذتی ندارد، بلکه قادر است تمامی خاطرات خوبی را که از این سری داریم هم خراب کرده و باعث شود که من بعد، وقتی نسخه جدیدی از NFS معرفی شد، دیگر هیجانزده نشویم و بیصبرانه منتظر انتشار آن نمانیم!
نسخه قبلی سری Need for Speed که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، مشکلاتی داشت که مانع از تبدیل شدن آن به اثری بینقص میشدند. الکترونیک آرتز هم با وعده رفع همین مشکلات بود که اعلام کرد قصد دارد یک سال به این سری استراحت بدهد و همین هم ما را امیدوار کرده بود که Need for Speed Payback قرار است اثری بهتر از نسخه قبلی باشد. با این حال پس از انتشار این بازی، بیشتر با تجربهای روبهرو شدیم که فقط اسم آن نید فور اسپید است و هیچکدام از ویژگیهای مثبت این سری را به ارث نبرده است. نسخه جدید این مجموعه با اینکه تلاش زیادی میکند تا حس و حالی سینمایی شبیه به سری فیلمهای «سریع و خشن» داشته باشد، اما خب نه در روایت داستانی درست و حسابی موفق است و نه رانندگی با ماشینهای محدود آن لذت خاصی به همراه دارد. همه این عوامل دست به دست هم دادند تا این بازی در بررسی زومجی نمره ۴ را دریافت کند که مخصوصا برای نسخهای از سری Need for Speed، واقعا ناراحتکننده است.
البته سال ۲۰۱۷ از حیث داشتن بازیهای ناامیدکننده، کم و کسری نداشت! Gran Turismo Sport، Lawbreakers، Marvel vs. Capcom: Infinite و Star Wars Battlefront 2 دیگر نامزدهای این بخش بودند که هریک به نوعی در حد انتظار ظاهر نشدند. با این حال در نهایت Need for Speed Payback ناامیدکنندهترین بازی در این بین بود و از طرف اعضای تحریریه زومجی، به عنوان گزینه منتخب این شاخه برگزیده شد.
مورد انتظارترین بازی: Red Dead Redemption II
۲۰۱۷ سال بسیار خوبی برای بازیهای ویدیویی بود؛ جایی که شاهد انتشار دنباله تعدادی از بازیهای بزرگ بودیم و از طرفی یک سری IP جدید هم منتشر شدند که حسابی خوش درخشیدند. با این حال به نظر میرسند که سال ۲۰۱۸ هم قرار است از هر نظر، طرفداران بازیهای ویدیویی را راضی نگه دارد. در حال حاضر تعداد زیادی بازی برای انتشار در این سال تایید شدهاند که از جمله مهمترین آنها میتوان Red Dead Redemption 2، God of War، Metro: Exodus، Anthem، Detroit Become Human و موارد دیگر اشاره کرد. با این حال انتخاب اعضای تحریریه زومجی به عنوان موردانتظارترین بازی سال ۲۰۱۸، بازی Red Dead Redemption 2، ساخته جدید استودیو راکاستار است.
Red Dead Redemption 2 اولین بار مهرماه ۹۵ معرفی شد و چند روز بعد هم شاهد انتشار تریلری از آن بودیم؛ تریلری که البته اطلاعات خاصی از بازی ارائه نمیکرد و محیط غرب وحشی را با گرافیکی عالی و چشمنواز به تصویر میکشید. همچنین در آن زمان اعلام شد که بازی، قرار است در پاییز ۲۰۱۷ منتشر شود اما از آنجایی که با راکاستار سر و کار داریم، یعنی باید منتظر تاخیر خوردن بازی میماندیم و این اتفاق هم رخ داد و حال، قرار است Red Dead Redemption 2 در بهار ۲۰۱۸ روانه بازار شود. تا به امروز اطلاعات خیلی زیادی از Red Dead Redemption 2 در دست نیست، اما میدانیم که بازی، یک نسخه پیش درآمد برای قسمت قبلی خواهد بود و شخصیت اصلی آن هم کاراکتری به نام آرتور مورگان است. آرتور مورگان یکی از اعضای گروه داچ است؛ گروهی که رهبری آن برعهده داچ ون در لیند است که در نسخه قبلی با جان مارستون در به در دنبال او بودیم! اطلاعات بیشتر دیگری در مورد داستان یا ویژگیهای بازی در دست نیست اما با بررسی تریلرهای بازی، میتوان متوجه شد که مثلا در این بازی در کنار سلاح گرم، امکان استفاده از سلاحی مثل تیرکمان هم وجود دارد یا اینکه شخصیت اصلی بازی، میتواند با استفاده از طنابش اسبها را رام کند؛ طنابی که البته شاید کاربردهای دیگری هم داشته باشد! برای آشنایی بیشتر با موارد اینچنینی، میتوانید بررسی تریلر بازی را در زومجی بخوانید.
همچنین همین چند روز پیش بود که یک خردهفروشی که پیشتر هم تاریخ انتشار GTA V را درست فاش کرده بود، اعلام کرد که بازی Red Dead Redemption 2 قرار است ۱۸ خرداد منتشر شود که امیدواریم این تاریخ درست باشد و دیگر، شاهد تاخیر خوردن بازی نباشیم. به هر حال ۲۰۱۸ سال بزرگی برای بازیهای ویدیویی به نظر میرسد؛ از یک طرف قرار است همراه با کریتوس و پسرش در God of War ماجراجویی کنیم و از طرفی هم Metro: Exodus قرار است ما را دوباره به جهان آخرالزمانی خودش ببرد. بازیهای بزرگ دیگری مثل Detroit Become Human، جدیدترین ساخته دیوید کیج و Anthem، بازی جدید بایوور هم هستند که انتظار برایشان کار سختی است. به هر حال ما در زومجی موردانتظارترین بازیمان را برای ۲۰۱۸ معرفی کردیم و حال نوبت شما است که گزینه منتخب خودتان را از طریق نظرسنجی زیر انتخاب کنید: